سلام دوستان گلم به دلیلی ازمشکلات مجبورم رملن رو الان بفرستم
🦋🕊🦋🕊🦋
🕊🦋🕊🦋
🦋🕊🦋
🕊🦋
🦋
#part_ 20
اخ
خانم دکتر اورم تر
دکتر:باشه
اروم اروم پانسمانش کرد اروم چادرم اوردم جلو رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم سرم رو به شیشه تیکه دادم :(
با صدای مامان به خودم اومدم مامان داشت خداحافظی میکرد من سریع پیاده شدم مامان هم پیاده شد از مهدیه خداحافظی کردم ،مامان با کلید در خونه رو باز کرد رفتیم داخل اروم کفشام رو در اوردم و رفتم داخل مامان اومد کمکم کرد که لباس هامو عوض کنم
اروم اروم امدم پایین خیلی دلم ضعف میرفت مامان یکم برنج و خورشت اورد
.
روی تخت دراز کشیدم و به اینده فکر میکردم
.
.
چند ماه بعد
چند ماهی گذشت تقریبا ۸ماهی از فوت بابا گذشته بود
مهدیه گفته بود بیام خونشون کارم دار
زنگ در رو زدم
خاله مرضیه:سلام دخترم خوش اومدی بفرما داخل
سلام خاله ممنون
رفتم به سمت اتاق مهدیه
میدونستم که الان اتاقش نیست ولی گفته بود وقتی میاد خونه ی مامانش اونجاست
در رو باز کردم با دیدن کسی که روی تخت بود چشمام تار شد وای خدا چراا من اخه
من:خاله جان مهدیه کجاست؟
توی اتاق محمدرضا
من:ممنون
رفتم سمت اتاقی که گفت در اتاق رو باز کردم
.
.
مهدیه از توی کمد یه روسری فیروزه ای در اورد و گفت
مهدیه :میدونم برات سخته ولی پدرت هم راضی نیست تو اینقدر سیاه تنت باشه
من:اخه....
مهدیه:اخه نداره که اگه ردش کنی پشت گوشت رو دیدی منم دیدی هاا
من:از دست تو گذاشتمش توی کیف
من:راستی مهدیه گفتم که پسر عموم دوباره ازم خواستگاری کرد
مهدیه:همون که چند ماهه پیش خواستگاری میورد؟
من فکر کردم توی این چند ماه خواب از سرش پریده
تو دوسش داری؟
من:خوب راستش من فقط به چشم برادرم می بینمش
مهدیه :انشاالله درست میشه
من:انشاالله
از خونه مهدیه برگشتم خونه خسته اومدم توی خونه اخخخ
خدا جوونم
مامان اومد داخل اتاق
ماملن:فاطمه
من:جانم
مامان:فردا خواستگاری رو یادت نره ها
من:چشم مادر من
مامان:قربونت برم
من:خدانکنه
⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛
🦋🕊🦋🕊🦋
🕊🦋🕊🦋
🦋🕊🦋
🕊🦋
🦋
#part_21
.
.
فاطمه دخترم بیدار شو دیگه
من:چشم
خواب از چشمام پرید اومدم پایین رفتم توی اشپزخونه
مامان نا رو انچنان شیرینی ها رو داره مرتب میزاره انگار ریس قوه قضیایئ ^هی مادر من^.
.
رفتم داخل اتاق نگاهی به ساعت کرد ساعت ۱۴ بود
کم کم اماده شدم
روسری فیروزه ایی
عبای طوسی
شلوار سیاه که یکمی ازش معلوم بود چادر رنگی عم انداختم روی سرم و توی اشپزخونه بودم که زنگ به صدا در اومد رفتم کنار مامان.
اول عمو
زنعمو پسر عمو
دختر عمو اومدند
رفتم توی اپزخونه تا بلاخره مامان صدام کرد بعداز اینکه چایی رو بردم
۱۵ دقیقه طول کشید تا
گفتند بریم و یکم صخبت کنیم اورم بلند شدم و به بالا رفتم در رو باز کردم و نشستم که پسر عمو هم نشست
.
.
پسر عمو:نمیخواین چیزی بگید؟
من:شما شروع کنید
پسر عمو :خوب شما تمام ملاک های من رو دارید و من منتظر حرف های شما هستم نگاهش بهش کردم که وایی پیراهن یقیه ی باز و خیلی لاتی خیلی بدم اومدم تقریبا بعداز ۴۰ دقیقه رفتیم بیرون
زنعمو:خوب چی شد دهنمون شرین کنیم؟
من:یکم وقت میخوام فکر کنم
عمو :باشه عمو جان
تقریبا۳۰ دقیقه بعد رفتنت اخیش افتادم روی مبل
آخیش راحتت شدم
مامان:جوابت چیه دخترم؟
من:راستش زیاد خوشم نیومد هم از ظاهر هم از اخلاق ملاک هامو هم نداشت
ولی فکر میکنم
مامان :قشنگم خوب فکر هاتو بکن
من:باشه مامان جانم
.
مانتوی زرد روسری تیره شلوار زرد پوشیدم و رفتم توی ماشین روندم سمت ازمایشگاه دیروز که نتونستم برم وارد شدم همه سلام کردند رفتم سمت رخت کن لباس هام پوشبدم و رفتم سمت اتاق ازمایش
.
از ازمایشگاه خارج شدم
چقدر این روزها کسل کننده بود
گوشیم زنگ میخورد
جواب دادم مهدیه بود
من:اول سلام جانم
مهدیه با صدای بغض الود گفت سلان فاطمه بیا پیشم
من:باشه باشه اومدم
نگرانش شده بودم سریع پارک کردم زنگ رو زدم در رو باز کرد چشماش قرمز و پف کنده بود
رفتم داخل، افتادم بغلم و زار زار گریه میکردچیشده مهدیه فین فینی کرد و گفت راستش. باحرفش چشمام چهارتار شدچی.،؟؟؟؟😱
⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛
https://harfeto.timefriend.net/16742360315472
برای نظراتتون
❤️🌸
از این به بعد ایدی میزارم اونجا نظر بدید من اصلا ناراحت نمیشم
@Shahiidehh
چون نظراتتون مهمه
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
_
ٺوجوشَنکبیـریهعبـٰارتۍهسٺكہمیگہ:
"یـٰاکریـمالصفـح"
یعنـۍیہجورۍٺورومیبخشہکہ
انگارنہانگارٺوخطـٰایـۍمرتکبشدۍ♥️:))'!
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
#لبخندخاڪے🤣🌱 #طنز
امروزفرشتهسمتراستمزدروشونموگفت:
داداشلااقلیهصلواتبفرست
ببینمخودکارمرنگمیدهیانه☹️😂😂
#صلواتبفرستمومن🌿!"
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
میگفت↓
میدونی ڪِی
ازچشمِ خدا میوفتی؟!
زمانی ڪه آقا امام زمان❗
سرشو بندازه پایین و از گناه ڪردن تو خجالت بڪشه
ولی تـو انگار نـه انگار...!
✨ رفیق
نزار ڪارت بـه اون جاها برسـه!!!⎇
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
【 ↯ بِسْـمِاَللّٰھِاَلْࢪَحْمٰنّْاَلْرَحِیِمْ ↯ 】
آنݘھامࢪوزگذشټ . . .🖐🏻🌱
شبٺۅݩمھدۅ؎🌚♥️
عآقبٺتوݩݜھدایـےْ✨💛
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَة النَّجَاةِ
🌱سلام بر تو ای سکاندار کشتی نجات...
🌱 ای مولایی که دعا برای فرجت، اذن ورود به کشتی نجات است...
#اللهمعجللولیکالفرج
ذکر روز یکشنبه:
یا ذالجلال والاکرام
(ای صاحب شکوه و بزرگواری)ذکر روز یکشنبه که به اسم امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) می باشد موجب فتح و نصرت می شود روایت شده است که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) و زیارت حضرت زهرا (س) خوانده شود.
#مرتبه۱٠٠
میگفت:⇣⇣
میدونیتنهاکوچهایکهبنبست
نداره..
کوچهیِخــداست؟!
توبرودرِخونهیِخداروبزن،
اگهگفت:
درروبازنمیکنم..
گردنِمن
خدایبــےاندازهمهربونمن🌿!
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
#تلنگـرانھ ••💥
در هر مرحلـه ای از #گنـــــاه هستى
سریع توقف کن ⛔️🖐🏻
مبـادا فکر کنی آب از سرت گذشتـه❗️
مبـادا از رحمت خدا نا امید بشی❗️
شیـــــطان میخواد بهت القا کنه که
آب از سرت گذشتـه و توبه فایده نداره!
مبـــــادا فریب #شیـــــطان رو بخوری..
#خدا بسیـــــار توبه پذیر ومهــــربونـــــه ...💌
❨نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ❩✨
به بندگانم خبر ده که یقیناً من
[نسبت به مؤمنان] بسیار آمرزنده و مهربانم..🌷
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
شـٰایدشھادتآرزویهَمہباشد
امایقیـناًجزمُخلصیـن
کَسـیبداننخواهدرسـید((:
-حاجمهدیباکِری
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محتوای دینی خوبه طنز باشه😎
هر بار خودم دیدم باز خندیدم🤣
آیات نور
هدیه به شهید دهقان امیری
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
『 @Shahid_dehghann 』
⬆️ اینم یه کار فرهنگی انقلابی از قنادی خوش سلیقه 👌
#مشهد_مقدس #خراسان_رضوی
♦️ باید چنین کارهایی #فراگیر و #تبدیل_به_الگو شود.
#حجاب
#الگو
#نبرد_ما
✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک عزیز خدا 🌹
هدیه به شهید نفری یک صلوات 📿🕊