هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
⸢🌱| #ارسالی_مخاطب ⸥
اگرشمااهل شهادت،باشید
یقیناهرکجاکه باشید
وموعدشبرسد
شمارادرآغوشمیگیرد (:"
چه درجبهه ...
چه درسوریه ....
˹•🌱| @shahid_dehghan˼
💜 رمان اورا 💜
قسمت چهلم
تو پاساژ کلی بهم خوش گذشت
با زهرا خلی گفتیم و خندیدیم و کلا هرچی غم داشتیم رو فراموش کردیم
حداقل برای چند ساعت!
یه لباس
رنگ بنفشی لخت رو انتخاب کردیم که خیلی هم زهرا میومد منم از همون رنگ رو انتخاب کردم
ولی یه طرح دیگه
وقتی پوشیده بودیم از هم عکس گرفتیم و فیلم که تو اون فیلمه قول داد زهرا که انشالله عکس و فیلم بعدی برای عروسی و حاملگی زهرا باشم
به خاطر اینکه دکتر گفته که این سرطان داره کار خودشو میکنه و داره از پا درم میاره
لبخندی زدم و فیلم رو تموم کردم چشمام پر از اشک شده بود
اومدیم بیرون سعی کردم حال خودمو خوب کنم
بعد رفتیم سمت زیورآلات و اینا که بعد 5ساعت خرید که
همه دست هامون پر از باکس خرید بود اومدیم بیرون که زهرا.
با دستش یه ماشین رو نشون داد که دیدم تون ماشین حامد هست
دیدم حامد و مهدی دارن از ماشین میان پایین
پرس جو کردیم دیدیم اونا خم اومدن خرید ولی چون ما خریدم مو نو بودیم دیگه
منتظرشون نموندیم و رفت سمت فست فودیه یه بندی مشت زدیم به بدن دیگه شام محسوب میشد چون حدود ساعت7شب بود
رفتیم سمت کافه
یه یه ساعتی رو هم اونجا بودیم بعدش رفتیم خونه
خیلی بیشتر از انتظار خسته بودیم که مامانش تا قیافه هامونو دید سریع بهمون گفت که بریم بخوابیم
با همون لباسا پهن زمین شدیم
واقعا سخته با چادر آدم بره بیرون
مخصوصا وقتی تازه کار باشی
خلاصه اون شب ما حتی شامم نخوردیم و عین جنازه افتاده بودیم هر دومون بعد از نماز صبح رو تخت افتادیم
زه ا به یه نکشید خوابش برد ولی من ذهنم در گیر بود
جالب بود این همه سختی کشیدم و بد بختی اومد تو زندگیم
ولی هنوزم جونم در میره برای امام زمان هنوزم ممنون دار خدام رفت سمت قرآن رو میز زهرا و چراغ قوه گوشی زهرا رو روشن کردم
و سعی کردم معنی سوره حمد و اخلاص رو بخونم
با هر جمله ای میخوندم اشکم سرازیر میشد
واقعا خیلی از ماهایی که مذهبی هستیم
و خودمون رو میکشیم برای دین و مذهبمون
حتی یه بار هم معنی سوره حمد و سوره رو نخوندم
بفهمیم اصلا چی میگیم به خدا
آرامشی که تو این سوره و این ذکر هایی که ما برای خدا میگیم هست
تو شراب و
سیگار و
هزار تا کوفت و زهر مار دیگه نیست حالا میفهمم که چقدر من تباه بودم
اومدم رو تخت کنار زهرا دار کشیدم و به صورتش نگا کردم
چند زود گذست این همون دختری بود که از من چند ماه فقط کوچیک تر بود
همونی که وقتی دیدمش اون آرامشی که تو صورتش بود منو زیر و رو کرد
حتی فکرشم نمیکردم که یه روزی بشه خواهرم تمام داریی زندگی من
لبخندی زدم و خوابیدم یعنی سعی کردم بخوابم
....
ندای کل:
بووووووووووووووووووق
مثل فنر نشستن رو تخت موهای زهرا چون حالت دار بود عین پشم حیوانات چهار پایان شده بود
زهرا هم که موهاش دست کمی از زهرا نداشت
قیافه زهار و ترنم جوری بود انگاری اینا بد بخت بیچاره فلک زده
گرسنه قهطی زده ان
به روبه روشون نگا کردن
.....
با صدای بوق ماشینی که احساس کردم بغل گوشم زده شده مثل فنر از جام بلند شدم
روبه رومو نگا کردم
دیدم یه خانم مانتوی که مانتوش بلند بود و با مقنعه و سوت تو گردنش یه دونه از این بوق هایی که میزنن تو ورزشگاه میزنن دستش گرفته
حتما با این زده دیگه
یه نگا کردم به زهراهم یه نگا به من کرد یه نگا کردم به خودم
خخخخخخ این چه قیافی بود این داشت
چرا این شکلی بود
البته خودمم دست کمی از زهرا نداشتم
پقیییی زدیم زیر خنده که نزدیک بود فرش رو گاز بگیریم
رو تخت خودمونو جمع کردیم
به خانمه نگا کردیم که شک دوم بهم وارد شد
با جیغی که زهرا زد دیدم پرید دختره رو بغل کرد
فهمیدم این خانم دختر خاله زهرا است که مربی ورزشه و خارج از کشور درس خونده
حدود یه دو سه سال از ما بلند بود
زهرا خیلی منتظر دختر خاله اش بوده
بعدا پرسیدم فهمیدم اسمش
ماهگله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➖ تولدت مبارک آقای ما 💓
➖ مرد روزگار
➖ علمدار جبهه حق در عصر شیاطین انسان نما
➖ تولدت مبارک ای مردانه ترین صدای حقیقت
💚🤍❤️
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
💜 رمان اورا 💜
قسمت چهل و یکم
یجوری بغلش کرده بود گفتم حالا انگاری کی هست
منم موهام رو مرتب کردم و رفتم سمت ماهگل
بعد کلی تعارف تیکه پاره کردن
رفتش پایین برا صبحانه ما هم سر و وعضمونو درست کردیم و رفتیم پایین
فقط موقعی که من و زهرا میخواستیم موهامو شونه کنیم
اول زهرا شونه کرد که صدای جیغش کل خونه رو گرفته بود
منم میخواستم شونه کنم گریه ام در اومده بود
یه حدود دو الی سه روزی بود که موهام رو شونه نکرده بودم
رفتیم پایین که دیدم حامد و مهدی هستن وقتی مارو دیدم چشماشون گرد شد
چشمامون قرمز شده بود
رفتیم پایین که مهدی و مامان و بابای زهرا رفتن از پیش زهرا من موندم و حامد
بد بخت هی نگا میکرد به من یه نگا به اونا
منم همینجوری بودم
بلخره تموم شد حرفاشون زهرا هم اومد پیش من
رفتیم برای صبحانه
زهرا 24ساعته با لبخندی گشاد نگام میکرد
آخرش کفری شدم چون قاشق چایی خوری دستم بود کوبیدم رو میز که سریع خودشو جمع کرد
صبحانه روکه خوردیم
دیدم زهرا میگه بریم اتاق کارم داره یه حمد سوره خوندمو رفتم سمت اتاقش که با صدای مامانش ایستادم تا ببینم چی میگه
فهمیدم شب قرار براشون مهمون بیاد و داره به آقا مهدی لیست خرید میده
دو الی سه روز دیگه تا عقد زهرا نمونده بود
ذوق داشتم خیلی زیاد
رفتم بالا تو اتاق زهرا دیدم یه آهنگ سنتی آروم بی کلام گذاشته بود و
روتختش نشسته بود کنار پنجره و داشت کتاب میخوند
شاید براتون سوال بشه چی شد این همه کارو کرد خب جونم براتون بگه کع
یع حدود دو الی سه دقیقه ای طول کشید تا برم بالا
نفس عمیقی کشیدم واقعاحال و هوای خوبی رو درست کرده بود
رو بهش گفتم
+زهرا
_جانم
+کارم داشتی؟
_آره بیا قراره کلی ماجرا برات تعریف کنم
+هوم بگو
(رفتم روتخت کنارش نشستم)
_خب دوتاش خوبه یکیش بده
کدومو بگم؟
+اوممممم اول خوبارو بگو بعد بعدرو
_اهوم
یکیش اینکه...
+زهرا بمیری خب بگو دیگه
_خخخخ باش
+خب....
_اینکه سه روزدیگه عقدمهههههههههه
هوراااااااااااااااااا
هههههوووووووووووووو
گللللللللگللللللللگللللل
(خنده ام گرفته بود چرا اینجوری میکرد حالش خوب نبود)
+خخخخخخ
چی کار میکنی؟هیسسسس آروم
خخخخخخخخخ
_زهر علاج
+زهرا دلت میاد؟
_آره چرا نیاد
خب بریم برای خبر دوم
اینکه یه آقای خوشتیپ خوشگل آشنا که خیلی هم جذاب و مذهبیه از شما خواستگاری کرده!
هوووووووووووووووووو
گللللل گلللللل
+چییییی؟
سسسسسس زهر مار چته تو؟
_خخخخخخ خوبه که؟
+کجاش خوبه زهرا؟
(بدبخت تا گفتم بادش خوابیدم خیلی بد زدم تو پرش)
من مریضم سرطان دارم
آواره ام
مامان بابام منو از خونه انداختن بیرون
هیچی از خودم ندارم
هیچی زهراااااااااا
هیچیییییییییییییییییی
منی که ماشین 3میلیاردی زیر پام بود
الان فقط یه کفش 100تومنی تو پامه
میفهمی؟
(نفس نفس میزدم یهو دیدم زد زیر خنده اینو باش روانیه به خدا)
+زهرا من با تو شوخی دارم؟
یا دارم برات جوک میگم؟
_من خخخخخخ نه بابا خخخخخخخ
+زهراااااااااا
_باشه باشه آخه یهو میگی ماشین 3میلیاردی کفش100تومنی
یهو از عرش به فرش خخخخخخ
+دردددد
منو باش دارم برای کی دردو دل میکنم!
_خوب تو ام بد اخلاق
+اصلاکیع این پسره؟
_اگه بگم باورت نمیشه؟
+کیه؟
_حامد برادر شوهرم
گوشام در لحظه سوت کشید
پس بیخود نبود این همه رنگ عوض کردنش
اخم کردنش وقتی آزمایش روبه مامان و بابا دادم
پس بیخود نبود وقتی به هوش اومدن بی اعصاب بود
خنده ام گرفت آخه فکرشو بکن
منو وازدواج
منو همسرم
منو بچه
بچه؟ بچه؟
یادم یه بار مامان به بابا گفت من اصلا بچه نمیخواستم من اصلا ترنم رو نمیخواستم تو زور کردی؟
خخخخخخخخخخ
میخندیدم میخندیدم ولی خنده از هر چی گریه بود بد تر بود
وسط گریه ام خندیدم وسط خنده ام گریه میکردم
خدایا آرومم کن
ذکر روز چهارشنبه:
یا حی یا قیوم
(ای زنده، ای پاینده)
ذکر روز چهارشنبه به اسم موسی کاظم (ع) و امام رضا (ع) و امام محمد بتقی (ع) و امام علی النقی (ع) است. روایت شده در این روز زیارت چهار امام خوانده شود که خواندن آن موجب عزت دائمی میشود.
#مرتبه۱٠٠
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
__❤️ #تصویر #داداش_گلم
•|#حضرت_برادر_گلم🍃❤️
"ورزیدگى" ...
به خاطر قد بلند و بدن آماده ای که داشت برای مبارزه و رزم مناسب بود در دوره های اموزشی که باهم داشتیم بدنش ورزیده تر شده بوددر یک اردوی پینت بال که با دوستان گذاشته بودیم، خیلی پر قدرت بود. طوری که در پنج دور بازی با حضور او چهار دور را بردیم و در یک اقدام طلافی جویانه از کسی که کور کوری خوانده بود همگی روی سرش ریختیم و تیربارانش کردیم. او با اینکه تیرهایش تمام شده بود، ول کن نبود و با سلاح خالی اش همین طور شلیک می کرد و در آن اردو به خوبی عرض اندام کرده بود
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
وصیت نامه شهید ذوالفقار ذوالفقارپور:
دانش آموزان ودانشجویان، خواهران وبرادران در کسب علم ودانش وارزش های اسلامی بی نهایت جد وجهد نمایند چراکه ساخت آینده مملکت وخدمت اسلامی به دست آنها خواهد بود.
#جھـاد_علـمے🔎
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
'بایـدبهخودمانبقبولانیمڪه
دراینزمانبهدنیاآمدهایم
وشیعههمبهدنیاآمدهایمڪه
مؤثردرتحققظھورمولاباشیم..!'
-شھیدمحمودرضابیضائی🌼-
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
‹استادعلیرضاپناهیانمیگفت؛
شیطانیهدعایِجوشنِکبیرداره,
ولیهمشدوکلمهاس!
همیشهبهنوچههاشمیگهتکرارکنین:
+یامایوسویامغرور!
-مواظبباشیم!
شیطانیامارومایوسمیکنهیامغرور!›
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
_❤️ #تصویر #داداش_گلم
بـٰا شُھَدٰا صُحبَٺ ڪنیدْ . .
آنھا صِدایِ شُمـٰا ࢪٰا بہ خوبـے میشِنَوَندْ
وَ بَرایِتـٰان دُعـٰا مۍڪُنَنْد ((:
دوستـے بـٰا شُھَدٰا دوطَرَفہ اَسٺ ♥️'!
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش #حضرت_اقا به تبریک تولد ایشان...😍
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
واکنش #حضرت_اقا به تبریک تولد ایشان...😍
سلامتی اقامون صلوات:) ❤️🍃
اگہاحساسکردیدِلتتبدیلبہخرابہشده،
برایحسینگریهکن💔:)
آقـایِاباعبـداللہمادوسِـتداریـم:)
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
تاریخ تولدت مهم نیست
ولی تاریخ تحولت مهمه...
از تاریخ تحولت به بعد
تاریخ شهادتتو بدست میاری...
تاریخ پریدن و پرواز!🚶🏿♂️
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⸢🔔| #آمرین_به_معروف⸥
🔴 یاران حضرت صاحب الامر از بین کسانی انتخاب میشوند که ...⁉️🌱
˹•🌱| @shahid_dehghan˼
باتمـٰاموجودگنـٰاھڪردیم
نھآبروبُـردونھنعمتـشروگرفـت
بنـدگۍمۍڪردیـمچھمۍڪرد🌿..!؟
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
چریكبودَنبـِهلبـٰاسنظامۍدآشتـَن
نیست؛بـِهخدمـَتمـَردمبودَناسٺ..
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
هیچوقتیهپولدارِبدباعثنمیشه
ازپولبدتبیاد؛پسچرادینداربد
باعثمیشهازدینبدتبیاد
🌱 - - - - - - - - -
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
بچگیامون تموم ِترسموناینبود؛
کهتوحرمگمشیم ..
حالاهمینترس،شدهآرزو ..!(((:
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
نمازامون اگہ نماز بود..
از شڪستہ شدنش تو سفر
خوشحال نمیشدیم رفیق!...
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.