eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#استوری #story دعوا سر چفیه آقا..😍🥰 #لبیک_یا_خامنه_ای
خدایی این فیلم رو اگر روزی هزار بار ببینم سیر نمیشیم از دیدنش🥲🤍 خیلی قشنگه❤️😍
نزدیک‌عملیـات‌بود،می‌دانستم‌دختـرداره یک‌روزدیدم‌سرپاکت‌نامه‌ازجیبش‌زده‌بیرو گفتم‌این‌چیه؟ گفت:عکس‌دخترمه.. گفتم:بده‌ببینمش! گفت‌:خودم‌هنوزندیدمش،گفتم‌‌چرا..؟ گفت‌: الان‌موقع‌عملیاته‌،میترسم‌مهرپدروفرزندیکاردستم‌بده؛باشه‌بعد.. ؛ ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🙂💚
ارزش شــهـادٺ ، بالاترين ارزشـهاست. ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
مولاے‌تسمعنی؟احبکـــ❤️ مولاے‌من‌صدامو‌میشنوی؟دوستـ‌دارم:) ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
این حرف دقیق رهبر درمورد هست ؛ شده چندبار بخونید تا درست متوجه بشید و هرکس و ناکسی تو مجازی حرفاشونو تحریف نکنه و به خوردتون بده🚶🏿‍♂👌🏽🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜رمان اورا 💜 قسمت چهل و ششم یک ساعتی با مامان و اینا صحبت کردم که گفتن همون روز آقا حامدم میاد از کربلا ازم از ترنم و اینا گفتم که کل ماجرا رو براشون توضیح دادم رفتم تو حیاط و نفس عمیقی کشیدم به لطف بابا جون حیطا سرسبزی داشتن ...... یک هفته بعد (برای ترنم) ...... ترنم نشسته بودم تو ماشین و سرن به صندلی عقب بود من نمیدونم چی دشه بود و کجا میخواستم بریم ولی خانواده آقا مهدی و زهرا اومده بودن می‌خواستیم بریم که آقا مهدی گفت بریم دنبال آقا حامد میخواستم بگم من میرم تا جایی و بیام که زهرا پلک روی هم گذاشت که ساعت باشم نمیخواستم ببینمشون من تو این یه هفته خیلی تغییر کرده بودم و مهم تر این بود که سه روز دیگه ماهرمضون شروع می‌شد و شب قدر نزدیک بود رسیدیم به فرودگاه که به زهرا گفتم که نمیام و تو ماشین منتظرشونم آقا مهدی هم قبول کرد و یه سخنرانی برام گذاشت تا اونا میرن و میان من من حوصله آن سرنره الحمد الله خیلی خداروشکر میکردم آقا مهدی عین یه برادر برام بود و اصلا جلوش معذب نبودن درسته حجب و حیایی که تازه تو زندگیم بوده رو داشتم ولی معذرب نبودم و راحت بودم امیدوارم متوجه بشید چی میگم سخرانی خیلی برام جالب بود سخنرانی: ادم همچین کهگنا میکنه خطا میکنه در خودش بدی می‌بینه این یک مکانیزم داره در وجود انسان که خود به خود آدم رو مایوس می کنه عجیبه آدم گناه می کنه تازه بیشتر به زحمت خدا نیاز داره بیشتر باید التماس کنه بیشتر باید تمناکنه رحمت خدا رو برعکس! بیشتر سکوت می کنه بیشتر دیگه باورش نمیاد رحمت خدا رو بیشتر دیگه زبانش نمی‌چرخه تمنا کنه زحمت خدارو به همین دلیل بیش از هشتاد مرتبه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: بابا من غفو رحیمم! من بخشنده مهربانم بابا من غفور رحیمم! کسی گناه کرد باید بعدا التماسش بکنه ادم آقا ترو خدا خواهش میکنم عذر خواهی کن باور کن خدا می بخشه ابلیس تا انسان گناه میکنه کاری که میکنه اینه که انسان رو مایوس میکنه میگه :تو الان میخوای بری عذر خواهی کنی؟ که چی مثلا همین الان گناه کردی! دیگه کی تو رو تحویل میگیره؟ الان تو به کجا می‌خوای برسی دیگه؟ الان دیگه یه جایی متونی برسی؟ بابا ابلیس نامرد بذار بریم حالا یه غلطی کردیم میخوایم عذر خواهی کنیم ابلیس میگه:من که چشمم آب نمیخوره... بابا اینکه ترسوندن نیست این یاسه! ترسوندن اینه : زود استغفار کن میبخشه الان والا با این کارت نابودی ها این ترسوندنه ترسوندن یعنی آدم رو از وضع بد بترسونه هول بده تو کار خوب ترسوندن این نیست که بگه: بابا دیگه نابودی تو! کسی گناه کرد باید بعدا التماسش بکنه ادم آقا ترو خدا خواهش میکنم عذرخواهی کن باور کن خدا میبخشه فقط تونستم سکوت کنم این حرف دل منو زد نمیتونستم دووم بیارم و زدم زیر گریه چند دقیقه که این دقایق طاقت فرسا تموم شد سرم رو بلند کردم و خودم رو دیدم چشمام قرمز بود ولی دوست داشتم چشمم رو صورتم زخمه خیلی جاش کمتر شده بود الحمدالله قیافم شبیه مرده ها شده بود باید یه تغییر اساسی میکردم در ماشین که باز شد
اشکام رو پاک کردم و لبخند زدم آقا حامد اخم داشت و سرش پایین من فقط چشمم بهشون خورد ولی انگاری حجب و حیا جلوی دلم روگرفتن سرم پایین بود ولی دلم پیش خدا سربلند بود همه که تو ماشین نشست راه افتادیم مردا جلو بودن منو زهرا هم عقب ذهنم در گیر سخنرانی شده بود یادم باشه بعد از زهرا بپرسم کی بود؟ وقتی رسیدیم رفتیم همه پایین توحال همه داشتن باهم پچ پچ میکردم فقط من اونجا ساعت بودم ناراحت شدم ولی برزو ندادم گوشیم رو برداشتم تا حد اقل با اون سر گرم بشم که پیام زهرا رو دیدم :آجی همه جمع الخصوص منو مهدی باهات حرف داریم جایی نرو اخم کردم وایسا ببینم چی کار میتونن داشته باشن؟ یه زمان خیره بودم بابای زهرا شروع کرد به صحبت _دخترم شما هم زهرا برای منی مشکل شما مشکل ماهم هست میخواستم راجب یه موضوع مهم باهات صحبتم کنم +جانم بفرمایید _سلامت بابا جان اینکه........ میخواستم راجب والدینتون صحبت کنیم (اخم کردم ) +راجب والدینم؟ _بله ببین دخترم تا هر چند سالی که بخوای ما درخدمتتیم ولی بلخره شما ازدواج میکنی نمیتونی بدون پدر مادرت و.... +بله متوجه جانم؟ (حدس زده بودم میخوان راجب چی صحبت کنن شده باشه فقط به حرفشون گوش میدم لاقل به خاطر این همه زحمتی که کشیدن) _اینکه عزیزم(مامان زهرا صحبت می‌کرد) امشب اون. جایی می‌خواستیم ببریم خونه خودته ولی فقط به عنوان یک مهمونی سرم داشت سوت می‌کشید یعنی چی خونه؟ من برنمیگردم _من.... من _زهرا برو آماده‌شو منم الان میام رفتم ولی دلم گرفت خیلی بدم گرفت
بچه گفتم یه حرفی سخنی بگم : خب یه سری از شما گفت بودید که رمان جدید خیلی پخته نیست و درست آدم متوجه نمیشه که کی و کی عاشق شده؟ __ خب اولا : اینکه رمان پخته و غیر پخته نداره نویسنده رمان اول کس دیگه بودن الان برای رمان دوم بنده هستم پخته نیست چون تازه اول رمان هستم و هرکسی طرز نوشتن و افکارش فرق داره دوما: شما اگه رمان اول رو کامل خونده باشین متوجه میشین که آخرش زهرا میگه آره یه خبرایی هست این رمان ادامه همون هست و اینکه گفته بودید پارت بیشتر بدیم بچه ها این پارت هایی که من. میدم بلنده به اندازه سه تا پارت ولی چشم بیشترش میکنم و بریم سراغ حرف های خودم: خب ببینید اول بگم که اول رمان یه توضیح کوچیک بود از سه سال بعد از شهادت سجاد و اینکه مطمئن بودم که شما گیج میشید برگشتم به گذشته بعنی اولش رفتیم به حال ترنم و بعدش برگشتیم به گذشته همین و اینکه بچه ها انرژی دادن به کسی که نویسنده است باعث میشه نویسنده انرژی بگیره بابت ادامه رمان اگه سخنی برای اعتراض رمان هست میتونید بنویسید یه ممنونم از رمان و اعتراضتونو بگید من تاحالا هر با ناشناس گذاشتم فکر کنم فقط چهار الی پنج بار فقط گفتن بیشتر پارت بده یا انرژی دادن البته از حدود 30_40تا پیام بقیه اش یا اعتراض بود یا اینکه به آدم تذکر می‌دادید ببين شما میتونید بگید که آره اگه رمان فلان بشه بهتره ولی امر و نهی کردن درست نیست مثلا الان که رفتیم یه قستمی کوچیکی رو قسمت عاشقانه شما میتونستید بگید لطفا خیلی عاشقانه اس نکن با یه حرف محترمانه تر ولی داخل ناشناس مثلا گفت بودید که زشته و خجالت داره هواست باشه اینجاشو فلان کن اونجاش فلان کن ادم اگه یه چیزی از کسی بخواد میتونی هم نواهش کنه هم امر کنه ولی اینکه چجوری بگه بستگی به شعور و فهم و درک خودش داره!
امشب دیر انشالله فردا جبرانی🌱
بسم الله الرحمن الرحیم
صبحتو با سلام به آقا امام زمان شروع کن؛ چرا که هر صباحی آقا به تو سلام میدهد... . 💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات (ای برآورنده حاجت‌ها)ذکر روز دوشنبه به اسم امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. روایت شده در روز دوشنبه زیارت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) خوانده شود که خواندن آن موجب کثرت مال می‌شود. ۱٠٠
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
__♥️🍃 #تصویر #داداش_گلم
•|🍃❤️ خواب دیدم محمد بالا سر مزار شهید جهان آرا نشسته و با گل های پرپر در حال درست کردن بیضی مانندی به دور اسم شهید جهان آراست.. وقتی از خواب بیدار شدم از دخترم سراغ فیلم های محمدرضا رو گرفتم، که بالاخره یه فیلمی دقیقا به همون شکل خوابم، محمدرضا بالا سر شهید جهان آرا نشسته داره دور اسم شهید جهان آرا رو با گل درست میکنه... و جالب تر این که در فیلم مکالمه ای به این مضمون بین محمدرضا و دخترم رد و بدل میشه: محمدرضا: دعا کن شهید بشم دخترم: چه خودشم تحویل میگیره حالا کجا شهید میشی!؟ محمدرضا: دمشق دخترم: اونوقت دمشق کجا میره؟ محمدرضا: حلب... این مکالمه برای دوسال قبل از شهادته... ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
بهش‌گفتم +راضی‌ام‌‌شهیدشےولی‌الان‌‌نه.. ٺوهنوز‌جوونی ... جواب‌داد _لذتی‌که‌علےاڪبراز‌شهادٺ‌‌برد حبیب‌ابن‌مظاهرنبرد ... 🌿شهید مدافع حرم محمدحسین ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
حضرت‌آقا‌میفرماید:مسئلہ...! امربہ‌معروف‌ونهۍاز‌منکر‌مثل‌مسئلہ نماز‌است‌،یادگرفتنۍاست. باید‌برویدیادبگیرید؛‌مسئلہ‌دارد!! ؟‌ +امر‌بہ‌معروف‌ونهۍاز‌منکر‌کرد" • • ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
امام جماعت واحد تعاون بود . بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی روحیه عجیبی داشت . زیر آتیش سنگین عراق شهدا رو منتقل می کرد عقب توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد چند قدمیش بودم هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد از سر بریده اش صدا بلند شد : السلام علیک یا ابا عبدالله ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
__❤️ #تصویر #شهادت
رفیق . . می‌دونی‌‌"شھید" یعنی‌چـے؟! یَعنۍ : بهـ‌خیر‌گُذشت! نَزدیك‌بود‌بِمیرھ!((:🖐🏼💔' ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
:)💛 ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
「🪴☘」 -میگفت.. تعجب‌اسٺ‌ازکسی‌کهـ برا؎خوابش‌‌کهـ‌‌‌مدتِ ڪوتاهیسٺ؛ جاے‌نرم‌تھیہ‌میڪند، امابرا؎آخرتش قدمی برنمےدارد !💔''