✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"ادامهقسمتهجدهم - شکستمکہعاشقشدم📜"
بدون اینکه حرفی بزنم، پشت سرش راه افتادم.
بین راه، بی مقدمه پرسید: علی شهید کیه؟!
جا خوردم: از من میپرسی؟
سرتکون داد: میخوام بدونم تعریف تو از شهید چیه؟
من و منی کردم و گفتم: خب... کسی که... کسی که به دست دشمنای خدا کشته بشه!
یه ابروشو بالا داد و گفت: نه دیگه نشد!
سوالی نگاش کردم: پس شهید کیه؟
صداشو صاف کرد و با نغمهای که تا اون روز، زیبا تر و دلنشین تر از اون رو نشنیده بودم، شروع به تلاوت کرد:
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَجیم.
بِسمِ اللهَ الرَحمنِ الرَحیم.
مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُواْ تَبْدِیالا ...
سرچرخوند سمتم. چشماش درخشش خاصی داشت: ماشاالله خودت عربیت فوله معنی این آیه رو فهمیدی ولی حالا محض احتیاط دوباره میگم: خدا تو این آیه گفته ...
دستمو بلند کردم: سعید صبر کن!
-جانم؟
نمیدونستم چطور باید بهش بگم با صداش قلبم لرزید؟
چطور حسم رو بگم؟
کلافه تر از هر زمانی، حال دل و قلبم
رو مرور کردم!
نمیدونم چرا اما تموم اتفاقات این یه ماه، از خوابی که دیده بودم و اون بیت، تا کتاب روایت عشق و رفتن میثم و روضه خون شدنم، حتی تک تک حالاتم وقت خوندن روضه و زیارت عاشورا، همه برام مرور شد و یه گوشهی قلبم نشست!
من... من چرا حواسم نبود؟
این همه اتفاق خاص!
این همه نشونه!
چرا خواب بودم؟
چرا ندیدم؟
پلکامو با قدرت بستم و باز کردم و اطرافم رو نگاهی انداختم. مثل گمشده ها، دور خودم چرخیدم.
شاید شبیه جنون باشه ولی من دنبال خدا بودم!
چرا وقتی هست، نمیبینمش؟
نگاهم سمت تابلویی چرخید و قبل اینکه متن روش رو بخونم؛ برق اون بیت شعر، وقتی برای اولین بار تو خواب دیدمش، جلو چشمام درخشید:
چشم دل باز کن که جان بینی!
آن چه نادیدنیست آن بینی!
چشمامو بستم و دست روی قلبم گذاشتم:
بیدار شو! چشماتو باز کن! ببین ...!
باز مرور شد! اما اینبار تموم احوالاتی که چشیده بودم، مثل چراغی ذهن و دلم رو روشن میکرد!
تازه فهمیدم کجا بودم و به کجا رسیدم و اصلا چیشد که علی اکبرِ دوماه پیش، روضه خون شد!
چشمامو باز کردم. نگاهم به سعید گره خورد که با لبخند نگام میکرد.
تازه فهمیدم کی کنارمه و من کنار کی ام!
من تغییر کرده بودم که با سعید میگشتم ولی ... حواسم نبود!
«آنکس که بداند و نداند که بداند، آگاه نمایید که بس خفته نماند!»
من کجام؟
کی آگاهم کرد؟
چیشد که سعید لب به قرآن خوندن باز کرد و صداش حکم بیدار باش من شد؟
اون آیه چی بود؟
ارحمن الرحمین خدا کجاست؟
اصلا ... شهید کیه؟
قلبم به تپش های نامنظم افتاد!
اسم شهید مدام تو سرم میپیچید و تکه های پازل ذهنم رو کنار هم میذاشت!
بغض گلومو گرفت. با خودم زمزمه کردم:
این شهید کیه که برکت اسمش، چشم دلم رو باز کرد؟
-علی اکبر؟ خوبی داداش؟
با صدای سعید سر بلند کردم. به جای جواب گفتم: سعید منو کجا آوردی؟ اینجا کجاست؟ کجاست که دارم هر چی بود و من ندیدم رو میبینم؟
سعید لبخندی زد و دست روی شونهم گذاشت.
اون هم به جای جواب گفت:
خدا به اونایی میگه شهید، که چشم دلشون باز بود...
اونایی که پای عهد بندگی ایستادن و تا لحظهی آخر، همون عبدی بودن که حضرت علی علیه السلام یادش داد خودش رو پیش خدا، عبدک الضعیف و الذلیل و الحقیر و المسکین و المستکین معرفی کنه!
بندهای که باور داره جز خدا کسی رو نداره و اولین و آخرین ملجاءش خداست!
خدا هم بنده های وفادار به عهدش رو خوب میخره!
دستم رو گرفت و گفت: شهید، شهیدت میکنه رفیق!
سوالی نگاش کردم که گفت: مگه نمیگی داری چیزایی رو میبینی که تا حالا نمیدیدی؟
-خب؟
+یه نگا به دور و برت بنداز!
اینجا گلزار شهداست!
جایی که بندگان وفادار خدا، آروم خوابیدن!
همونا که چشم دلشون باز بود و صراط مستقیم رو دیدن و تا خدا دوییدن!
خیلی مهمون نوازن!
وقتی میای پیششون، روحت رو پذیران!
شربت حیات به جونت تعارف میکنن!
حیات دل ...!
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرتعلےاکبر'ع💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#نشرباقیدنامنویسندهومنبع_بلامانع🖇
✨قرارگاهشھیدغلامے
https://eitaa.com/shahid_gholami_73
🌷
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"ادامهقسمتهجدهم - شکستمکہعاشقشدم📜"
زبونم بند اومده بود پیش این وصف عاشقانه!
مونده بودم چی بگم که سعید، دست دلم رو گرفت: نمیخواد چیزی بگی...
یه نگاه به ساعتش انداخت و گفت: وقتی نمونده! مرخصیم تمومه! بیا بریم برات از منطق شهادت بگم!
پشت سرش راه افتادم. دقیقا وسط گلزار شهدا، بالا سر قبر یه شهید ایستاد، گفت: توضیح مفصلش بمونه برا بعد! اما ...
رو یه زانوش نشست و منم به تبعیت ازش نشستم.
نفسی گرفت و گفت: اگر به عهدت وفادار باشی و به حقیقت معنا، بندگی خدا رو بکنی، شهید میشی! حتی اگر در نظر مردم، بمیری!
چشمام از تعجب گرد شد. خوشحال بودم ازینکه میشه بدون درد هم شهید شد!
-دو حالت داره! یا شرایطش جوره و میری برا جهاد و به دست دشمن کشته میشی یا قسمتت جنگ نیست و به نحوی دیگه، با عزت وقت ملاقاتت با عزرائیل میرسه!
+نمیفهمم! یعنی هر کی بندگی خدا رو میکنه دلش میخواد بره جنگ؟ فقط شرایطه که ممکنه نذاره بره؟
با لبخند سرتکون داد: بندهی خدا، عاشق خداست! عاشقی که جونش رو هم برا زنده نگه داشتن حقی که از سمت خداست میده!
درکی نداشتم اما سکوت کردم.
نگاهش رو به سنگ مزار داد و گفت: عزرائیل با احترام ازت اجازه میگیره تا فرمان خدا رو اجرا کنه.
نفس عمیقی کشید و لحن و نوع بیانش عوض شد. انگار اینجا نبود. جایی بین خیالاتش سیر میکرد: زمان به سریع ترین حالت ممکنه میگذره. جسمت رو غسل میدن و کفن میکنن و وقت خاکسپاری میرسه!
میذارنت تو قبر ...
یکی میاد تو قبر که شونه ت رو تکون بده و فرمان بشنو و بفهم بده تا به گوشت شهادتین بخونه! اما ...
لبخندش عمیق شد و چشماش رو اشک گرفت: اما قبل ازینکه دست دنیایی ها به جسمت بخوره، پسر فاطمهی زهرا سلام الله علیها شونهت رو میگرن!
تکونت میدن.
با اسم صدات میزنن و میگن:
اسمع و افهم! انا حسین بن علی! ازین به بعد سر و کارت با منه!
سرشو انداخت پایین. نه صدایی و نه حرکتی.
چند ثانیه که گذشت، سر بلند کرد.
چشماش خیس و صورتش سرخ بود اما لبش میخندید!
-شب که بشه، نکیر و منکر که سر برسن، تو شرایطی که همه از ترس میلرزن، تو آرومی!
چون امام حسین (ع) کنارته!
آقا میان جلو نکیر و منکر.
بهت اشاره میکنن میگن:
کاریش نداشته باشین! این غلام منه!
اشکش از رو گونش تا روی زمین چکید.
خندید؛ از ته دل. گفت:
کنار آقا میری سمت آسمون. حالا وقته حسابه!
نشستن جلوت. میپرسن: تو دنیا چه کردی؟
هنوز لب باز نکردی که امام زمان (عج) صدا میزنن: منتظر من بوده!
نظم اشکاش بهم خورده بود. فقط رها میشدن و مثل بارون رو صورتش میباریدن!
-ملک میخواد سوال بعدی رو بپرسه که آقا امام حسین علیه السلام جلو میان میگن: حساب شده!
صداش به لرزش افتاد. انگار اشکاش هم حریف بغضش نمیشدن: ملک یه نگا به پروندت میندازه! میخواد ببینه باید کدوم دستت بده! میبینه پایین پروندت یه امضاست، با اسم حسین بن علی علیه السلام!
نفس عمیقی کشید و با نفسی که بعد هر کلمه به زور هق هق های ناگهانی قطع میشد، تیر خالص رو به هدف عشق زد:
تموم شد! به همین سادگی ...
حالا باید ببرنت به جایگاه ابدی!
امام حسین (ع) میان جلو.
دستت رو میگرن.
میبرنت پیش مادرشون!
میگن: مادرجان! این نوکر من بوده! بعد ازین سر و کارش با شماست!
سعید به هق هق افتاد اما ... کم کم! اول بغض و بعد اشک و بعد هق هق!
اما من... منی که تازه طعم شیرین عشق میچشیدم، وقتی حرفای سعید رو از اول مرور کردم، دلم مثل تنگ بلوری شکست و به هق هق افتاد!
میگن شکست، سرآغاز موفقیته! راست میگن!
من شکستم که عاشق شدم!
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرتعلےاکبر'ع💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#نشرباقیدنامنویسندهومنبع_بلامانع🖇
✨قرارگاهشھیدغلامے
https://eitaa.com/shahid_gholami_73
🌷
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسمربالحسین'؏✨ - 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "ادامهقسمتهجدهم - شکستم
رفقـا ...
این قسمت [ شڪستم کہ عاشق شدم💕] برام خیلے مهمہ ! خیلے دوسش دارم ...
نهایـت عاشقیـھ🕊❤️!
و نظرات شما هم ، برام از همیشہ مهم ترھ✋🏻!
- https://harfeto.timefriend.net/16345703084493
از همیشہ مشتاق تر و منتظر ترم🌸🌿!
هرچند ڪوتاه ، اما لطفا نظرتون رو بهم بگین✨!
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›
‹🌻🍋›
⇠ وخُدادرهایۍبهرویتمۍگشاید ...
ڪههیچکسقادربهگشودنشنیست✨!
فقـطصبـوربـاش ... صبــور !💛(:
⊰「قرارگاهعاشقے」⊱
⇢ ‹🌷🌸›
⇠ یڪمحبتمیڪنی✨،
ماراحـــرمدعوتڪنی🕊؟
گریھکردنبرشما،
گفتیاثرداردحسین'؏💔(:
『قرارگاهشھیدغلامے』
هدایت شده از آیھ/Ayeh
نمےدانم از دلتنگے عاشق ترم
یا از عاشقے دلتنگ تر...(:
‹🌿🌹›
- گرھ از ڪارهایم باز مےشود …🎈
وقتـے یـــاد گرھاۍ مےافتـم،
ڪہ بہ پنجرھ فولادتان زدم 💌🖇!
#امام_رضا'؏✨
⊰「قرارگاهعاشقے」⊱
📷💚:))!
عاقبٺیڪعکسسلفےدربقیعخواهمگرفٺ
زیرآنباافتخارخواهمنوشٺ....✎
منهمینالانیہویے
درحریممجتبے'علیہالسلام'✌️🏻
داخلصحنبزرگ
قاسمبنالمجتبے'علیہالسلام'💕
-----------
باکریمانڪارهادشوارنیسٺ✨!¡
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
⇢ ‹🌷🌸› ⇠ یڪمحبتمیڪنی✨، ماراحـــرمدعوتڪنی🕊؟ گریھکردنبرشما، گفتیاثرداردحسین'؏💔(: 『قرارگاهش
⇢ ‹🕊🌷›
نسخہیمارانسپاربہطبیبانِدگر✋🏻!
دردبادستتودرمانبشودخوبتراست❤️(:
#اربابـم✨
『بِنَفسےاَنتْیامولا』
〚-•🌿💚•-〛
- ماھفروماندازجمـالمحمد … 🌙؛
سـرونباشدبہاعٺــدالمحمد … 🌱!
سعدۍاگرعاشقےڪنےوجوانے ••• 🌷💕
عشقمحمدبساسٺوآلمحمد ••• ✋🏻✨
#هفته_وحدت 🤝🌹
⊰「قرارگاهعاشقے」⊱
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
〚-•🌿💚•-〛 - ماھفروماندازجمـالمحمد … 🌙؛ سـرونباشدبہاعٺــدالمحمد … 🌱! سعدۍاگرعاشقےڪنےوجوانے •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›
↝(🌿🌸)
- اَللَّهُمَّمَنْاَوۍاِلےمَاْوۍًفَاَنْتَمَاْواۍَ …🌹
خدایاهرڪہجاۍگرفتبہجایگاهے،
پستویۍجایگاھمن … 🌼💚
#ازعبدڪالعاشق📞✨
⊰「قرارگاهعاشقے」⊱
『🎈💌 』
- لایــق نبودم 💔!
امــا تـ♡ـو … ❤️(:
#مـــــنوخـــــدا 💕✨
⊰「قرارگاهعاشقے」⊱
「🌙💛」
- امام رضـا ﴿؏﴾ مےفرمایند: 💬↓
ھـر گاھ در شدتـۍ واقـع شدے بسێاࢪ بگو؛
"یا ࢪئوف و یا ࢪحیمـ🌿!"
#امام_رضا'؏🌻🌹
⊰「قرارگاهعاشقے」⊱
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
نمےدانم از دلتنگے عاشق ترم یا از عاشقے دلتنگ تر...(:
⇠ نمےدانـم🚶♂!
فقط مےدانـم ڪہ ...
هم عاشقم و هم دلتنگ :)💔!
-「قرارگاهشھیدغلامے」-
ـ ـ ـ 🌹🌿
↵ نَحنُالفُقراءالَّذينَ ...
أغناهُماللّٰھُبِحُبِّالحُسين'؏❤️✨
↵ مافقیرانےهستیمڪھخدا ...
باحبحسین'؏ماراغنےڪرد💕!
#حسینآراٰمجانمـ
-「قرارگاهشھیدغلامے」-
-💕⃟✨
درڪربلاکنارضریحتویاحسین'؏ ...❤️
بامعرفتکسےستکہیادِحسن'؏کند✋🏻!
#ڪریماهلبیتدستموبگیر :)💔!
⊰「قرارگاهشهیدغلامے」⊱
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
خدایا!فرجِمهدی'عجرازودتربرسان✨💕
شاید آقا آمد و مرا برد ڪربلا :)💔
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›