✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"ادامهقسمتبیستوچهارم - نهاریالخلق،نهتری! 📜"
سایهی کسی که حدس میزدم دکتر باشه، توی اتاق میچرخید و از دستگاه هایِ اطرافم صدایی درمیاورد یا صدایی قطع میکرد.
با کلافه شدنِ من از شنیدن و ندیدن، کارش تموم شد و بالای سرم ایستاد.
-خب... حالِ معجزهی ما چطوره؟
توانی برایِ وصف و شرحِ دردام نداشتم.
بی جون زمزمه کردم: بد!
خندید و گفت: مررررسی! ولی عیب نداره، همینکه برگشتی و زنده ای یعنی جایِ امیدواری هست! یعنی اگه دل بدی، با هم خوبت میکنیم!
لبخندی از محبت و طرز حرف زدنش روی لبم نشست.
گفت: ببین از همین الان بهت بگم!
یه هفته تو کما بودی، حداقل چهل و هشت ساعت طول میکشه که دوباره قوت بگیری!
این قوتی که میگم برای راه رفتن و اینا نیستا!
برای مثلا حرف زدنه... پس اگر نتونستی مثل همیشهت باشی، نا امید نشو!
من پیشتم کمکت میکنم...
اما مهم تر از کمک من، خودتی!
خودت باید به خودت کمک کنی!
هزار حرف برای گفتن داشتم اما توانش رو نه!
باید بهش میگفتم با منی که به گناهِ بی گناهی زخم خوردم، روی تخت افتادم و حالا حتی از تکون دادن دستم هم عاجزم، حرف از امید نزنه!
با منی که بیشتر از نفس، درد میکشم از خوب شدن نگه!
باید بهش میگفتم با منی که دلم برایِ دیدن یک نقطه روشن تنگ شده، حرف از کمک کردن نزنه!
یادِ دلتنگیِ چشمام برای دیدن، تاریکی نگاهم رو گوشزد کرد. لبای خشکمو تر کردم و آروم لب زدم: دکتر! چشمام...
نفس عمیقی کشید و گفت: چشمات...
راستش تو که تو کما بودی ازمون مرخصی استعلاجی گرفت!
منم فکرشو نمیکردم حالا حالا ها به هوش بیای، هر چقدر مرخصی خواست دادم!
دکتر تموم تلاشش رو کرد اما بی فایده بود!
منی که خاطرات روزِ تصادف و تاریِ چشمام و دردِ پیشونیم، هنوز پربازدید ترین فیلمِ سینمایِ ذهنم بود؛ میتونستم از حرفایِ مبهمش حدس بزنم و بفهمم این جسمِ روی چشمام، یه تپه باند و چسبه، و اصلا نشونهی خوبی نیست!
تنها امیدم جوابِ یک سوال بود.
سوالی که به کوتاهترین شکل ممکن، بیانش کردم: چقدر؟
من و منی کرد و گفت: فعلا معلوم نیست!
باید بذاریم زمان بگذره، ببینیم کی برمیگرده پیشمون!
حالا دیگه حدسش سخت نبود!
من، تو اوجِ جوونی، تو بیست و چهار سالگی، به گناهِ بی گناهی، چشمام رو از دست دادم!
پشت پلکای بستهم داغی اشک رو حس میکردم.
دقیقا زمانی که دنیایِ امیدم، مثل چشمام، تاریکِ تاریک شده بود؛ نقطهی روشنیِ از یادِ حاجتی که گرفته بودم و حواسم نبود، روشن شد.
چیزی که حدااقل دیگه هیچ وقت بی لیاقتیم رو به سر دلم نمی کوبید.
خاطراتم ورق خورد و جملهای که با هق هق، وسطِ کوچهی پشت هیئت زمزمه کرده بودم، تو گوشم پیچید:
-آقا بذارین ببینمتون... بخدا سخته برام!
کاش کور بودم... هیچکس رو نمیدیدم!
نه اینکه... اری الخلق و لا تری!
اشکِ حبس شده بین تار و پور باند خبر از بغضِ از ذوقِ امید، شکسته میداد.
بین تلخی احوالِ چند دقیقه قبلم، لبخند شیرینی روی لبم نشست و تو دلِ خوشحالم، زمزمه کردم:
آقا... دیگه تقصیرِ خودم نیست که نمیبینتون!
دیگه این دل مقصر نیست!
آقا جان؛
حالا دیگه نه اَرَیالخَلقَ، نه تُریٰ! (:
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرتعلےاکبر'ع💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#نشرباقیدنامنویسندهومنبع_بلامانع🖇
✨قرارگاهشھیدغلامے
https://eitaa.com/shahid_gholami_73
🌷
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسمربالحسین'؏✨ - 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "ادامهقسمتبیستوچهارم -
کوتاه بود اما ...
قسمتے بود که برام خیلے مهمه !❤️(:
منتظر نظراتتون هستم🌱
- https://harfeto.timefriend.net/16418461093054
[ #ناشناسـ🌷 ]
در حال انتظار ....
------
حالا که گذاشتم🌱،
من برای نظراتِ شما : در حال انتظار ....
هدایت شده از قلوب"GHOLOOB"
من با نوای حسین حسین به خواب میروم...
تا شاید ببینم خواب حرمت را حسین...!
#دلتنگی
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
من با نوای حسین حسین به خواب میروم... تا شاید ببینم خواب حرمت را حسین...! #دلتنگی
همین الان، همین لحظه
مداح توی گوشم از امام حسن(؏) مےخونه💚!
یعنے ممکنه امشب خوابِ حرمشون رو ببینم؟✨(:
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
خدایا!فرجِمهدی'عجرازودتربرسان✨💕
شاید آقا آمد و مرا برد ڪربلا :)💔
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›
•
.
- گفتم یعنے بازم بیام؟
بازم منو میبخشے؟ خیلے روسیاهم💔!
گفتے " وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ🌱 "
به جز من ڪیه ڪه گناهات رو ببخشه؟
- #حمیــم❤️(: #الےالسمـاء☁️!
•••
|🌿‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
•
.
هر ڪه به یاد خدا مشغول باشد ...❤️
#یادخـدا✨
•••
|🌿‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
• ☁️
- گفته اند ڪه:
فراهم آوردن فضايل اخلاقے، مانند فرا رفتن به قله هاست و ڪسب رذايل، همچون سرازير شدن از بلندى !
آن دشوار است و اين آسان؛ آن نياز به تلاش و مقاومت و ايستادگے دارد، اين خود به خود انجام پذير است و نيازى به قوّھ قهريه نيست ... 🚶🏻♂(:
- #الےالسمـاء🕊! #خودسازی📿
•••
|🌿‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
[ #ناشناسـ🌷 ]
چشاش برمیگرده...مگه نه ؟؟😢
------
بنظرتون برمیگرده؟ 💔(:
[ #ناشناسـ🌷 ]
وای چشماش چیشده مگه؟ 😰 پس اون معنییِ این قسمت که در جواب اون ناشناس اونقدر واضح دادید این بود. 💔 خوب میشه؟ یک کلمه فقط یه آره و نه... خوب میشه؟ یعنی هر چقدر این معینو نفرین کنی و لعنتش کنی باز کمه! هیچی نگووووو که واقعا حقشه هر کاری باهاش بکنن. من الان منطق هم سرم نمیشه💔😤😭
------
فعلا بیناییش رو از دست داده💔!
بله این بود ...(:
یعنے نمےتونم جز آره و نه چیزی بگم؟ مثلا اینکه نمےدونم ...🚶♂!
اومدم جواب بدم دیدم گفتین هیچی نگو ! یعنی انگار میدونستین چی میخوام جواب بدم پیشاپیش مانعش شدین😄✋🏻!
نه دیگه منطق هم همینو میگه که باید تقاص کارشو پس بده⚖‼️
وای به روزی که سعید و ایمان بفهمن کار کی بوده🚶♂🔪!
[ #ناشناسـ🌷 ]
سلام بازم مثل همیشه عالی.
------
علیکم السلام؛ لطف دارید بزرگوار ! الحمدلله، ممنونم🌸🌱✨!
[ #ناشناسـ🌷 ]
نامردیه! خیلی کم بود اقا.. دلم انوز پیش علی اکبره و عشقش به امام زمان..کاش یکم طولانی تر بود خواهشا فردا یک پارت دیگه ام سعی کنین بزارین، این یکی خیلی کوتاه بود☹ درکل مثل همیشه فوق العاده..دست مریزاد به قل جهاد ابن عماد(داداش شهید منم هستن(:🌸..) التماس دعای ادم شدن!
------
یا خدا 🚶♂!
این قسمت که تموم شده، پارت بعد، شروع قسمت جدیده🌱!
اگر دلتون تو عاشقانه ها مونده، یعنی دلتون آمادهست ... برید خودتون با امام زمان (عج) یه دونه شبیهشو رقم بزنید و ما رو هم دعا کنید💚(:
حق با شماست کوتاه بود ...
باشه چون فرصت شد بنویسم، امروز هم یه پارت تقدیمتون مےکنم✨!
الحمدلله🌸 لطف دارید ممنونم🌹!
همچنین💔(:
هدایت شده از 【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
رفقا یِ صلوات براۍ برطرف شدن مشکلم میفرستین؟!
خیلۍ محتـٰاج دعاهاتونم!💔
[ #ناشناسـ🌷 ]
من واقعا نفهمیدم چی شد که تصادف کرد امیر و سعید چیو بفهمن ؟ چرا سر از بیمارستان در آورد ؟
------
وسط کوچه ایستاده بود، معین بهش زد🚶♂!
امیر نه، ایمان 😄! اینکه تصادف از عمد بوده💔(:
خب کسی که تصادف کرده، بعد تصادف یا سر از بیمارستان درمیاره یا از بهشت زهرا (س) ...
بازم اگر ابهامی وجود داره بگید که برطرف بشه🌱!
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
- لالهے درد خون خفته ! 💔(:
(#جهـٰادعلمے)
بچهها ؛
بخاطر این خونے کـه
پایِ شما ریخته شده،
درس بخونیـد .. 🌱!
- حاجآقارمضانے✨-
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
اوه! 😶 حالا فهمیدم قضیه رو 😎
اوصیکم به خوندنِ ملجاء🚶♂🌱!
[ #درپیچوخمِآسمان🕊💕! ]
•
.
- امروز روز یاری اسلام است و روز لبیڪ گفتن به هل من ناصر ینصرنے امام حسین (؏) است. امیدوارم ڪه این راهے ڪه در پیش گرفته اید به رهبری امام امت تا انقلاب حضرت مهدی (عج) ادامه دهید، انشاءالله ...
- بخشے از وصیتنامه شھید❤️
- شھیدسوم³|🌱
شھیدمحمدجعفرسعیدی✨
|🌷‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
[ #ناشناسـ🌷 ]
سلام خسته نباشین رمان مجلا واقا زیباست ولی بعد از سه چهار روز منتظر بودن یه پارت خیلی کمه. بازم ببخشید میدونم سرتون خیلی شلوغ هست
------
سلام؛ سلامت باشید🌱
لطف دارید بزرگوار ممنونم🌸!
حق با شماست ...
به همین خاطر امشب هم ملجاء داریم❤️(: