رسم زندگۍتان همیشہ راهنمایم بود ...❤️!
از بین دو راهۍ ها، راه درست را نشانم داد و ...
قدم هایم را بہ راه راست ڪشید🌸🕊!
اصلا رسم زندگۍ ڪه جاۍ خود دارد ...
گاه حتۍ با نگاه ڪردن بہ چشمانۍ ڪه در قاب، بہ من مۍنگرند، درست و غلط را شناختم❤️(:
برادر❤️! رفاقتمان ، سال را گذرانده اما ...
امروز ، هفتِ هشتِ هزار و چهارصد ، سہ ماه از گفتن اولین یاعلۍ و دست بر زانو گذاشتن و بلند شدن ، بہ نیت جهاد ، زیر سایہی شما و با نام شما ، در قرارگاه شما ، مۍگذرد ...🌸🕊!
سہ ماه است صبحم با صبح بخیر قرارگاه ، بخیر و شبم با شب بخیر قرارگاه ، بخیر شد ...🌙✨!
روزم ...
روزم نیز با تموم لحظاتۍ ڪه پای محتواۍ قرارگاه گذاشتم ، ساختہ و بخیر شد✨⛅️!
سہ ماه است، در برابر تمام برادرانہ هایۍ ڪه بۍمنت نصیبم ڪرده اید؛ براۍ تشڪر، دلخوشم بہ قرارگاهۍ ڪه با نام شما بر پا ڪردم و سندش را بہ نام مهدۍِ فاطمہ (عج) زدم ...💚🕊!
سختۍ و دشوارۍ اگر بود ...
مقابلش چنان زیبایۍ ها و شیرینۍ ها صف ڪشیده اند ڪه اگر بودند هم گم شده اند❤️(:
نہ میبینمشان و نہ حتۍ در خاطرم مانده اند !
تنها برادرۍ ڪردن شما و ...
احوالات نابم در ذهنم مانده ڪه ...
تمامش در قرارگاه شما رقم خورد❤️!
مۍدانم اگر حرف از پر حرفۍ بزنم ناراحت مۍشوید✋🏻!
آخر خودتان بهم گفتہ بودید :
بازم برام نامہ بنویس ...🌷!
بہ جایش مۍگویم مۍخواهم نوشتن را پایان و قلم را دست دل بدهم تا هر چہ میخواد بر دیوار قلبم از شما بنویسد❤️(:
راستۍ ...
نگویید یادش نبود✋🏻!
حواسم هست بعد چندۍ دلتنگۍ ،
دقیقا شبۍ ڪه قرارگاه سہ ماهہ شد✨،
و رسید همان عددی ڪه بہ نیت ارباب انتخاب شد و رفاقتمان را رقم زد ...🕊🌸،
قدم بر دلم نهادید و با دست پر مهرتان غبار دلتنگۍ از دلم پاڪ کردید ...❤️(:
امروز سجده هاۍ نمازم را وقفتان ڪردم :
شڪراً یا شهید ...✋🏻🌸
شڪراً ...❤️!