یڪی از رفقام بود ..
مثل امشبے دلش قفل شدھ بود🔐
زبونش به آرزو ڪردن نمےچرخید🔗
مےدید ڪه تو سخنرانے ها و عکس نوشته ها و ...
همه میگن به ندایِ "اَینَ الراغِبون✨"ِ فرشتهی داعے، لبیڪ بگید و از خدا خودش، عشقش و نزدیڪ شدن بهش رو بخواید و بگید :
اللهم اِنے اَسئَلُڪَ حُبِڪ💕!
اما نمےشد ڪه کاری کنه💔
مےدونست بزرگترین آرزو فرجه💚..
اصلا ، مدت ها بود امام زمانش رو مےخواست و برای وصال التماس مےکرد اما تو #لیله_الرغائب✨ نمےتونست از دلش بگه ..🚶♂!
از طرفے هم نمےتونست گذر دقایق و ساعت ها رو ببینه و ففط حسرت بخورھ💔!
اینهمه آرزو داشت و #لیله_الرغائب✨ داشت مےرفت و مےگذشت ..🚶♂
تو دلِ شب ..
وقتے همه دعا کرده بودن و رزق #لیله_الرغائب✨شون رو گرفته بودن ..
از جا بلند شد ..
یه کاغذ و خودکار برداشت و یه گوشه نشست💌
هنوز هم دلش جز زمزمهی یا الله، چیزی نمےگفت و آرزویے نمےکرد ..
اینقدر نوشت و نوشت تا به خودش اومد، دید کاغذ پر شده از یا الله و دیگه جایے برای صدا زدنِ خدایِ دلهایِ ساکت، نموندھ بود❤️(:
کاغذ رو به روش گرفت ..
دلش آروم شدھ بود !
انگار هزار تا آرزوی شیرین کرده بود و حالا رزقِ #لیله_الرغائب✨ش تو دستاش بود❤️(: