eitaa logo
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
605 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
393 ویدیو
15 فایل
بسمِ الله الرَّحمٰنِ الرَّحیم🌸 یاران! پای در راھ نهیم کھ این راھ رفتنی است و نھ گفتنی..🕊✨ ‌ اینجاییم تا از لوحِ قلبمان محافظت کنیم کھ: نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست !🌒 چھ کنم حرف دگر یاد نداد استادم..🌱 ‌ ٫ سلامتے و ظهور بقیھ الله (عج) صلوات !🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏✨ - 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "قسمت‌بیست‌ویڪم - گفتم‌نرو؛خندیدورفت! 📜" لبخندِ تلخی روی لب های سعید نشست. لحنش، خیلی دلتنگ بود: اینجوری نگاش نکن! مجتبی یکی بود، بدتر از ایمان! لازم نبود حرفی بزنه، همینکه پاشو تو یه جمعی میذاشت، دیگه نمیشد تو اون جمع بحثِ جدی کرد! هر جا میرفت، صدایِ خنده همه رو بلند میکرد. اینقدر که هر وقت حالِ یکی گرفته بود، چه غریبه، چه آشنا، مجتبی رو میبردیم پیشش! تا اون بود، همه غمای طرف یادش میرفت. آهی کشید و گفت: حالا نمی‌دونم برای کسی که ژلوفنِ روحِ همه بود، کی رو بیارم تا غماشو از یادش ببره؟ تا دوباره بخنده! مثل قبل هم نه، یه بار، فقط یه بار دیگه صدای خنده‌شو بشنویم، ببینیم لباش میخنده، چشماش غم نداره، برامون بسه! لبخندِ تلخش، پررنگ تر شد: تا همین سه ماه پیش، یه عکسِ درست و حسابی نداشت! اصلا هیچکس چهره‌ی عادیشو ندیده بود. بس که یا همیشه میخندید و دندوناش معلوم بود، یا دیگه اگه خیلی گرفته بود، لبخند میزد! انگار نوبت بندی کرده بود. یک بار لبخندِ تلخ میزد، یکبار آه میکشید: اما از سه ماه پیش که خانومشو از دست داد، حسرت به دلِ همه مون گذاشته! دلِ همه مون برای مجتبیِ قبل، مجتبی ای که میشناختیم تنگ شده! برا شوخی هاش، خنده هاش، اداهاش ... نگاهش رو دوخت به رفیقش و پرسید: فکر میکنی چند سالشه؟ چند بهش میخوره؟ چند بار پلک زدم تا نمِ اشک از چشمام بره. رو صورتش دقیق شدم. در عینِ زیبایی، پخته و جا افتاده بود! موهاش، به پرِ کلاغ طعنه میزد اما چند تارِ سفید، بدجور به چشم میومد. من و منی کردم و گفتم: بین سی تا سی و پنج سال! سعید خندید اما خنده‌ش از صدتا گریه غم انگیز تر بود. گفت: داغ خانومش این بلا رو سرش آورده! البته ... حق داره! خیلی سخته جلوی چشمات، خانومت رو به جایِ تو، به رگبار ببندن و پیکر بی جون و غرقِ خونش، خونه‌ای که هنوز از نویی بوی رنگ میده رو از صدای افتادنش، بلرزونه! داغِ سنگینیه! داغی که برای جوونِ بیست و چهار ساله، شمایلِ مردِ سی و چند ساله میسازه! داغی که فقط توی سه ماه، وجودش رو میشکنه! (: خیره به صورتِ سعید، به چشمام التماس می‌کردم خیس شدن رو تحمل کنن و اشک، نبارن! من قول داده بودم، عهد بسته بودم! من هم یک پسر بودم که از وقتی زبون باز کرد بهش یاد دادن بگه: مرده و قولش! سکوت کردم؛ یعنی .. زبونم بند اومده بود! فقط از سر تنفر از باعث و بانی این کار، بی اختیار اخم کردم و با رگِ گردنِ ورم کرده و صورت سرخ شده، یک جمله پرسیدم: کی... کی اینکارو کرد؟ نگاه از من گرفت. صداش رو پایین تر آورد و گفت: سگایِ هار و کفتار هایِ دولتِ -به دروغ- اسلامیِ عراق و شام! داعش! حرفی که میزدم دستِ خودم نبود: پس شماها چیکاره این؟ چرا کاری نمی‌کنین؟ گفتم و در لحظه از گفته‌م پشیمون شدم ؛ اما برای پشیمونی خیلی دیر بود! ‌ 💬- این‌عاشقانہ‌، ادامہ‌دارد...🕊 هدیہ بہ آقای جوانان حضرت‌علےاکبر'ع💕 بہ‌قلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨ 🖇 ✨قرارگاه‌شھیدغلامے https://eitaa.com/shahid_gholami_73 🌷 ✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏✨ - 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "قسمت‌بیست‌ویڪم - گفتم‌نر
از نوزدهم اسفند تا امروز ؛ جرعه جرعه دلتنگے نوشیدم💔'! و امشب ، مشتاق یڪ جرعه از احوالات آشنای عاشقے ..✨ مےچشانیدم ؟❤️(: + payamenashenas.ir/shahidgholami
Shab08Moharram1398[04].mp3
8.26M
میرھ علے اڪبر (؏) ؛ آهسته آهسته میرھ تا تنها شم .. (: خیرھ موندم سمتش ؛ دلواپسِ چشماشم !💔
آنقـدر عاشقم عاشقم مےگویم؛ تا آخر عاشق شماری ام مولا '!💚(: | 🌸بـه نـامِ خـدایِ 🌸 |
٫ ¹¹ . ⁶⁶ ٫ - قَـد ظَلَمْنـٰا أَنفُسَنـٰا '!🚶‍♂ + با خودمون هم مهربون نبودیم ..💔 ولے .. تو با ما مهربونے ڪن ! خب ؟❤️(:
شد ؛ شد ! نشد ؛ امام رضا (؏) رو دارم '!💛(:
اجازھ هست جان فدایتان ڪنم آقا ؟💚(: سلام بهار جان ها '!🌸🍃
لبیڪ یا مهدی (عج)'!💚
هدایت شده از ⸤امـواجِ‌ حــرم 」
*
آنقـدر عاشقم عاشقم مےگویم؛ تا آخر عاشق شماری ام مولا '!💚(: | 🌸بـه نـامِ خـدایِ 🌸 |