eitaa logo
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
587 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
386 ویدیو
15 فایل
بسمِ الله الرَّحمٰنِ الرَّحیم🌸 یاران! پای در راھ نهیم کھ این راھ رفتنی است و نھ گفتنی..🕊✨ ‌ اینجاییم تا از لوحِ قلبمان محافظت کنیم کھ: نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست !🌒 چھ کنم حرف دگر یاد نداد استادم..🌱 ‌ ٫ سلامتے و ظهور بقیھ الله (عج) صلوات !🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
[ 🌷 ] سلام‌علیکم ، خداقوت فعالیت کانالتون بسـے خفنـھ اجرتون با حـٰاج‌حُسین🌱' ------ علیکم السلام؛ همچنین بزرگوار✨! ممنون از لطف و توصیفِ متفاوتتون !🌸(: الان جا داره بگم خفنی از خودتونه✌️🏻! ممنون که ما رو به داداش حسین میسپرید❤️🕊!
[ 🌷 ] سلام . بنده خوابی از شهید دیدم برای مادر گفتم میترسم دیگه در خوابم نیاد با شاید دوست نداشته که واسه مامانم گفتم ویا ... الان ناراحتم و عذاب وجدان دارم 🥺 ------ سلام علیکم؛ راستش بنده هم قبلا با این موضوع مواجه شده بودم اما تا قبل پرسیدن سوال شما خیلی پیگیرش نشدم و فقط با خودم گفتم برای کمتر کسی اگر خواب دیدم تعریف می‌کنم ... حالا که پرسیدید رفتم در موردش خوندم📚! تو سایت ایسنا مصاحبه ای با حجت الاسلام بهمنی گذاشته بود چیزی که من از اون مصاحبه فهمیدم این بود که : بهتره خواب برای کسی تعریف نشه ! تعریف کردن خواب برای کسی که علم کافی در مسئله خواب دیدن نداشته باشه تاثیری نداره ! در اسلام هم به حفظ اسرار و درونیات برای مومن تاکید شده ! گفته بودن : ممکنه کسی که خواب یکی از معصومین یا شهدا رو دیده با تعریف کردن خواب علاوه بر ریا کردن، فضیلت دیدن خواب از او سلب بشه و یا تاثیری که تو زندگیش میذاره کمتر بشه ... حالا با این تفاسیر شما هم اینکارو کنید ..🌱 برید به اون شهید قول بدید که اگر خواب دیدید تموم سعی‌تون رو می‌کنید که برای کسی تعریف نکنید ...❗️ باهاش عهد ببندید و خلاصه معامله کنید ! اینطوری اگر به صلاحتون باشه دوباره به خوابتون میان ...🕊🌸! نگران نباشید ... مثل شما زیاد بودن اما حل شد الحمدلله❤️!
[ 🌷 ] واقعا رمانتون زیباست❤ وقتی بابای علی اکبر اومد بالا سرش و گفت: از غمت کمرم شکست یاد کربلا ، امام حسین و جوونش افتادم💔😢 ------ محبت خدا و لطف شماست❤️(: مےدونین فرقش کجاست؟ علی اکبر جلوی چشمای باباش پر پر نشد💔(:
[ 🌷 ] میشه شنبه رو عم به روزهای پارت گزاری اضافه کنین؟🥺🚶🏿‍♂️ ------ ان شاالله از دی بگذریم باهم کنار میایم 🌸(:
[ 🌷 ] سلام علیکم خیر متاسفانه میدونیم این عمل اشتباهه انشالله دفعات دیگر... حقیقتا اری خلق... ب چ معناست ------ علیکم السلام؛ ان‌شاالله🌱 عَزیزٌ عَلَےَّ اَنْ اَرَی الخَلقَ وَ لاَ تُرٰی، جمله ای خطاب به امام زمان (عج) ... یعنے : آقا جان ! سخته برام که همه رو مےبینم، شما رو نمےبینم💔(: یعنے این :
پیام های این لینک هم تموم شد🌱 لینک جدید، خدمت شما ❤️(:
- حسن(؏)آقام !💚(:
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
- حسن(؏)آقام !💚(:
- آقام امام حسن(؏) مےفرمایند : کسی که در دلش🌱 هوایی جز خشنودی خدا نگذارد🌸 من ضمانت می‌کنم کـھ✨ خداوند دعایش را مستجاب می‌کند !💚
[ 🌷 ] سلام دوست عزیزم.خسته درس خوندن نباشی...ان شاء الله که همه تلاشهای ما به ظهور آقا ختم بشه.یادته یه شب جمعه بهت پیام دادم که دعا کن کربلام جوربشه.حالا همه چیز دم رفتنی درسته الا یه چیز...به بد بن بستی خوردم.میشه هم خودت هم بچه های کانال برام دعاکنید که پام به حرم آقا برسه.بخدا برا همتون اونجا دعا میکنم،زیر قبه آقا که رد خور نداره.انقد دعا کردم و دست به دامن همه ائمه شدم... ------ سلام از ماست✋🏻! زنده باشید🌱 ان‌شاالله به دعای شما🕊💚 بله بله یادمه✨ حتما حکمتی داره بزرگوار ! غصه نخورید❤️ به قولِ ایمانِ ملجاء : علے عینے🌹! بنده هر چے بلدم میذارم وسط ... شما هم به امام حسین (؏) و علمدارشون بگید ما رو هم دعوت کنن ... تا امسال تموم نشده راهمون بدن بیایم💔! بهشون بگید خیلے بهشون مدیونم ! بذارن بیام یه تشکر کوچیک بکنم و برم❤️(:
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
[ #ناشناسـ🌷 ] سلام دوست عزیزم.خسته درس خوندن نباشی...ان شاء الله که همه تلاشهای ما به ظهور آقا ختم
رفقایِ داداش حسین🌱! قول دادن دعامون کنن✨ دعا کنین برن ❤️(: رفتن کربلا ازشون فیلم و عکسِ حرم رو می‌گیرم، میذارم کانال🕊🌸 یه وقت هم دیدن قبول کردن لایو بذارن💬💚!
[ 🌷 ] آخ جووووون امشب ملجاء دارین😍😍😍😍💕 ------ الحمدلله بخاطر این اشتیاق❤️(: ان شالله که به دلتون بشینه🌱✨
[ 🌷 ] سلام خسته‌نباشید ملجاءرو کی میذارید؟! ------ سلام علیکم؛ زنده باشید🌱 چند دقیقه دیگه ان‌شاالله🌸(:
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
- ساعت بہ وقت عاشقے💕✨ بہ وقت『ملجاء'🌿』‌
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏- 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "ادامه‌قسمت‌بیست‌وچهارم - نه‌اری‌الخلق،نه‌تری! 📜" سایه‌ی کسی که حدس میزدم دکتر باشه، توی اتاق میچرخید و از دستگاه هایِ اطرافم صدایی درمیاورد یا صدایی قطع میکرد. با کلافه شدنِ من از شنیدن و ندیدن، کارش تموم شد و بالای سرم ایستاد. -خب... حالِ معجزه‌ی ما چطوره؟ توانی برایِ وصف و شرحِ دردام نداشتم. بی جون زمزمه کردم: بد! خندید و گفت: مررررسی! ولی عیب نداره، همینکه برگشتی و زنده ای یعنی جایِ امیدواری هست! یعنی اگه دل بدی، با هم خوبت میکنیم! لبخندی از محبت و طرز حرف زدنش روی لبم نشست. گفت: ببین از همین الان بهت بگم! یه هفته تو کما بودی، حداقل چهل و هشت ساعت طول میکشه که دوباره قوت بگیری! این قوتی که میگم برای راه رفتن و اینا نیستا! برای مثلا حرف زدنه... پس اگر نتونستی مثل همیشه‌ت باشی، نا امید نشو! من پیشتم کمکت میکنم... اما مهم تر از کمک من، خودتی! خودت باید به خودت کمک کنی! هزار حرف برای گفتن داشتم اما توانش رو نه! باید بهش میگفتم با منی که به گناهِ بی گناهی زخم خوردم، روی تخت افتادم و حالا حتی از تکون دادن دستم هم عاجزم، حرف از امید نزنه! با منی که بیشتر از نفس، درد میکشم از خوب شدن نگه! باید بهش میگفتم با منی که دلم برایِ دیدن یک نقطه روشن تنگ شده، حرف از کمک کردن نزنه! یادِ دلتنگیِ چشمام برای دیدن، تاریکی نگاهم رو گوشزد کرد. لبای خشکمو تر کردم و آروم لب زدم: دکتر! چشمام... نفس عمیقی کشید و گفت: چشمات... راستش تو که تو کما بودی ازمون مرخصی استعلاجی گرفت! منم فکرشو نمیکردم حالا حالا ها به هوش بیای، هر چقدر مرخصی خواست دادم! دکتر تموم تلاشش رو کرد اما بی فایده بود! منی که خاطرات روزِ تصادف و تاریِ چشمام و دردِ پیشونیم، هنوز پربازدید ترین فیلمِ سینمایِ ذهنم بود؛ میتونستم از حرفایِ مبهمش حدس بزنم و بفهمم این جسمِ روی چشمام، یه تپه باند و چسبه، و اصلا نشونه‌ی خوبی نیست! تنها امیدم جوابِ یک سوال بود. سوالی که به کوتاهترین شکل ممکن، بیانش کردم: چقدر؟ من و منی کرد و گفت: فعلا معلوم نیست! باید بذاریم زمان بگذره، ببینیم کی برمیگرده پیشمون! حالا دیگه حدسش سخت نبود! من، تو اوجِ جوونی، تو بیست و چهار سالگی، به گناهِ بی گناهی، چشمام رو از دست دادم! پشت پلکای بسته‌م داغی اشک رو حس میکردم. دقیقا زمانی که دنیایِ امیدم، مثل چشمام، تاریکِ تاریک شده بود؛ نقطه‌ی روشنیِ از یادِ حاجتی که گرفته بودم و حواسم نبود، روشن شد. چیزی که حدااقل دیگه هیچ وقت بی لیاقتیم رو به سر دلم نمی کوبید. خاطراتم ورق خورد و جمله‌ای که با هق هق، وسطِ کوچه‌ی پشت هیئت زمزمه کرده بودم، تو گوشم پیچید: -آقا بذارین ببینمتون... بخدا سخته برام! کاش کور بودم... هیچکس رو نمیدیدم! نه اینکه... اری الخلق و لا تری! اشکِ حبس شده بین تار و پور باند خبر از بغضِ از ذوقِ امید، شکسته میداد. بین تلخی احوالِ چند دقیقه قبلم، لبخند شیرینی روی لبم نشست و تو دلِ خوشحالم، زمزمه کردم: آقا... دیگه تقصیرِ خودم نیست که نمیبینتون! دیگه این دل مقصر نیست! آقا جان؛ حالا دیگه نه اَرَی‌الخَلقَ، نه تُریٰ! (: 💬- این‌عاشقانہ‌، ادامہ‌دارد...🕊 هدیہ بہ آقای جوانان حضرت‌علےاکبر'ع💕 بہ‌قلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨ 🖇 ✨قرارگاه‌شھیدغلامے https://eitaa.com/shahid_gholami_73 🌷 ✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷
[ 🌷 ] در حال انتظار .... ------ حالا که گذاشتم🌱، من برای نظراتِ شما : در حال انتظار ....
هدایت شده از قلوب"GHOLOOB"
من با نوای حسین حسین به خواب میروم... تا شاید ببینم خواب حرمت را حسین...!
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
من با نوای حسین حسین به خواب میروم... تا شاید ببینم خواب حرمت را حسین...! #دلتنگی
همین الان، همین لحظه مداح توی گوشم از امام حسن(؏) مےخونه💚! یعنے ممکنه امشب خوابِ حرمشون رو ببینم؟✨(:
خدایا!فرجِ‌مهدی'عج‌رازودتربرسان✨💕 شاید آقا آمد و مرا برد ڪربلا :)💔
‹بِسم‌رَب‌ِّمولاناٰ،صاحِب‌ألزَمان'؏ـج🌹🌿›