⚜🌺⚜🌺⚜🌺⚜🌺
#خاطره
امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی. روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب.
🍃
توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. «هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله»
🌷
#جوادعلی_گلی
همرزم شهید
#شهیدمحسن_آقاخانی
شادی روح بلندشون 14صلوات
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#شهیدانه
ازش پرسیدم :
این همه به فقیران کمک میکنی چیزی برای خودت باقی می ماند؟!
خیلی آرام گفت :
من کاره ای نیستم .
من فقط وسیله هستم .
روزی دهنده خداست.
#شهیدابراهیمهادی
🌷🌼🌷🌼🌷🌼
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
سلام
اعضای بزرگوار
یک نکته هم بگم
گاهی پیامها بسیار زیاد می شن
و ما اشتباه تایپی داریم
شما به بزرگی خودتون ببخشید
اگر گاهی حرفی می زنیم و ناراحت می شوین
شما به حرمت شهدا مارا ببخشید
واقعا گاها سوالات بسیار هست و
اصلا امان نمی دن تا دونه دونه جواب بدیم
حلال کنید ودر این شب جمعه مارا هم دعا کنید عاقبت بخیر بشیم
مثل شهدا ،حضرت زهرا سلام الله ما را بخرند و
شهادت نصیبمون بشه
😭😭😭😭
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#قسمت_اول داستان کمک امیرالمومنین علی علیع السلام «بسم رب الزهرا سلام الله» دیشب گفتم داس
آنچه برای دیدنش به کانال دعوت شدید👆👆👆
داستان واقعی و عبرت آموز ، کمک امیرالمومنین به یک خانم.
بزرگوارانی که تازه به جمع ما پیوستند میتوانند استفاده کنند.
لطفا همه قسمتهای داستان را بخونید
داستان کوتاه وآموزنده هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نماهنگ
شب زیارتی امام حسین (ع)
[ به گوش آید صدایی،
که عطرش آشناست
مرا میبرد به جایی،
که نامش کربلاست
💖با نوای زیبای : #حاج_میثم_مطیعی
#شب_زیارتی_امام_حسین
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
سلام
وضو بگیرید
آماده می شیم برای هیئت مجازی
تا لحظاتی دیگر
دست ادب برسینه می گذاریم
و سلامی از عمق جان ،سمت کربلا می دهیم
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
......
امشب ،شب وفات حضرت رباب سلام الله علیها هست
امشب حال و هوای بین الحرمین فرق داره
اخه امشب دو مادر دست به کمر وارد بین الحرمین می شوند
یکی خانوم فاطمه زهرا سلام الله
دیگری خانوم رباب .......
رباب هنوزم دنبال یه قطره ابه برای اصغرش
رباب هنوزم دنبال گهواره اصغر می گرده
امشب کربلا دیدنی هست
دبدار مادرو عروس زهرا سلام الله
😭😭😭
هر دو به دیدار فرزند آمده اند
یکی در قتلگاه میگرده
یکی رو سینه ارباب اصغرش را جستجو می کنه
روز عاشورا که شد
وقتی امام حسین اخرین یاروفادارش را از دست داد
رفت جلوی لشکر صدا زد
کسی هست فرزند زهرا را یازی کند
سه بار کمک طلبید
ولی کسی جوابش را نداد
اقا برگشتن سمت خیمه
دیدن خیمه زینب س. کسی نیست
رفتن بقیه خیمه ها
دیدن خیمه ها خالی هست
کسی نیست
رسید در خیمه رباب
دید واویلایی داخل خیمه برپاست
صدا زد زینب حان خواهرم
چی شده
فرمود داداش
اصغرت تا صدای اسنغاثه تورا شنید
یهو از گهواره خودش را انداخت پایین
اصلا اروم و قرار نداره😭
اقا فرمودند من می دونم پسر چشه
من اصغرم را می شناسم
زینب جان بچه مو بدین
هی اصغر را دست به دست
هی سکینه بغل می کنه
حتی رقیه اومدجلو دست به سرش می کشه
میگه داداشمو بدین من ببینم چرا اینقدر یی تابی می کنه
اصغر دیگه تاب نداره
لبها خشک شده
خشک که چه بگم از بس خشکه ترک خورده
این غنچه دیگه صداش هم در نمی اد
به هر سختی بود
اربابمون پسرش را بغل گرفت
هی زیر گلوشو می بوسه
اومد از خیمه بیرون
خانوم رباب سراسیمه دنبالش
اقا بچه مو کجا می بری
رباب می خوام ببرم سیرابش کنم
نترس اونا با بچه شش ماهه که جنگ ندارن
روایت هست اقا. از در خیمه بیرون اومدن
علی اصغر. یه تکونی خورد این قبع قبع گلو پیدا شد
سفیدی گلو ظاهر شد
اقا اومدن یه بوسه بدن
هم چین که می خواستن بوسه بدن
ناگه موسم هجران رسید
تیر از بوسه زودتر به جان رسید
😭😭😭
آی کسانی که گرفتارن
کسانیکه التماس دعا داشتن
کسانیکه اولاد ندارن
امشب رباب را قسم بدن به اون لحظه ای که دیکه علی اصغرش رفت و دیگه از بچه اش جدا شد
به اون لحظه ای که امیدش ناامید شد
ان شاء الله امشب دست خالی نری
امشب خدا حاجتت را بده
گل نازم لالایی پسرم
با نیگات اتیش نزن بر جیگرم
ای که از سوز عطش سوخته لبات
سینمو زخمی نکن با پنجه هات