eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
35.8هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
12هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی در قتلگاه میگرده یکی رو سینه ارباب اصغرش را جستجو می کنه
روز عاشورا که شد وقتی امام حسین اخرین یاروفادارش را از دست داد رفت جلوی لشکر صدا زد کسی هست فرزند زهرا را یازی کند سه بار کمک طلبید ولی کسی جوابش را نداد
اقا برگشتن سمت خیمه دیدن خیمه زینب س. کسی نیست رفتن بقیه خیمه ها دیدن خیمه ها خالی هست کسی نیست رسید در خیمه رباب دید واویلایی داخل خیمه برپاست
صدا زد زینب حان خواهرم چی شده فرمود داداش اصغرت تا صدای اسنغاثه تورا شنید یهو از گهواره خودش را انداخت پایین اصلا اروم و قرار نداره😭
اقا فرمودند من می دونم پسر چشه من اصغرم را می شناسم زینب جان بچه مو بدین هی اصغر را دست به دست هی سکینه بغل می کنه حتی رقیه اومدجلو دست به سرش می کشه میگه داداشمو بدین من ببینم چرا اینقدر یی تابی می کنه
اصغر دیگه تاب نداره لبها خشک شده خشک که چه بگم از بس خشکه ترک خورده این غنچه دیگه صداش هم در نمی اد
به هر سختی بود اربابمون پسرش را بغل گرفت هی زیر گلوشو می بوسه اومد از خیمه بیرون خانوم رباب سراسیمه دنبالش اقا بچه مو کجا می بری رباب می خوام ببرم سیرابش کنم نترس اونا با بچه شش ماهه که جنگ ندارن
روایت هست اقا. از در خیمه بیرون اومدن علی اصغر. یه تکونی خورد این قبع قبع گلو پیدا شد سفیدی گلو ظاهر شد اقا اومدن یه بوسه بدن هم چین که می خواستن بوسه بدن ناگه موسم هجران رسید تیر از بوسه زودتر به جان رسید 😭😭😭
آی کسانی که گرفتارن کسانیکه التماس دعا داشتن کسانیکه اولاد ندارن امشب رباب را قسم بدن به اون لحظه ای که دیکه علی اصغرش رفت و دیگه از بچه اش جدا شد به اون لحظه ای که امیدش ناامید شد ان شاء الله امشب دست خالی نری امشب خدا حاجتت را بده
گل نازم لالایی پسرم با نیگات اتیش نزن بر جیگرم ای که از سوز عطش سوخته لبات سینمو زخمی نکن با پنجه هات
همینکه سیدالشهدا دیدن دستش خونی شده تا دیدن سراصغرش از تن جدا شده حالا مونده چکار کنه برگرده سمت خیمه به رباب چی بگه کحا بره حسین چکارکنه حسین
اقا اومد پشت خیمه با شمشیر قبر کوچکی کندن ناگه رباب رسید اقا اجازه بده یه باردیگه هم اصغرم را بغل کنم اخه هنوز زبون باز نکرده بود بس کن رباب این بچه را مگه طاقت داری ببینی