دلم هواتو کرده منو ببر به کربلا حسین
یاد چشاتو کرده منو بخر ترا خدا حسین
اگر حرم نبینم. دق می کنم میمیرم
وقتی دارم. میمیرم سراغ تو میگبرم
حسین
اشکام میریزه و قلبم چه خونه
دوری حرم بد جور منو سوزونده
امام رضا کمک کن یا باردیگه آقا منو صدا کنه
ترا به جون زهرا به این زودی راهیه کربلا کنه
حسین.......
حالا امشب از کجا روضه را شروع کنم
هر طرف میری به کربلا می رسی
از هر جایی روضه را شروع کنی
می رسی به گودال قتلگاه 😭
سلام بر لبهای خشکیده ات عباس
سلام بر مشک پاره پاره ات عباس
مرا از بچگی احساس دادن
به دستم عطر و بوی یاس دادن
کلید قفل هایم را از اول
به دست حضرت عباس دادن
😔
ای اونایی که مریض دارید
ای اونایی که درد مندید
ای حاجت دارا. ای گرفتارا
حالا که امشب قراره بریم کربلا
می خوام دلا را ببرم کنار کف العباس
امشب می خواهیم بریم در خونه
خانوم ام البنین
امشب می خواهیم بریم
در خونه حضرت ابوالفضل
دیگه نگی من مریض دارم.
دیگه نگی من گرفتارم
دیگه ی من درد بی درمون دارما
این تو این ابوالفضل......
هرچی دلت می خواد امشب بگو
حضرت ابوالفضل را به مادرش
قسمت بده
نکنه دست خالی بری ازاین روضه ها
خانوم ام البنین خیلی ابرو پیش خدا
داره. عزیز زهرا هست...... 😭 😭
میگن وقتی کاروان کربلا وارد مدینه شد
بشیر جلو جلو رفت و خبر داد به مردم
مدینه که آی مردم مدینه کاروان داره
برمی گرده
بشیر می گه مردم زیادی اومده بودن
استقبال کاروان کربلا......... 😭 😭
میگه دیدم خانمی داره می آد همه
رفتن کنار
چنان با عظمت و هیبت این خانوم
قدم بر میداشت تا رسید به من
صدا زد بشیر از حسینم چه خبر؟؟
گفتم این خانوم کیه؟؟؟
گفتن بشیر چطور ایشون را نمی شاسی
این خانم مادر عباس خانوم ام البنین
هست
گفتم بی بی جان جعفرت را کشتن
فرمود فدای سر حسین بگو از حسینم
چه خبر
گفتم. بی بی جان عونت را کشتن
فرمود فدای سر حسین بگو از حسینم
چه خبر ؟
بشیر از آقام چه خبر آوردی؟
گفتم بی بی جان عباست را هم کشتن
تا اینو گفتم دیدم زانوهاش لرزید و افتاد
زمین 😭😭
یه مدتی گریه کرد و فرمود عباس من هم
فدای حسین زهرا
فقط بشیر. برام بگو
چطوری عباسم را کشتن
گفتم بی بی جان
در روز عاشورا بچه های حسین زهرا
تشنه بودن _
عباس رفت تا برای بچه ها آب بیاره
هم چین که داشت برمی گشت تیر
به چشمش زدن
فرمود آفرین عباسم
گفتم بی بی جان
هم چین که داشت بر می گشت
تیر به چشاش زدن
فرمود بارک الله عباسم
گفتم بی بی جان
هم چین که داشت برمی گشت.
دستهای عیاس را بریدن.... 😭 😭
و به سرش عمود آهنین زدن
فرمود آفرین عباسم
گفتم بی بی
عباس از اسب با صورت به زمین خورد
😭😭😭😭😭
خانوم ام البنین اومد نزدیکتر و فرمود بشیر یه سوال ازتو دارم بشیر
بشیر عباسم تونست برای بچه های
حسینم آب بیاره یه نه ؟؟
گفتم نه بی بی جان
گفت ای وای بیچاره عباسم
ای شرمنده عباسم 😭😭
خانوم اومد جلوی محمل رباب
صدا زد رباب جان عباسم را حلال کن
نتونست برای اصغرت آب بیاره 😭
امشب می خوام بگم الان وقت
دعا کردنه حالا که اشکات جاری شده
الان دردو دلت را بگو
الهی هیچ کس امیدش نا امید نشه
امشب بگو عباس ترا قسمت میدم
به مادرت ام البنین امید مارا نا امید
نکنی
تو درد کشیده ای تو می دونی
نا امیدی یعنی چه
تو میدونی ابوالفضل 😭😭😭😭😭
اما زینب سلام الله اومد پیش
خانوم ام البنین
فرمود ام البنین نبودی تو کربلا
ولی تو علقمه بوی مادرم زهرا پیچیده بود
شاید مادرم میگفت یه عمری تو برای
حسینم مادری کردی تو علقمه اومد
تلافی کنه
این دقایق آخر حضرت عباس
لحظه های خوش سقا بود
دید یک زنی با قد کمون داره
می آد سمتش
صدا می زنه پسرم😭😭😭
حالا مادر (حضرت، زهرا) داره میگه
پسرم کاشکی دستام می تونست
تیر از تو چشمت در بیاره
آخه دستات جون داره... 😭
پسرم شبیه چشم من دوتا چشات شده
من بمیرم که سرم مثل سر بابات شده