شهید آوینی: سرّ پيروزي ما در جبهههاي جنگ با ابرقدرتها همين است كه ما هرگز متكي به سلاح نيستيم. اتكاي ما به ايمان خود و امدادهاي غيبيي است كه ايمان ما مجاري نزول آنهاست و اگر اينچنين نبود و پيروزي ما موكول به همپايي با قافلهي نظام اقتصادي و صنعتي غرب ميشد، همان طور كه عرض شد، امروز حتي يادگارهاي انقلاب اسلامي را نيز از كتابهاي رسمي تاريخ شسته بودند.
📚 مقاله : ديكتاتوری اقتصاد
#سید_مرتضی_آوینی سرباز #امام_زمان مثل #حاج_قاسم
13.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای قوه قضائیه
آقای پلیس فتا
ما امنیت روانی ندااااااریم
بداد ما مردم برسید.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
۲۱ فروردین ماه، #سالروز_شهادت صیاد دلها امیر سپهبد #شهید_علی_صیاد_شیرازی جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح،گرامی باد. 🌷
🗓 ولادت : ۲۳ خرداد ۱۳۲۳
استان خراسان رضوی، شهرستان درگز، روستای کبودگنبد
🗓 شهادت : ۲۱ فروردین ۱۳۷۸
⏰ساعت ۴۵ : ۶ صبح
✍ترور ناجوانمردانه توسط گروهک منافقین با اصابت چند گلوله کلت به صورت حین سوارشدن خودرو مقابل منزل در جلو چشمان فرزندش
مزار : تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا، قطعه ۲۹
🌷قسمتی از وصیتنامه شهید صیاد شیرازی
پروردگارا رفتن در دست توست،
من نمی دانم چه موقع خواهم رفت
ولی می دانم كه از تو باید بخواهم مرا در ركاب امام زمانم قرار دهی
و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم....
🌼شادی روح پاکش صلوات🌼
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
8.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ راهکار نوین و هوشمند پلیس
🔹 بهرهگیری پلیس از سیستمهای هوشمند و پیشرفته در برخورد با قانون گریزان و هنجارشکنان حوزه #حجاب در جامعه
#برخورد_قانونی
#برای_امنیت
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
2_144145974889968750.mp3
13.03M
مجموعه صوتی #لاالهالاالله ۱۹
بعضی انسانها، برای خدا شرافت ویژهای پیدا میکنند!
ارزش بالاتری مییابند!
آنوقت خدا برای این دسته از انسانها،
یک چشم روشنی ویژهای تدارک میبیند،
و آنها را به سمتش هدایت میکند!
• این انسانها چه کسانی هستند ؟
• این چشم روشنی ویژهی خدا چیست؟
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
25.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا ۱۴۰
__روایت جواد تاجیک در برنامه «ماهمن» از ماجرای شهیدی که یاد حضرت علیاکبر علیه سلام را برای رزمندگان زنده کرد
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
4_5830405249482886559.mp3
1.94M
#پادکست
🔶 هَمسنگان غریب
🔷 هر انس و ارتباطی الان با قرآن داریم بعدها با امام زمان ارواحنافدا خواهیم داشت
📌برگرفته از جلسه « بین الطلوعین ظهور»
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#قرآن
مداحی آنلاین - استجابت دعا - استاد احمدنژاد.mp3
3.92M
🌙 #ماه_رمضان
♨️ استجابت دعا
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت السلام #احمدنژاد
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
بسم ربِّ زهـــرا سلام الله
قسمت هفدهم
#خاطرات_شهیدتورجی_زاده
والفجر یک
نوار مصاحبه شهید تورجی و خاطرات دوستان
اوایل فروردین شصت و دو بود. در کنار بردار هدایت بودم . حرفهایش عجیب بود . می گفت : دیگر تحمل ندارم . دنیا برای خیلی کوچک شده!
دیگر طاقت ماندن ندارم . مثل انسانی شده ام که نمی تواند نفس بکشد. می خواهم داد بزنم! می خواهم پروازم کنم!
من هم با تعجب گوش می دادم. روحیاتش خیلی عوض شده بود. همان روز خبر رسید که عملیات دیگری در راه است .
خودروهای نظامی بچه ها را به سوی منطقه فکه شمالی منتقل کردند. رنگ چهره برادر هدایت تغییر کرده بود. گویی مسافری بود که آخرین لحظات سفر را طی می کرد.
چادرها برپا شد. قرار بود گردان چند روزی در آنجا مستقر باشد. آمد در جمع بچه ها . خیلی مودب صحبت کرد. پیشنهاد کرد در همین جا مسجدی برپا کنیم . چهار نفر به نام های برادران فیضی ، انصاری ، رضایت و بت شکن بلند شدند. آنها به همراه برادر هدایت پیگیر شدند و مسجد گردان راه افتاد. (شهید تورجی در نوار مکثی کرد و گفت : همه این پنج نفر شهید شده اند)
خاک سرزمین فکه گریه ها و ناله های جانسوز آنها را به یاد دارد . چه حالی داشتند . چگونه خدا را صدا می زدند. سجده های طولانی آنها را در نیمه شبها فراموش نمی کنم.
سه روز مانده بود به آغاز عملیات والفجر یک . از طرف فرماندهی گردان کلیه بچه ها را جمع کردند.
پس از سخنرانی همه نیروهای گروهان ها را جابجا کردند. گفتند : باید برای عملیات نیروهای با تجربه و کم تجربه ترکیب شوند.
برادر هدایت به گروهان عمار منتقل شد . محل استقرار آنها از گروها ما یعنی ابوذر جدا شد.
فاصله ما از هم زیاد بود. اما دلهای ما به هم نزدیک . از فرمانده اجازه می گرفتم .
هر روز مسافت طولانی با پای پیاده می رفم . به قصد دیدن او . نگاه او دریایی بود از معرفت . لبخند او روحیه من را تغییر می داد.
عصر روز بیستم فروردین بود. فرمانده ما اعلام کرد : امشب ساعت ده عملیات آغاز می شود. همان روز به دیدن برادر هدایت رفتم . همدیگر را در آغوش گرفتیم . بوی عطر خاصی می داد. چنین بویی به مشامم نخورده بود.!
چهره اش برافروخته بود. همینطور در آغوش هم بودیم . حال عجیبی بود. من مطمئن بودم که این آخرین دیدار ماست !
ساعت ده شب حرکت نیروها آغاز شد. ترس عجیبی داشتم . رنگم پریده بود. اولین باری بود که به طور مستقیم به خط دشمن حمله میکردیم . به ما گفته بودند : اگر دوستان شما هم روی زمین افتادند معطل نشوید . باید جلو بروید و کانالهای روبرو را تصرف کنید.
حالت بدی بود. صدای تیراندازی و شلیک منور قطع نمی شد. گویی عراقی ها می دانستند ما ازکجا حرکت می کنیم .
گروهان یاسر جلوتر از ما حرکت کرد. گروهان ما هم پشت سر آنها به راه افتاد. صدای شلیک تیربار عراقی ها لحظه ای قطع نمی شد.
بچه ها همین طور روی زمین می افتادند .صدای ناله ها همینطور زیاد می شد . در تاریکی شب چندین بار از روی بدن دوستانمان عبور کردیم !
مشغول دودن بودیم. برای لحظه ای تعجب کردم ! من به سَر ستون رسیده بودم . فقط سه نفر قبل از من بودند! این یعنی همه بچه های گروهان یاسر
هرلحظه منتظر گلوله ای بودم. ترس بر من غلبه کرده بود. یکدفعه به یاد برادر هدایت افتادم . توصیه کرده بود هر وقت در این حالت قرار گرفتی آیه سکینه را بخوان. بسیار به انسان آرامش می دهد. من هم شروع کردم : هو الذی انزل السَکینه فی قلوب المؤمنین
رسیدیم به کانال . اما اصلاً جای امنی نبود. گلوله های خمپاره دشمن به طور دقیق داخل کانال می خورد. کار سخت شده بود . دشمن موانع عجیبی را بر سر راه بچه ها به وجود آورده بود.
از مسیر کانال جلو رفتیم . ما پشت نیروهای دشمن رسیده بودیم ! تعداد نیروهای ما کم بود.
با فرماندهی تماس گرفتیم . گفتند : خط دشمن شکسته نشده. بسیاری از گردانها به خطوط موردنظر نرسیده اند. تا هوا تاریک است برگردید!
منورها آسمان را روشن کرده بود. آماده برگشت شدیم . در مسیر برگشت قمستی از کانال پر شده بود.
تیربارهای دشمن همان نقطه را زیر آتش گرفته بودند. هرکسی از آنجا عبور می کرد مورد اصابت قرار می گرفت.
با چند رفتیم کنار کانال . به سمت دشمن شلیک کردیم . بقیه بچه ها سریع به سمت عقب حرکت کردند. وقتی همه از آنجا عبور کردند. ما هم به سمت عقب دویدیم .
قبل از روشن شدن هوا به خاکریز شروع عملیات رسیدیم. هیچ کاری نمی شد کرد. بسیاری از دوستان ما در طی مسیر مانده بودند. با اینکه خسته بودم و خواب آلود اما سریع به سراغ بچه های گروهان عمار رفتم
تعداد بچه های سالم آنها هم کم بود. همه خسته بودند. هرکس گوشه ای افتاده بود. با تعجب از همه سوال می کردم.
از بچه ها سراغ هدایت را می گرفتم . هیچکس از او خبری نداشت. سراغ فرمانده شان رفتم . او هم اظهار بی خبری کرد. خیلی به دنبال او گشتم . اما هیچکس خبری نداشت .
#ادامه_دارد.
📚 کتاب یازهرا
@shahid_hadi124
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
__ارتباط ملائکه در شب قدر با #امام_زمان_عجل_الله.
اکبر رائفی پور
#شب_قدر
#ماه_مبارک_رمضان
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ