eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37.4هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
10.9هزار ویدیو
108 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. خادم کانال 👇👇 @labaikya_mahdi_313 تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
✍سادگـی و خاڪی بودنت ، بی‌ریا بودنت خودمانـی بودنت ، داش‌مشتـی بودنت بزرگ بودنت و کوچک انگاشتن نفس‌ات ابراهیم‌جـان؟! این‌ روز‌ها خیلۍ تو را کم داریم .. رســـــم داشتن اســــم نداشتن.... بـــرادر_شــهیدم ‌🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: در سالی هستیم که قرار است فتنه‌های زیادی شکل بگیره. 🔘حواستون خیلی جمع باشه و بدونید بهترین کهف در این دوره مقام معظم رهبری هست. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلــخــوشـی مــا وجـود ســیـدعـلـی اســت ...♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ashgjanam_amamzamanam 🦋💞🦋💞🦋💞🦋💞🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹پدر سرباز : به پسرم گفتم بدجایی افتادی بیخیال شو اصلا نرو، گفت به عکسم نگاه کن ببین چقدر شبیه شهدا هستم.💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
54.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب حلوای قندی تو... ...🌷🕊 حر شهدای مدافع حرم چه قشنگ عاقبت بخیر شدی وهمه رو جا گذاشتی... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
⛔️ زندانی شدن نخبه در زندان اوین!! 🚨بعضی‌ها هم معترض شدند که چرا نعمت‌زاده با برنز المپیک می‌خواهد پزشکی بخواند ولی علی یونسی با مدال طلای المپیاد در زندان اوین هست؟! ⚠️خب حالا علی یونسی کیست و چرا در اوین است؟ علی یونسی برادرش رابط منافقین هست، پدرش 12سال زندان بوده بخاطر عضویت در گروهک منافقین، مادرش عضو فعال گروهک رجوی است، خاله‌اش عضو شورای مرکزی منافقین در پاریس است، خودش هم به جرم همکاری در بمب‌گذاری، ارتباط با منافقین،کشف مواد منفجره در خانه‌اش به زندان اوین رفت!! حواستان باشد در زمین چه کسانی بازی می‌کنید و پاس گل می‌دهید! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 سرلشکر سلامی: پاسخ به اسرائیل به‌موقع انجام می‌شود 🔹فرمانده‌کل سپاه در گفت‌وگوی اختصاصی با تسنیم: پاسخ به اسرائیل به‌موقع و حتماً انجام خواهد شد. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
📕رمان 🔻قسمت سی و یکم ▫️در سرخی تنگ غروب، چشمانش بیش از آنکه عاشق باشد، وحشی شده و این‌بار عزم کرده بود تسلیمم کند که با قدرت خط و نشان کشید: «ببین! همونجوری که تونستم این عکس رو از گوشی ابوزینب بردارم، خیلی اطلاعات دیگه هم به دست اوردم! خیلی راحت میتونم زندگی هر دوتون رو نابود کنم! تو یا مال من میشی یا تاوان بدی پس میدی!» ▪️دربرابر طوفان کلماتی که از دهانش می‌شنیدم، آتش خشمم خاکستر شده و قلبم از ترس یخ زده بود. ▫️نفسم میان سینه مانده بود، نمیتوانستم لب از لب باز کنم و اینهمه پریشانی‌ام نگار دلش را می‌سوزاند که از قلۀ قاطعیت به زیر آمد و با لحنی لطیف راه چاره را نشانم داد: «ببین عزیزم! من نمیخوام اذیتت کنم! من فقط میخوام تو کنارم باشی، پس لطفاً مجبورم نکن!» ▪️قرص خورشید کاملاً پنهان شده بود، این لحظات گرگ و میش بعد از غروب، دلم را بیشتر می‌ترساند و او تهدیدی دیگر به خاطرش آمده بود که خودش را روی نیمکت به سمتم کشید و زیر گوشم نجوا کرد: «این حرفها باید بین خودمون بمونه. اگه بفهمم به کسی چیزی گفتی، حتی به نورالهدی، اون کاری رو انجام میدم که دوست ندارم!» ▫️با ترسی که در تمام رگ‌هایم می‌دوید مظلومانه نگاهش کردم و پرسیدم: «اگه دوستم داری، چرا میخوای عذابم بدی؟ چرا باور نمیکنی اینکه نمیخوام کنار تو باشم، هیچ ربطی به اون نداره؟» ▪️لبخندی زد و چه لبخند تلخی که مثل زهر، دلم را به هم زد و با لحنی تلخ‌تر متلک انداخت: «پس ناراحت نمیشی به زنش بگم یه شب تو بیابون‌های عراق، شوهرش با یه دختر تنها بوده و چند سال بعد، همون دختر بلند شده از عراق اومده ایران و دوباره یه شب تو شادگان همدیگه رو دیدن؟» ▫️ابوزینب نبود تا دربرابر اینهمه بی‌حیایی‌اش در دهانش بکوبد و بعد از شهادتش، موبایلش به دست عامر افتاده بود تا اینطور زجرکشم کند! ▪️می‌دید کار دلم را ساخته و دیگر نفسی برایم نمانده که با غرور از روی نیمکت بلند شد و انگار حیلۀ دیگری به ذهنش رسیده بود که ذوق‌زده به سمتم چرخید: «در ضمن به زنش میگم من نامزد اون دختر هستم اما متاسفانه ارتباط این دو تا باعث شده زندگی من خراب بشه!» ▫️دستانش آشکارا میلرزید، در چشمانش شیطان میخندید و باور کردم دیوانه شده است که یک لحظه تهدیدم میکرد و یک لحظه عاشقانه به فدایم میرفت: «عزیزم! فقط کافیه با من راه بیای! تو کنار من باشی، نمیذارم هیچ صدمه‌ای بهت بخوره، دنیا رو به پات می‌ریزم!» ▪️از اینهمه جنونی که به جانش افتاده بود، حالم به هم میخورد و احساس خفگی پیدا کرده بودم؛ به هزار زحمت از جا بلند شدم و با قدم‌های سرگردانم خودم را به سمت بیمارستان کشیدم که صدا رساند:«من خیلی وقت ندارم عراق بمونم، باید برگردم!زودتر خبر بده میخوای چی کار کنی!» ▫️دیگر به حال خودم نبودم و حتی به درستی نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که انگار بدبختی‌های من با عامر آغاز شده و تمامی نداشت. ▪️در منتهای پریشانی و وحشت، تا شب دور خودم می‌چرخیدم و حتی نمیتوانستم با کسی کلامی درددل کنم. ▫️بی‌هدف در اینترنت می‌گشتم بلکه فکرم به چیز دیگری مشغول باشد و این شبها، فضای مجازی پُر شده بود از اغتشاشات ایران. ▪️تازه خیابان‌های عراق آرام گرفته و نوبت ایران بود تا به بهانه گرانی بنزین، آرامش شبهایش به هم بریزد؛ انگار این دو بازوی مبارزه با تروریستها، باید تاوان سقوط داعش را پس می‌دادند که دشمنان میدان جنگ را به خیابان‌های بغداد و پس از آن تهران کشیده بودند. ▫️کلیپ‌ها را با بی‌حوصلگی نگاه میکردم، هنوز داغ شهادت مظلومانۀ ابوزینب روی دلم بود و نمیدانستم حالا در ایران چند نفر مثل او غریبانه شهید میشوند. ▪️چشمان شکستۀ مهدی به خاطرم آمده بود؛ همان شبی که خواهش میکرد برای شفای شیرخوارش دعا کنم و نمیدانستم بعد از ۸ ماه، او و همسرش چه حالی دارند و حالا تهدید عامر، مثل تیری در قلبم مانده بود که با هر نفس، حالم بدتر میشد. ▫️عامر به هوای نورالهدی به عراق برگشته و ظاهراً همین چند روزی که میهان خانۀ خواهرش شده بود، گوشی ابوزینب را زیر و رو کرده و با آنچه به دستش افتاده بود، میخواست بعد از هفت سال من را تسلیم کند. ▪️چند شب تا صبح فقط گریه میکردم و از خدا میخواستم از شرّ عامر نجاتم دهد و در یکی از همین نیمه‌شب‌ها پیام داد. ▫️حتی تحمل خواندن کلماتش را نداشتم اما میترسیدم دیوانگی‌اش کار دستم دهد که از سر استیصال پیام را باز کردم و او درست مثل یک عاشق نوشته بود:«سلام عزیزم! تو که به من زنگ نمیزنی اما من دلم خیلی برات تنگ شده!» ▪️هنوز نگاهم به آخر پیامش نرسیده بود که یک عکس ارسال کرد و پیش از آنکه باز شود، پیام داد: «آمال! من این عکس رو با گریه دارم میفرستم! تو منو دیوونه کردی، یه کاری نکن تا با همین عکس زندگی‌ات رو به آتیش بکشم!»... 📖 ادامه دارد...
1_1583032677.mp3
8.04M
شما درحال شنیدن صدای شهید محسن حججی هستید....❤️ گناه داره روز به روز پیشرفت می کنه....هرچه به ظهور نزدیک میشیم گناه ها بیشتر میشه.....😔 🔊نه تنها باید مراقب خودت باشی بلکه باید مراقب اطرافیانت هم باشی 💔در این صوت باید کمی اندیشید.....
💯 به خدا اعتماد کن اگر یک شخص ثروتمند که به او اطمینان و اعتماد داری؛ به تو بگوید نگران نباش وغصّه‌ی بدهی‌هایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم... ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می‌بخشد و راحت می‌شوی خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است: ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟ یعنی ای بنده‌ی من ، برای همه‌ی کسری و کمبودهای دنیوی و اخروی‌ات من هستم. این سخن خدا چقدر تو را راحت می کند و به تو آرامش می بخشد؟! «ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ،» دلها با یاد خدا آرامش می یابد. خدا مهربانتر از آن چیزیست که تو فکر میکنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر صبح به شما سلام می کنم و امواج پاسخ گرمتان را در قلب خسته ام احساس می نمایم مگر می شود به شما سلام کرد و جوابی نشنید ؟ به شما سلام می کنم و در پناه نگاه پرمهرتان امنیت می یابم و آرام و استوار به مبارزه با ناامیدی میروم شکر خدا که شما را دارم ... 💞 وقتت بخیر حضرت صاحب دلم به حق 🌱ســـلـام سه شنبه مهدویتون بخیر و نیکی 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🇮🇷امام خامنه ای همه‌ی سعی دشمنان اسلام این بوده است که ما را نسبت به هویّت واحده‌ای که اسمش «امّت اسلامی» است بی‌تفاوت کنند. ⚠️این نمی شود که من خودم را مسلمان بدانم امّا از رنجی که یک مسلمان در میانمار یا در غزّه یا در هند یا در فلان جا می کشد، خودم را غافل بدانم؛ این امکان ندارد؛ این، خلاف تعالیم اسلامی و اصول اسلامی است. ممکن است شما، بشخصه نتوانید یک کاری برای کمک به او انجام بدهید، امّا همدلی و همدردی یک حقیقتی است؛ این بایست وجود داشته باشد. ۱۴۰۳/۶/۲۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
. . ❣.. بسم رب الزهراسلام الله .. ❣ سلام ان شاء الله نگاهتون به عطر نگاه مهدی فاطمه عجل الله گره بخوره اعضای محترم و‌مومن و شهدایی مثل همیشه به کمک های شما احتیاج داریم و چشم خیلی ها به دستان پر مهر شماست بازم به کمک‌های انسان دوستانه شما محتاجیم ... تا با کمک شما مادری را که بخاطر بد سر پرستی، بدهی بالا آورده ...حفظ آبرو کنیم و مشکل مالیشون را حل کنیم هرکس می تونه کمکش کنه تا مشکلشون حل بشه..... شماره کارت باقیات وصالحات 👇 به نام نازنین زهرا کاظم پور👇👇 5029081074052404 به نیت سیدالشهدا کمک کنید . .
‌ پست امیررضا معصومی پس از کسب مدال طلا در مسابقات قهرمانی کشتی آزاد جهان برابر حریف آمریکایی حضرت زهرا(سلام الله علیها) نگهدارت باشه✌️ (سلام الله علیها)
❤️ 🔆 این کار فلسفه داره! ✍ یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور. نمازش که تمام شد، گفتم: «منصور جان، مگه جا قحطیه که برای نماز می‌آیی وسط بچه‌ها؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم بیام دنبال مُهر تو بگردم!» تسبیح را برداشت و همان‌طور که می‌چرخاندش، گفت: «این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها نماز می‌خونم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مُهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم یه اتاق دیگه و این‌ها نماز خوندن من رو نبینن، چطور بعداً بهشون بگم بیایین نماز بخونین؟!» قرآن هم که می‌خواست بخواند، همین‌طور بود. ماه رمضان­‌ها بعد از سحر کنار بچه‌ها می­‌نشست و با صدای بلند و لحن خوش، قرآن می‌خواند. همه دورش جمع می‌شدیم. من هم قرآن دستم می‌گرفتم و خط‌به‌خط با او می‌خواندم. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. می‌گفت به‌جای این‌که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم. 📚 برگرفته از کتاب «آسمان 5» | به روايت همسر شهید 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
📕رمان 🔻قسمت سی و دوم ▫️نگاهم از وحشتِ نشسته در کلماتش به تپش افتاده بود و دیگر جرأت نمی‌کردم تصویر را باز کنم. ▪️نبض نفس‌هایم به تندی می‌زد و باید می‌دیدم این عاشق دیوانه باز چه هدیه‌ای برایم تدارک دیده که با دستان لرزانم عکس را دانلود کردم و از آنچه دیدم، قلبم از تپش ایستاد. ▫️انگار جریان خون در رگ‌هایم متوقف شده باشد، تمام تنم یخ زده و دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد. ▪️نگاهم از نفس افتاده بود، سرم از درد می‌سوخت، به مرگ خودم راضی شده بودم و او امانم نمی‌داد که پیام بعدی را فرستاد: «این چند روز که خبری ازت نشد، خیلی بهم سخت گذشت. مجبور شدم خودم رو با فتوشاپ سرگرم کنم!» ▫️و او با همین فتوشاپ می‌خواست آبروی من و مهدی را به باد دهد و امشب کاری جز کشتن من نداشت که پی‌در‌پی پیام می‌داد: «فکر کن همین عکس رو بفرستم برای زنش!» ▪️تصاویر صورت ما را روی عکس زشتی که شاید از اینترنت پیدا کرده بود، تعبیه کرده و حاصل مهارت شیطانی‌اش به قدری طبیعی درآمده بود که حتی خودم شرم می‌کردم دوباره نگاه کنم. ▫️از شدت وحشت، به نفس‌نفس افتاده بودم و او ندیده، فهمیده بود چه بلایی سر دلم آورده که پس از چند لحظه تماس گرفت. ▪️انگشتانم به‌شدت می‌لرزید، به زحمت تماس را وصل کردم و همین که نفس‌های وحشت‌زده‌ام را شنید، صدایش از غصه آتش گرفت: «نترس آمال! من نمی‌خوام عذابت بدم، به شرطی که تو هم منو عذاب ندی!» ▫️دیوانگی‌اش به سرحدّ جنون رسیده بود که مثل کودکی به گریه افتاد و میان هق‌هق گریه التماسم می‌کرد: «آمال! من دوستت دارم، به خدا انقدر دوستت دارم که زندگی‌ام رو به‌خاطر تو نابود کردم! باور کن طوری عاشقت شدم که هرکاری ازم برمیاد!» ▪️و نیت کرده بود هرطور شده این طعمه را شکار کند که با تیغ تهدیدی جدید به جانم افتاد: «مطمئن باش اولین عکس رو تو فلوجه پخش می‌کنم، تو بیمارستان، بین همکارات! اونوقت ببینم روت میشه بازم بری سر کار؟ ببینم پدرت جرأت می‌کنه تو درمانگاه شهر بشینه و مریضا رو ویزیت کنه؟ مجبورتون می‌کنم از فلوجه آواره بشید! بعد این عکس رو با همه توضیحات میفرستم برای زن اون یارو !» ▫️روی تختم افتاده بودم، سرم را زیر پتو فرو کرده بودم تا پدر و مادرم صدایم را نشنوند و مثل کسی که در حال جان کندن باشد، ناله می‌زدم: «توروخدا تمومش کن! من دارم سکته می‌کنم، بسه عامر! آخه گناه من چیه که انقدر زجرم میدی؟» ▪️صدایش از گریه خیس خورده بود و به سختی شنیده می‌شد: «گناهت اینه که هفت ساله منو دیوونه خودت کردی! ایندفعه این قصه مثل همیشه تموم نمیشه؛ یا من تو رو بدست میارم یا زندگی‌ات رو نابود می‌کنم!» ▫️او با هر چه تیر در چنتۀ بی‌رحمی‌اش داشت، قلبم را هدف گرفته و بین هر زخمی که به دلم می‌زد، عاشقانه به دست و پایم می‌افتاد تا هم خودم و هم او را از این معرکه نجات دهم اما با اینهمه جام زهری که جرعه‌جرعه در جانم پیمانه می‌کرد، چطور می‌توانستم همراهش شوم؟ ▪️نمی‌شد جایی شکایت کنم، می‌خواستم در برابرش مقاومت کنم و به‌خدا هر روز هزار بار می‌مُردم و زنده می‌شدم تا یک شب در راه برگشت از بیمارستان راهم را بست. ▫️اینبار به قصد شلیک تیر خلاصش دوباره به فلوجه آمده بود که تا از بیمارستان خارج شدم، صدای بوق اتومبیلی نگاهم را به سمت خودش کشید. ▪️عامر با همان لبخند لبریز از درد به انتظارم نشسته بود و من از دیدن دوباره‌اش، قدم‌هایم قفل زمین شد. ▫️بلافاصله از اتومبیل پیاده شد و خیال می‌کرد اینجا هم میشیگان است که با رفتاری متواضعانه به سمتم آمد و پیش از هر کلامی، جعبۀ کوچک جواهری را مقابلم گرفت. ▪️از هر حرکتش می‌ترسیدم و او در برابر نگاه نگرانم جعبه را گشود؛ در تاریکی شب و نور چراغ‌های حاشیۀ خیابان دیدم برایم انگشتری پُر از نگین هدیه آورده و همزمان زبان ریخت: «اگه الان آمریکا بودیم، باید اینجوری ازت خواستگاری می‌کردم!» ▫️چشمانش از اشک پوشیده و لب‌هایش می‌خندید: «اینجا نمیشه از این کارها کرد، وگرنه زانو می‌زدم و دوباره ازت خواستگاری می‌کردم!» ▪️بیش از یک هفته بود که هر روز ملک عذابم شده بود، زندگی را برایم جهنم کرده و حالا با یک انگشتر می‌خواست از من خواستگاری کند که تمام خشم و وحشتم تا سرانگشتانم دوید و با یک ضربه، انگشتر و جعبه را با هم کف خیابان پرت کردم. ▫️آیینۀ چشمان خیسش در هم شکست، نگاهش تا مسیر پرتاب انگشتر روی زمین رفت و من فقط می‌خواستم از حضور این دیوانه فرار کنم که به سرعت به راه افتادم و او با تمام قدرت به چادرم چنگ زد و بی‌ملاحظۀ خیابان و مقابل بیمارستان، فریاد کشید: «تا من نگفتم هیچ‌جا نمیری!» ▪️با یک تکان مرا به سمت خودش چرخاند و با چشمانی که رنگ خون شده و از خشم آتش گرفته بود، خرناس کشید: «خودت خواستی!»... 📖 ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ساره جوانمردی قهرمان ۴ دوره پارالمپیک خطاب به : ✍ می‌خواهم سنت شکنی کنم، همیشه انگشتر متبرک شما گیر پهلوان‌های آقا میاد، من میخواهم انگشتر شما را برای پسرم بگیرم 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
ما با بایدن و ترامپ و ... برادر نمیشیم برادران ما سید عبدالملک الحوثی و سید حسن نصرالله اند تا کور شود هر آن چشم که نتوان بیند ✍️ مهدی اسلامی        
یه سلبریتی قبل از مرگش کلی طرفدار داره؛ ولی بعد از مرگش به مرور کم‌رنگ میشه و از یادها میره... یه شهید مثل ابراهیم هادی قبل از مرگش معروف نیست؛ ولی بعد شهادتش میشه الگوی جوونا🌿 حتی‌ بعد‌ ده ها سال‌‌ کتابش‌ از پرفروش‌ترین‌ کتاب‌هاست... خاصیت زندگی کردن برای خدا اینه🌸 ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫دکلمه زیبای استاد شهریار پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند🌷💝 📆 سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی (۱۱ دی ۱۲۸۵ – ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار، شاعر ایرانی بود. 🔺او اهل تبریز بود و به زبان‌ ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده‌است. شهریار در سرودن گونه‌های دگرسان شعر مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی چیره‌دست بود . ✍ اما بیشتر از دیگر گونه‌ها در غزل شهره بود و از جمله غزل‌های معروف او می‌توان به «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. 📌شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ و فردوسی داشته‌است. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متاسفانه اخبار خوبی از لبنان به گوش نمیرسه اسرائیل تونسته در یک حمله سایبری ، پیجر بسیاری از اعضای حزب الله لبنان رو منفجر کنه جدیدترین فیلم از وضعیت بیمارستانهای بیروت نشان از تعداد بالای مجروحین داره ♨️ برخی منابع آگاه از مجروحیت سفیر ایران در لبنان طی حمله گسترده سایبری رژیم صهیونیستی در لبنان و سوریه خبر داده‌اند متاسفانه تاکنون در اخبار جدیدی که داره مخابره میشه تعداد مجروحین بالای ۱۲۰۰ نفر اعلام شده 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124