eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
515 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
°🦋|•• • . •.❀به نیّت دوست شهیدم میخوانم . ••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم» . •.✾اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛✨ . •.✾شایسته میباشد در قسمت پایانی دعا به احترام امام زمان (علیه آلافُ التحیةوالثناء)بایستیم و بخوانیم🌿.• . •.✾يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.❧•` . ⇅♥️🌙🌱°^ @shahid_hadi99
💠 حدیث روز 💠 💎قال رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم؛ 💚اَسرَعُ الذُّنوبِ عُقوبةً کُفرانُ النِّعمَةِ 💚سریع‌ترین گناهان از نظر عقوبت،کفران نعمت است. 📚الامالی صفحه ۴۵۰ @shahid_hadi99
🌹دعای هفتم صحیفه سجادیه @shahid_hadi99
🌹از شهید نواب پرسیدن: چرا آرام نمی نشینی؟ ببین آیت الله بروجردی ساکت است... ♦️نواب گفت: آقای بروجردی سرهنگ است؛ من سربازم. سرباز اگر کوتاهی کند، سرهنگ مجبور میشود بیاید وسط!! ♦️هر بار که دارد میاید وسط، یعنی ما سربازها کم گذاشته ایم... @shahid_hadi99
و علیکم توی کتاب خودشون هم بعضی جاها زده داش ابرام😕 بعدم شاید سه چهار دفعه بیشتر استفاده نکردیم 😕 ولی باشه
🍀|°رضا خیلے روحیه شادے داشت و با همه مے جوشید.  آن روزهاے اول تشڪیل تیپ ۲۷ اگر شما سرے به ساختمان‌هاے دو ڪوه جدید مےزدے، از هر اتاقے ڪه صداے بگو بخند بچه ها بلند بود، باید یقین قطعے پیدا مے‌ڪردیم ڪه یڪے از آن خوش خنده هاےمحفل گرم ڪن آن جا رضا چراغے است. حسین قجه اے به سِمت فرماندهے گردان انتخاب شده بود؛ اما نسبت به انتخاب خودش اعتراض داشت.  رضا مداوم با شوخے مےڪرد و سر به سرش مے‌گذاشت. مےگفت: باباجان! اینها ڪه نیامده اند طوق دامادے گردنت بیاندازند ڪه حالا این طور سرخ و سفید مےشوے. گفته اند از امروز فرمانده گردان مے شوے.  فرمانده گردان شدن این همه عرق ریختن ندارد.😂😂 ↝°@shahid_hadi99
تایم رمان🌷
. دختر شینا گفتم من زندگے این زن را مےنویسم. تصمیمم را گرفته بودم تلفن زدن خودت گوشے را برداشتے منتظر بودم با یڪ زن پرسن سال حرف بزنم. باورم نمے شد. صدایت چقدر جوان بود. فڪر ڪردم شاید دخترت باشد. گفتم«مے‌خواهم با خانم حاج ستار صحبت ڪنم» خندیدے و گفتے«خودم هستم» شرح حالت را شنیده بودم،پنج تا بچه قدو نیم قد را دست تنها بعد از شهادت حاج ستار بزرگ ڪرده بودے، با چه مشقتے با چه مرارتے! گفتم خودش هست، من زندگے این زن را مینویسم و همه چیز درست شد. گفتے«من اهل مصاحبه و گفت و گو نیستم»اما قرار اولین جلسه را گذاشتے. حالا کِے بود اول اردیبهشت سال 1388،فصل گوجه سبز بود،مےآمدم خانه ات؛مےنشستیم روبه رویت. ام.پے.ترے را روشن مےکردم. برایم مےگفتے؛از خاطراتت،پدرت،مادرت، روستاےباصفایتان، ڪودڪےات تارسیدے به حاج ستار و جنگ_ڪه این دو درهم آمیخته بودند. بار سنگین جنگ ریخته بود توےخانهٔ ڪوچڪت،روے شانه های نحیف وضعیف تو؛یعنے قدم خیر محمدےڪنعانے و هیچڪس این را نفهمید. تو میگفتےو من میشنیدم. مےخندے و مےخندیدم. مےگریستےو گریه میڪردم. ماه رمضان ڪار مصاحبه ام تمام شد. پ.ن:والسلام!(: ادامھ‌دارد.... 📚براساس خاطرات قدم خیر محمدے کنعان(همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمےهژیر) 🖌به قلم:بهناز ضرابےزاده ڪپے به شرط دعاے خیر ↝°@shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا