eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
273 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
762 ویدیو
1 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 خيلي سخت بود. حساب و كتاب خيلي دقيق ادامه داشت. ثانيه به ثانيه را حساب ميكردند. زمانهايي كه بايد در محل كار حضور داشته باشم را خيلي بادقت بررسي ميكردند كه به بيت المال خسارت زده ام يا نه!؟ خدا را شكر اين مراحل به خوبي گذشت. زمانهايي را كه در مسجد و هيئت حضور داشتم محاسبه كردند و گفتند دو سال از عمرت را اينگونه گذراندي كه جزو عمرت محاسبه نميكنيم. يعني بازخواستي ندارد و ميتواني به راحتي از اين دو سال بگذري. در آنجا برخي دوستان همكارم و حتي برخي آشنايان را ميديدم، بدن مثالي آنها را در آنجا ميديدم كه هنوز در دنيا بودند! ميتوانستم مشكلات روحي و اخلاقي آنها را ببينم. عجيب بود كه برخي از دوستان همكارم را ديدم كه به عنوان شهيد راهي برزخ ميشدند و بدون حساب و بررسي اعمال به سوي بهشت برزخي ميرفتند! چهره خيلي از آنها را به خاطر سپردم. جواني كه پشت ميز بود گفت: براي بسياري از همكاران و دوستانت، شهادت را نوشته اند، به شرطي كه خودشان با اعمال اشتباه، توفيق شهادت را از بين نبرند. به جوان پشت ميز اشاره كردم و گفتم: چكار ميتوانم بكنم كه من هم توفيق شهادت داشته باشم؟ او هم اشاره كرد و گفت: در زمان غيبت امام عصر (عج) زعامت و رهبري شيعه با ولي فقيه است. پرچم اسلام به دست اوست. همان لحظه تصويري از ايشان را ديدم. عجيب اينکه افراد بسياري كه آنها را ميشناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش ميكردند تا به ايشان صدمه بزنند، اما نميتوانستند! من اتفاقات زيادي را در همان لحظات ديدم و متوجه آنها شدم. اتفاقاتي كه هنوز در دنيا رخ نداده بود! ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 خيلي ها را ديدم كه به شدت گرفتار هستند. حق الناس ميليونها انسان به گردن داشتند و از همه كمك ميخواستند اما هيچكس به آنها توجه نميكرد. مسئوليني كه روزگاري براي خودشان، كسي بودند و با خدم و حشم فراوان مشغول گذران زندگي بودند، حالا غرق در گرفتاري بودند و به همه التماس ميكردند. بعد سؤالاتي را از جوان پشت ميز پرسيدم و او جواب داد. مثلا در مورد امام عصر (عج) و زمان ظهور پرسيدم. ايشان گفت: بايد مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولايشان زودتر اتفاق بيفتد تا گرفتاري دنيا و آخرتشان برطرف شود. اما بيشتر مردم با وجود مشکلات، امام زمان (عج) را نميخواهند. اگر هم بخواهند براي حل گرفتاري دنيايي به ايشان مراجعه ميكنند. بعد مثالي زد و گفت: مدتي پيش، مسابقه فوتبال بود. بسياري از مردم، در مکانهاي مقدس، امام زمان (عج) را براي نتيجه اين بازي قسم ميدادند! من از نشانه هاي ظهور سؤال كردم. از اينكه اسرائيل و آمريكا مشغول دسيسه چيني در كشورهاي اسلامي هستند و برخي كشورهاي به ظاهر اسلامي با آنان همكاري ميكنند و... جوان پشت ميز لبخندي زد و گفت: نگران نباش. اينها كفي بر روي آب هستند. نيست و نابود ميشوند. شما نبايد سست شويد. نبايد ايمان خود را از دست دهيد. مگر به آيه ي ۱۳۹ سوره آل عمران دقت نکرده اي: "وَلَا تَهِنُوا۟ وَلَا تَحۡزَنُوا۟ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِینَ" در اين آيه خداوند متعال مي فرمايند: سست نشويد و غمگين نباشيد، شما اگر ايمان داشته باشيد، برترين (گروه انسانها) هستيد. ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 نكته ديگري كه آنجا شاهد بودم، انبوه كساني بود كه زندگي دنيايي خود را تباه كرده بودند، آن هم فقط به خاطر دوري از انجام دستورات خداوند! جوان گفت: آنچه حضرت حق از طريق معصومين براي شما فرستاده است، در درجه اول، زندگي دنيايي شما را آباد ميكند و بعد آخرت را مي سازد. مثلا به من گفتند: اگر آن رابطه پيامكي با نامحرم را ادامه ميدادي، گناه بزرگي در نامه عملت ثبت ميشد و زندگي دنيايي تو را تحت الشعاع قرار ميداد. در همين حين متوجه شدم كه يك خانم باشخصيت و نوراني پشت سر من، البته كمي با فاصله ايستاده اند! از احترامي كه بقيه به ايشان گذاشتند متوجه شدم كه مادر ما حضرت فاطمه زهرا (س) هستند.... وقتي صفحات آخر كتاب اعمال من بررسي ميشد و خطا و اشتباهي در آن مشاهده ميشد، خانم روي خودش را بر ميگرداند. اما وقتي به عمل خوبي ميرسيديم، با لبخند رضايت ايشان همراه بود. تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا (س) بود. من در دنيا ارادت ويژه اي به بانوي دو عالم داشتم. مرتب در ايام فاطميه روضه خواني داشتيم و سعي ميكردم كه همواره به ياد ايشان باشم. ناگفته نماند كه جد مادري ما از علما و سادات بوده و ما نيز از اولاد حضرت زهرا (س) به حساب مي آمديم. حالا ايشان در كنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود. ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 نه فقط ايشان (حضرت زهرا (س)) که تمام معصومين را در آنجا مشاهده کردم! براي يک شيعه خيلي سخت است که در زمان بررسي اعمال، امامان معصوم در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند. از اينكه برخي اعمال من، معصومين را ناراحت ميكرد. ميخواستم از خجالت آب شوم... خيلي ناراحت بودم. بسياري از اعمال خوب من از بين رفته بود. چيز زيادي در كتاب اعمالم نمانده بود. از طرفي به صدها نفر در موضوع حق الناس بدهکار بودم که هنوز به برزخ نيامده بودند. براي يك لحظه نگاهم به دنيا و به منزل خودمان افتاد. همسرم كه ماه چهارم بارداري را ميگذراند، بر سر سجاده نشسته بود و با چشماني گريان، خدا را به حق حضرت زهرا (س) قسم ميداد كه من بمانم. نگاهم به سمت ديگري رفت. داخل يك خانه در محله خود ما، دو كودك يتيم، خدا را قسم ميدادند كه من برگردم. آنها به خدا ميگفتند: خدايا، ما نميخواهيم دوباره يتيم شويم. اين را بگويم كه خدا توفيق داد كه هزينه هاي اين دو كودك يتيم را ميدادم و سعي ميكردم براي آنها پدري كنم. آنها از ماجراي عمل خبر داشتند و همينطور با گريه از خدا ميخواستند كه من زنده بمانم. به جواني كه پشت ميز بود گفتم: دستم خالي است. نميشود كاري كني كه من برگردم؟ نميشود از مادرمان حضرت زهرا (س) بخواهي كه مرا شفاعت كند. شايد اجازه دهند تا من برگردم و حق الناس را جبران کنم. يا كارهاي خطاي گذشته را اصلاح كنم. جوابش منفي بود. اما باز اصرار كردم. گفتم از مادرمان حضرت زهرا (س) بخواه كه مرا شفاعت كنند. لحظاتي بعد، جوان پشت ميز نگاهي به من كرد و گفت: به خاطر اشكهاي اين كودكان يتيم و به خاطر دعاهاي همسرت و دختري كه در راه داري و دعاي پدر و مادرت، حضرت زهرا (س) شما را شفاعت نمود تا برگرديد. به محض اينكه به من گفته شد: "برگرد" يكباره ديدم كه زير پاي من خالي شد! تلويزيون هاي سياه و سفيد قديمي وقتي خاموش ميشد، حالت خاصي داشت، چند لحظه طول ميكشيد تا تصوير محو شود. مثل همان حالت پيش آمد و من يكباره رها شدم... ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊