💞🌱💞🌱💞
🌱💍
💞
#زندگی_کوتاه_اما_شیرینِ_ته_تغاری (۲۴)
🕰نگاهی به ساعت #فرفوژه ی روی دیوار اتاقم انداختم. عقربه ی قرمز باریک با عجله روی صفحه ساعت مسی رنگ می دوید و شکل های #مارپیچی روی صفحه را رد می کرد. اصلا متوجه گذر زمان نشده بودم. نزدیک #چهار ساعت و نیم بود که با هم حرف می زدیم.
📋فهرست سوال های توی دستم را دوباره دیدم تا چیزی از قلم نیفتاده باشد. تقریبا همه را #پرسیده بودم. کاغذ را تا کردم و گذاشتمش توی جیب لباسم. بلند شد که برود. به احترامش ایستادم. رو به من گفت :
- منتظر جواب شما هستم.
🚪پیش از آنکه دستگیره ی در را بچرخاند، آخرین سوالم را از او پرسیدم :
- اگر جواب من #منفی باشه، شما چه کار می کنید؟
🍃سرم پایین بود، اما سنگینی نگاهش را حس می کردم، انگار به هم ریخته بود. دستش را از روی #دستگیره برداشت، زیر لب گفت :
- گریه می کنم.😢😞
ادامه دارد...
🦋روایت همسر #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
📖برشی از کتاب بی تو پریشانم
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💞🌱💍💞🌱💍💞🌱💍💞🌱