☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۱)
👤آقای صقر صبوح سوری است و تحصیلات دانشگاهیاش را از دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد آغاز کرده و اکنون دانشجوی دوره دکتراست.
👌این که ایران را برای تحصیل انتخاب کرده در صورتی که در دانشگاه دمشق در رشته حقوق هم پذیرفته شده، به قول خودش موهبتی بوده که هم فضای ایران را از نزدیک ببیند، هم این که مجاور #امام_رضا (ع) شود.
⚔با شروع جنگ سوریه، آقای صبوح به واسطه تسلط به زبان فارسی به عنوان مترجم نیروهای ایرانی مستقر در سوریه وارد جنگ میشود. در همین راستا شهیدان محمد پورهنگ و حاجاصغر پاشاپور را از نزدیک دیده، با آنها کار کرده و روزگار گذرانده است...
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۲)
سال ۲۰۱۱ که جنگ سوریه آغاز شد، ایران بودم. اواخر دوره ارشد را میگذراندم و در حال آماده کردن پایاننامهام بودم. به دنبال فرصتی میگشتم که خودم را به سوریه برسانم، اما درس و دانشگاه دست و پایم را بسته بود. از طرف دیگر با هیچکدام از نیروهای سپاه قدس و رزمندگان مدافع حرم ارتباطی نداشتم تا برای اعزام ازشان کمک بگیرم. سال ۲۰۱۴ خبردار شدم یک مرکز آموزش نظامی توی روستایمان در شهر جبله استان لاذقیه دایر شده که مسئولش یکی از مستشاران ایرانی است.
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۳)
🌤تابستان همان سال که به روستایمان برگشتم، یکی از دوستانم در این مرکز مشغول کار بود.
🍃چندباری به دوستم سر زدم. اوایل، تفریحی به مرکز میرفتم، اما کمکم تصمیم گرفتم من هم آنجا مشغول شوم.
🔸به دوستم گفتم: «اینبار که مسئول مرکز آمد، بگو من میخواهم هر کاری از دستم برمیآید اینجا انجام بدهم.»
👌همین تصمیم، مقدمه آشناییام با [شهیدان] محمد پورهنگ و اصغر پاشاپور شد.
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۴)
🔹توی یکی از جلساتی که حاجمحمد پورهنگ به مرکز آمده بود، من بهشان معرفی شدم. حاجمحمد مسئول مرکز آموزشی بود. به او گفتم :
👌«من به فارسی مسلطم و میتوانم به عنوان مترجم یا هر عنوان دیگری که مد نظر شماست کنارتان باشم. حتی میتوانم اینجا برای نیروهایی که برای مقابله با داعش و تکفیریها به شما میپیوندند کلاس زبان فارسی بگذارم تا به عنوان مترجم به شما کمک کنند.»
🌷حاج محمد مکث کوتاهی کرد. انگار از پیشنهادم بدش نیامده بود. گفت : «اجازه بده با دوستان بالادست صحبت کنم، نتیجه را میگویم.»
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۵)
📞روز بعل حاج محمد تماس گرفت که :
«ما میخواهیم برای نیروها یکسری کلاسهای عقیدتی سیاسی بگذاریم. یک سرهنگ سوری به ما معرفی کن که برای بچههایی که ما ملحق میشوند سخنرانی کند و برایشان راجع به میهن و لزوم دفاع از آن صحبت کند.»
☺️با جان و دل پیشنهادش را پذیرفتم. یکسری اطلاعات هم میخواست که قرار شد من برایشان از اینترنت جمعآوری کنم و فردا به روستایمان بیاید و مطالب را از من تحویل بگیرد.
📆فردا که حاجمحمد آمد، آقایی همراهش بود که پشت فرمان نشسته بود. درشتهیکل بود و چهرهاش جذبه خاصی داشت. محمد توی صحبتهایشان، حاجاصغر صدایش کرد.
📋مطالب را گرفتند و رفتند، اما فکر من درگیر حاجاصغر ماند، آنقدر که فردا از یکی از بچهها پرسیدم : «حاجاصغر میشناسی؟»
گفت: «مسئول کل نیروهای پشتیانی شهر حماۀ است.»
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۶)
🔹قرار شد من برای تعدادی از نیروهایی که وارد مرکز آموزشی میشوند زبان فارسی تدریس کنم. خودم از بینشان ۱۵ نفر را انتخاب کردم.
🌱اکثرا جوان بودند و تحت تاثیر کارهای فرهنگی حاجمحمد در منطقه، برای مقابله با داعش داوطلب شده بودند.
😇شروع کارم باعث شد حاجاصغر را بیشتر ببینم. گهگاه میآمد و سری به بچهها میزد که کم و کسری نداشته باشند. مشکلات و معضلاتشان را بررسی میکرد و برای رفع کردنشان از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد.
🚙این آمدنش حساب و کتاب خاصی نداشت. گاهی صبح اول وقت میآمد و گاه آخر شب. این رفتوآمد مرا به حاجاصغر نزدیکتر کرد.
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۷)
☺️شاید در نگاه اول جدی و حتی کمی خشن به نظر میآمد، اما در برخوردهایش دلنشین و مهربان بود.
👌به قول بچههای سوری از لحاظ پست و جایگاه، آدم قَدَری محسوب میشد، اما این قدرت و جایگاه اصلا در رفتارش جلوهای نداشت.
✨آنقدر متواضع و آرام بود که اگر کسی نمیشناختش باور نمیکرد همهکاره جبهه حماۀ است. به قول ایرانیها حرفش خریدار داشت و بین نیروهای سوری حرفش زمین نمیماند. در یک کلام، رفتارش با همه نیروهایش دوستانه و برادرانه بود...
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۸)
🌷با حاجمحمد از صلنفه به حماۀ رفتیم که حاجاصغر را ببینیم. آنموقع حاجاصغر در البیطره مستقر بود. خیلی گرم از ما استقبال کرد.
🔹توی دفترش یکی از همکلاسیهای دوره کارشناسیام را دیدم، مترجم حاجاصغر بود. [حاج اصغر] موقع ناهار برای همهمان غذا سفارش داد. سفره که پهن شد، کل نیروهایش را صدا کرد.
👥سرباز و نیروی نظامی و ایرانی و سوری و لبنانی هم برایش فرقی نداشت. همه را به یک چشم میدید. تا همه نیامدند، دست به سفره نبرد. همین رفتار، مرا بیشتر شیفتهاش کرد.
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۹)
حاج اصغر چندبار بین کلاسهایم آمد و به بچهها سر زد. پیگیرشان بود تا اگر مسئله یا مشکلی دارند حتما رفع و رجوع شود. به بچهها میگفت :
«شما زبان فارسی را یاد بگیرید، نه فقط بهخاطر جنگ، چرا که این جنگ بالاخره تمام میشود و شما میتوانید در دانشگاه دمشق خیلی راحت در رشته زبان فارسی ادامه تحصیل بدهید. حتی من برایتان از دانشگاههای ایران پذیرش میگیرم.»
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۱۰)
🔹همیشه راجع به شرایط بچهها از من پرسوجو میکرد. یادم هست چندتا از بچههای کلاس ضعف بینایی داشتند. وقتی به حاجاصغر گفتم، بلافاصله به حاجمحمد گفت :
✔️«برای همهشان وقت دکتر بگیر، ببین مشکلشان چیست.»
👤نیرویی داشتیم که ۱۸ سالش بود و در کشتار الزاره مادر و یک خواهرش به دست تروریستها افتاده بودند. خودش و خواهر کوچکترش هم به صلنفه فرار کرده بودند. حاجمحمد گفت:
🚨«آقای صبوح، میخواهم به او بگویی اولویت اولش این باشد که درسش را ادامه بدهد. در کنار این که اینجا با ما همکاری میکند، از تحصیلش عقب نماند. بالاخره یک روز خانوادهاش برمیگردند. حاضرم به او حقوق ثابت بدهم یا اگر برای کلاس خصوصی یا ثبتنام نیاز به پول دارد، تمام هزینهاش را پرداخت میکنم، فقط و فقط درسش را بخواند.»
☺️دوستان ایرانی ما نظیر حاجاصغر یا حاجمحمد در سوریه فقط کار نظامی نمیکردند و کنار هر اقدام نظامی، صدها کار فرهنگی انجام میدادند. به همین خاطر بین مردم سوریه ماندگار شدند.
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
✍وب جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۱۱)
🔹در سوریه مثل همه جنگهای دنیا بعضیها با جان و دل به میدان آمدند. بعضیها اول مردد بودند، بعد آمدند. بعضی دیگر میترسیدند بیایند. به هر حال هر گروهی، با دلیلی دیر به میدان میرسند.
👥وقتی بچههای ایرانی به سوریه آمدند، جوانان سوری که برخورد نیروهای ایرانی را با نیروهای دفاع مردمی سوریه دیدند با جان و دل همکاری میکردند.
👌شاید مهمترین دغدغه حاجاصغر نیروهایش بود. یک نگرانی برادرانه برایشان داشت. همه تلاشش این بود که خون از دماغ هیچکدامشان نیاید و در عملیاتها کمترین تلفات را داشته باشند.
یکبار حاجمحمد یکی از نیروها را به من نشان داد و گفت: «آقای صبوح، این بنده خدا به دلیلی که نمیدانیم از ارتش فرار کرده و به ما پیوسته.»
✔️میخواهم بگویم رفتار و برخورد حاجاصغر یا حاجمحمد اصلا رنگ و بوی ریاست نداشت. روابطشان برادرانه، دلسوزانه و صمیمانه بود. بین خودشان هم جدای از رابطه رئیس و مرئوس، دوتا رفیقِ همراه بودند.
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
✍وب جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۱۲)
🔹شاخصترین ویژگی حاج اصغر مردمی بودنش بود. آنقدر مردمی بود که وقتی وارد شهر یا روستای ما میشد از همان ورودی، همه او را میشناختند.
✨با او صحبت میکردند و به منزلشان دعوتش میکردند. حاجاصغر فرماندهای بود که فقط و فقط برای عقیدهاش کار میکرد. مسئول کل نیروهای تدارکات و پشتیبانی شهر حماۀ بود و اگر میخواست میتوانست خیلی امتیازات بگیرد، اما به این موارد اعتنا نمیکرد. به قول ایرانیها دلش جای دیگری سیر میکرد. یکبار حاجمحمد بین صحبتهایش گفت:
😉«آقای صبوح، ما در کشور خودمان کسی بودیم، بروبیایی داشتیم، حقوق خوب و زندگی روبهراهی هم داشتیم.»
✔️منظورش این بود به دنبال پول یا مقام نیامدهاند. نیروهای فاطمیون و زینبیون هم همینطور بودند و تنها به دنبال اعتقاداتشان آمده بودند.
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
✍وب جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۱۳)
🎓قبول شدنم در دوره دکتری باعث شد کمی از سوریه فاصله بگیرم. حاجاصغر پیغام داده بود که اگر میتوانی پیش ما بمان.
😢دلم به ماندن بود، اما نمیتوانستم درسم را بلاتکلیف رها کنم. گفتم : «من از ماندن ابایی ندارم. خون من که از شما رنگینتر نیست ولی درس و دانشگاهم را نمیتوانم رها کنم.»
🌷حاجاصغر با روی باز دلیلم را پذیرفت و گفت: «با این که به تو نیاز داریم ولی درستان مهمتر است.»
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
✍وب جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۱۴)
🍃بار آخری که حاجاصغر را دیدم، شمارهاش را داد و گفت : «هر مشکلی پیدا کردی با من تماس بگیر.»
🔹یکبار برای کاری باید برمیگشتم ایران، اما بلیت پیدا نمیکردم. ناچار شدم به حاجاصغر زنگ زدم و قضیه را برایش گفتم. بلافاصله بدون این که بدانم چطور، پرواز را برایم هماهنگ کرد. زنگ زد و گفت : «یک نفر میآید و تو را به فرودگاه لاذقیه میرساند.»
✨با کمال احترام مرا سوار هواپیما کردند. آمدم دمشق و از آنجا با پرواز ماهان به ایران برگشتم.
ادامه دارد...
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
✍وب جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘🥀☘🥀☘
🥀☘
☘
🌿 #ماندگاران_سوریه (۱۵ - آخر)
🌷شهادت برای حاجاصغر یک هدف غایی بود که با کلی تلاش به آن رسید. اصلا همه بدوبدو کردنش برای همین بود.
😔خبر شهادتش را اول باور نکردم. با دوستانم تماس گرفتم تا مطمئن شوم. خبر حقیقت داشت. داغ شهادت حاجاصغر نگفتنی است و از آن سختتر، غصه بیسر شدنش.
💔روز تشییعش در حرم رضوی خودم را رساندم. اصلا پایم نمیکشید خودم را به تابوت برسانم. غم از دست دادن حاجاصغر همانقدر برایم بزرگ است که غم شهادت برادرم فراس، چرا که حاجاصغر برایم کمتر از برادرم نبود.
👌در آخر باید بگویم در جبهه مقاومت، تابعیت معنا ندارد. حاجقاسم یا حاجاصغر فقط مختص شما نیستند. همۀ هموطنان من، حاجقاسم و حاجاصغر و دیگر شهدای ایرانی را از خودشان میدانند.
✍روایتی از آشنایی آقای صقر صبوح با #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
✍وب جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘