eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
248 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_صد_و_چهارم نمی توانستم #باور کنم تمام سرمایه خانوادگی مان به
💠 | تمام شد! آنچه مادر از همان روز اول بود، به وقوع و پدر همه اعتبار و را به تاراج داد! دیگر از دست کاری بر نمی آمد که پدر همه هویت اسلامی و انسانی اش را هم به هوای دخترکی از دست داده بود، چه رسد به مال و اموالش... رو به کردم و با دلی که به حال آتش گرفته بود، پرسیدم: "حالا تو میخوای چی کار کنی؟" محمد آه کشید و با صدایی که انگار از اعماق ناپیدا بر می آمد، پاسخ داد: "نمی دونم! داداش عطیه تو اسکله بندر کار می کنه. قراره با عطيه بریم ، هم زندگی کنیم هم اگه بشه منم برم کار کنم! امشب هم اومدیم اینجا تا هم از تو و آقا مجید بگیریم، هم باهاتون خداحافظی کنیم!" حالا نوبت به و محمد رسیده بود که پس از من و به آوارگی و در به دری که ابراهیم به دنبال بختی به رفته بود، لعیا به قهر به خانه پدرش نقل کرده و محمد و عطیه می خواستند زندگی شان را به بندر خمیر منتقل کنند، بلکه بتوانند روزانه خود را به دست آورند و کار پسران به کجا رسیده بود که پس از سالها بر هکتارها نخلستان و دهها کارگر و با تجار بزرگ، بایستی تن به هر کاری میدادند! حق با بود؛ جز به هم مسلکان خودش نمیکرد که امشب به روشنی دیدم که اگر مجید سُنی شده و ما در آن میماندیم، طولی نمیکشید که به بهانه ای دیگر میشدیم، همچنانکه و محمد به هر خفتی میدادند تا کلامی پدر نکنند و باز هم سهم شان، در به دری شد! که شمشیر شیطانی به اهل سنت هم رحم نکرد و گرچه قدری دیرتر از شیعه، ولی سرانجام گردن سُنی را هم شکست! ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊