eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
248 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_دهم من نمیخواستم عبدالله اشکهایم را #ببیند که با گوشه چادرم
💠 | مجید به سمتم چرخید و با مهربانی داد: "الهه جان! مگه قرار نشد دیگه به فکر نکنی؟ دوباره که داری میخوری!" و در برابر نگاه بیتابم که به خاطر سرمایه خانوادگیمان به تپش افتاده بود، با حالتی منطقی ادامه داد: "مگه قبلا ً غیر از این بود؟ قبلش هم همه زندگی بابا مال اون بود. حالا فقط رسمی شد." و عبدالله هم پشتش را گرفت: "راست میگه الهه جان! از روزی که با این جماعت شریک شد، همه زندگی اش رو باخت! تو این در عوض بار خرمای اون همه نخلستون بهش چی دادن؟ فقط یه وعده سر خرمن که مثلاً دارن براش تو دوحه میسازن! حتی همون ماشینی هم که بهش دادن، هیچ سند و مدرکی نداره که واقعاً به اسم باباباشه! فقط یه ماشین دادن دستش که دلش خوش باشه!" ولی دل من قرار نمیگرفت که انگار همه غمخواری های مادرم برای شده بودم که دوباره سؤال کردم: "یعنی شماها هیچ مخالفتی نکردین؟ ابراهیم و محمد هیچ کاری نکردن؟" مجید از اینکه دست بردار نبودم، نگاه را به زمین دوخته و هیچ نمیگفت که عبدالله با حالتی عصبی خندید و پاسخ را به جمله تلخی داد: "دلت خوشه الهه! یه جوری از بابا ترسیدن که جرأت ندارن نفس بکشن! به خصوص بعد از اینکه تو رو از خونه بیرون کرد، شدن غلام حلقه به بابا. چون میدونن اگه یک کلمه کنن، از کار بیکار میشن. محمد میگفت الان فقط از سهم خونه شدیم، ولی اگه حرفی بزنیم، از سهم نخلستونها هم محروم میشیم. آخه بابا کرده که اگه حرفی بزنن، از ارث میکنه! ابراهیم فقط دعا میکنه که بابا سند نخلستونها رو به اسم نزنه!" ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
۲۵ شهریور ۱۴۰۰