شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_شصت_و_سوم ساعتی نشستند و #صدایشان می آمد که چطور با پدر گرم گر
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم
#قسمت_شصت_و_چهارم
#مجید در را باز کرد و نوریه با نقاب پُر مهر و محبتی که به صورت سبزه تندش زده بود، قدم به خانه گذاشت و روی #مبل مقابلم نشست. در دستش چند عدد #کتاب بود و مدام با نگاهش من و مجید را نشانه میرفت تا اطلاعات #جدیدی دستگیرش شود. مجید مثل اینکه دیگر نتواند حضور پلیدش را تحمل کند، به اتاق خواب رفت و من هم به بهانه سرگیجه چشمانم را بسته بودم تا نگاهم به چهره #نحسش نیفتد.
با کتابهایی که در دستش گرفته بود، #میدانستم به چه نیتی به دیدنم آمده و پاسخ احوالپرسی هایش را به #سردی میدادم که با تعجب سؤال کرد: "تو دیشب خونه بودی؟!!!"
از شنیدن نام #دیشب چشمانم را گشودم و او در برابر نگاه #متحیرم، با دلخوری ادامه داد: "من فکر کردم دیشب با #شوهرت رفتی بیرون، ولی صبح که دیدم شوهرت تنها اومد خونه، فهمیدم دیشب #خونه بودی. پس چرا در رو واسه داداشهای من #باز نکردی؟ یه ساعت پایین تنها نشسته بودن تا من و عبدالرحمن برگردیم، خُب #میومدی پایین ازشون پذیرایی میکردی! داداشم میگفت اومده بالا در زده، ولی در رو باز نکردی!"
از بازگویی ماجرای دیشب #وحشت کردم که میدانستم صدای نوریه تا اتاق خواب میرود و از واکنش #مجید سخت میترسیدم که #پتو را کنار زدم، مضطرب روی کاناپه #نیم_خیز شدم و خواستم پاسخی سرِ هم کنم که #ابرو در هم کشید و گفت: "من که خیلی ناراحت شدم! عبدالرحمن هم #بفهمه، خیلی بهش بر میخوره!"
در جواب این همه #وقاحت نوریه مانده بودم چه بگویم و مدام #نگاهم به سمت اتاق خواب بود که مجید از شنیدن این حرفها چه فکری میکند که نوریه کتابهایش را روی میز شیشهای مقابلش گذاشت و با صدایی آهسته شروع کرد:
"این کتابها رو برات اُوردم که بخونی. یکی اش درمورد عقاید #وهابیته، سه تای دیگه هم راجع به #خرافاتی که شیعه ها به هم میبافن! درمورد اینکه بیخودی #گریه زاری و عزاداری میکنن و به زیارت اهل قبور میرن و از اینجور کارها! که البته میدونی همه اینا از مصادیق شرک به #خداست! خیلی خوبه! حتماً بخون!"
و من که خبر آوردن این #کتابها را دیشب از میان قهقهه #مستانه برادرانش شنیده بودم، به حرفهایی که میزد توجهی نمیکردم و در عوض از #اضطراب برخورد مجید، فقط خدا را میخواندم تا این #ماجرا هم ختم به خیر شود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊