eitaa logo
کانال فرهنگی شهید محمد(جابر) خویشوند
160 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
7.5هزار ویدیو
68 فایل
کانال فرهنگی شهیدمحمدجابر خویشوند @shahid_jaberkhishvand جهت دریافت کتاب @Dellaram926 جهت نذر فرهنگی @dellaram2153
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام بازی رایانه ای که چند روز پیش طلبه ای ساخته بود و مورد هجمه های زیادی از سوی معاندین و شبکه منو تو قرار گرفت! در این بازی اسراییل توسط ایران فتح میشود! از مرز ۲۰۰ هزار نصب فعال گذشت!! چند روز پیش تلوزیون ۲تا طلبه که بازی رایانه‌ای ساخته بودن رو نشون داد بعد از اون برنامه،موج تخریب عجیبی حتی از طرف manoto راه افتاد واسه اینا فرقی نداره یه طلبه باشه یا کس دیگه، هرکسی تو مسیر خودباوری قدم برداره و در مقابلشون باشه رو میزننش این بازی رو از لینک زیر نصب کنید http://cafebazaar.ir/app/?id=ir.safarejanjali.demo&ref=share 😊 @de_bekhand ☺️
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند 🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»... نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم».
اگه‌تصویر‌روی‌کتابارو‌ به‌من‌بسپرن؛ بهترین‌عکسارو‌میزارم😌☝️🏼... @shahid_jaberkhishvand
🔺سریال خلافت Caliphate 🔹سریال خلافت که در سال 2020 در سوئد تولید شده در ماه مارس سال جاری توسط شرکت نتفلیکس در سطح جهان منتشر شد. 🔺زبان‌ها: سوئدی - عربی - انگلیسی 🎞 مکان فیلم برداری: اردن و سوئد 📺 تعداد قسمت‌ها: 8 🔹خلاصه داستان: فاطیما کارمند سازمان امنیت سوئد (سپو) متوجه میشود که گروهی قصد انجام عملیاتی تروریستی در خاک سوئد را دارند. همزمان دختر نوجوان دیگری نیز جذب صحبت های شگفت انگیزی درباره دنیای عجیبی میشود که دستیار آموزگار او بازگو میکند. شالوده اصلی این سریال، داستان پنج زن جوان سوئدی است که زندگی شان با داعش پیوند خورده است و دچار آسیب های فراوان از جانب افراط گرایان اسلامی میشوند. سریال به دنبال این است که تلاش ستودنی آژانس امنیتی سوئد برای مقابله با حملات تروریستی داعش در خاک سوئد و همچنین آسیب هایی که افراد از مجاورت داعش دیده اند را به تصویر بکشد. 🔹پی‌نوشت: کشوری که پرونده داعش را بست ایران بود، اما چند کار سینمایی و تلوزیونی در زمینه مقابله با داعش تولید شده است ما همواره در سطح ادراک سازی و جنگ رسانه ای منفعل عمل کردیم @shahid_jaberkhishvand
🌄 بازم خداروشکر این ۱۰ سال پیش شرش کم شد وگرنه بجای هشتگ نویدمان را نکشید الان باید هشتگ میدیدیم:) اخه نگاه کن چقدر مظلومه بهش میاد قتل انجام داده باشه؟ @shahid_jaberkhishvand