هدایت شده از کانون فرهنگی عقیق ( واحد خواهران مسجد رسول اکرم)
#هرشب_یک_داستان 🙂
✨✨✨داستان امشب ✨✨✨
میدان انقلاب سر خیابان کارگر جنوبی با
هم قرار داشتیم. یک پراید سفید رنگ داشت که آن روز با همان آمد سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. همیشه مینشستم توی ماشین و بعد روبوسی میکردیم. آن روز موقع روبوسی دیدم چشمهایش سرخ است و سر و ریشش پر از خاک از زور خواب به سختی حرف میزد؛ حتی کلمات را اشتباه ادا میکرد. مرتب دستش را میکشید روی سرش. به زور چشمهایش را باز نگاه داشته بود.
گفتم: چرا اینطوری هستی؟
گفت: سه چهار روز است درست نخوابیدهام و خانه هم نرفتم.
گفتم: بیابان بودی؟
گفت: آره
میدانستم دوره آموزشی برگزار کرده است، گفتم خوب این طوری درست نیست زن و بچه هم حق و حقوقی دارند. چرا خانه نرفتی؟
-گفت بعضی از اینهایی که مهمان ما هستند(منظورش نیروهای مقاومت بود) خیلی مستضعف هستند. طرف کاپشنش را فروخته آمده چطور اینها را ول کنم بروم توی خانه بخوابم؟ ...
(بخشی از خاطرات شهید محمود رضا بیضایی)
#معاونت_کتابخانه_شهیدجلالی_نسب 🌺
#پایگاه_نورالحدیث
#پایگاه_شهید_بهشتی
#حوزه_فاطمیه
#حوزه_امام_سجاد_علیه_السلام
#کانون_فرهنگی_هنری_مسجد_رسول_اکرم
@qarargahshahidjalalinasab