خیابانی که به سجاد انگ بیغیرت زده بودند سر غزل را گَرداند تا مثلاً به همه گوید: من آدم بیغیرتی نیستم.
غزل یک پسر دارد
از مادر سجاد میپرسم غزل یک فرزند پسر دارد؟ و مادر با اشاره دست پسر بچه زیبا و دوست داشتنی را نشان میدهد که بلوز قرمز و شلوار یشمی بر تن داشت و میگوید: بله این پسرش است و من که با دیدنش قلبم مچاله شد ناخودآگاه وای ممتدی را زمزمه کردم اما زن عموی پسربچه با جمله «این پسرم است و من آن را بزرگ کردم» توجهام را جلب کرد.
وی ادامه داد: من بچه دار نشدم، برای همین پسر غزل که به دنیا آمد همه جوره تروخشکش کردم، غزل هم کاری به کارم نداشت و بیشتر اوقات پسرش پیشم بود، این چند ماهی هم که مادرش نبود اصلاً دلتنگی نکرد و من از آن نگهداری کردم.
برای مصاحبه و شنیدن صحبتهای خانوادههای مقتول نیز تلاش کردیم اما مادر مقتول به دلایل روحی خانه را ترک کرده و به منزل پدری پناه آورده و به این دلیل تاکنون در دسترس نبوده است.
*🔻مادر سجاد(قاتل) اینگونه داستان را شروع میکند:* حدود چهار ماه گذشته غزل از منزل خارج شد، مثل همیشه که به خانواده پدرش و یا دوستانش سر میزد، هیچ کس به رفت و آمدش نه حساس بود و نه شک میکرد اما آن روز به خانه بازنگشت، نگران که شدیم سراغش را از خانوادهاش گرفتیم آنجا هم نرفته بود، به دوستان، آشنایان و هر کسی که احتمال میدادیم ممکن است غزل آنجا رفته باشد گرفتیم اما خبری از غزل نبود، تا اینکه بعد از یک هفته به دوستان خودش اطلاع داد که در ترکیه است.
وی ادامه میدهد: نمیدانم کی و چطوری پای غزل به ترکیه رسیده است، تمام اطلاعاتی که از غزل دریافت میکردیم از طریق دوستانش است و هر بار که خبری میرسید پسرم میمرد و زنده میشد، خیلی تلاش کردیم کسی متوجه این قضیه نشود اما هر چه از نبودن غزل میگذشت اطرافیان بیشتر کنجکاو میشدند که عروس خانواده کجاست و چرا از آن خبری نیست.
مادر سجاد میگوید:غزل در زمان آشنایی با یک مرد سوریهای باردار بود و چند روز قبل از اینکه خانه رو ترک کنه بچه سقط شد، وقتی من و مادرش گفتم چرا و چطور این بچه سقط شد جواب میداد دبه آب را بلند کردم و سقط شد.
از مادر سجاد سوال میکنم غزل با شوهرش مشکلی داشت؟ یا مثلاً به اجبار با هم ازدواج کرده بودند؟ وی پاسخ میدهد: اتفاقاً غزل و شوهرش خیلی همدیگر را دوست داشتند، نباید از حق بگذرم ارتباط غزل با ما هم خیلی خوب بود و با هم عروسش مثل خواهر بودند و هیچ اجباری در ازدواجشان وجود نداشت، ما هم برایش کم نگذاشتیم، برای دو پسرم یک شب عروسی گرفتم، با اشاره دست عروس دومش که هرازگاهی صحبتهای مادرشوهر را تایید میکرد را نشانم داد.
غزل با مرد غریبه عقد کرد
مادر سجاد میگوید: خانه ما بزرگ است، بالای خانه دو واحد ساختم یکی برای سجاد و دومی برای آن یکی پسرم، مادرسجاد از من میخواهد وارد خانه بشوم و زندگی که برای غزل درست کردند را نشانم بدهد، میخواهد بگوید که به لحاظ زندگی همه چی را برای عروسها فراهم کردیم.
جریان ترکیه رفتن غزل را میپرسم و وی توضیح میدهد: طبق صحبتهایی که غزل برای دوستانش کرده و به ما منتقل میکنند، با شخصی از طریق اینستاگرام آشنا میشود که این شخص اهل سوریه است، این مرد به غزل ابراز علاقه زیادی میکند این دختر را وابسته خود میکند تا آنجایی که غزل بابت این مرد زندگی خودش را رها کرد، به محض اینکه غزل به ترکیه میرود این مرد غزل را به عقد خودش در میآورد و زندگی جدیدی را شروع میکنند.
غزل که همه جوره به این مردسوری اعتماد کرده بود کم کم شروع به ارسال عکسهای خود با آن مرد میکند، دوستانش که ما را در جریان تمام جزییات میگذاشتند پسرم هر روز بیشتر از دیروز کنترل خود را از دست میداد و نمیتوانست بر اعصاب خود مسلط شود مخصوصاً که بازاری بود و اطرافیان چپ و راست غیرت و مردانگی وی را تحریک میکردند.
طعنه اطرافیان پسرم رو غیرتی کرد
وی ادامه میدهد: در محله و خیابان کمترین بحثی که بین بچهها اتفاق میافتاد مستقیم و غیر مستقیم با طعنه، آبرو ریزی غزل را به رخ ما میکشیدند و بابت این مسأله بحث و دعوا کرده بودیم این در حالی است که همسایهها کاملاً از شرایطی که اتفاق افتاده اطلاع داشتند اما به جای دلداری احساسات پسرم را تحریک میکردند.
خواهر سجاد صحبتهای مادر را قطع میکند و میگوید: به نظرم ۱۷ سال سنی نیست که کسی بتواند درست تصمیم بگیرد، غزل گول خورده و تحت تاثیر صحبتهای مرد سوری قرار گرفته وگرنه چه کسی زندگی خودش را ول کند و سراغ کسی دیگر میرود، تازه این مرد همه طلاهای غزل را برده بود.
از مادر سجاد سوال میکنم با چه ترفندی غزل را به ایران برگرداندند؟ میگوید: ما از طریق پلیس بین الملل اقدام کرده بودیم که فردی دختر ما را دزدیده و... اما خودِ غزل هم ظاهراً پشیمان شده بود و این اواخر خودش به پدرش گفت: بیایید من را به ایران بیاورید که بعد از آن پدر غزل و شوهرم تا ترکیه دنبالش رفتند و روز جمعه ظهر اهواز رسیدند.
پسرم به مرد سوری(همسر جدید غزل) ویس تهدیدآمیز فرستاده بود و او در جواب عکسهای عروسی رو میفرستد و برای اینکه سجاد را عصبی کند گفته بود خودم به غزل گفتم بچه را سقط کند.
پسرم تهدید کرده بود غزل را میکشم برای همین پدر غزل و پدر سجاد در صدد مخفی کردن غزل تا تحویل آن به کلانتری بودند چرا که از تهدیدهای سجاد میترسیدند و زمانی که غزل را تحویل شوهرش ندادند عصبانیت و تهدید سجاد دو چندان شد، برای همین روز یکشنبه غزل را سوار ماشین کردند تا ببرند و تحویل کلانتری بدهند اما از آنجایی که سجاد حرکات پدر و عمویش را زیر نظر داشت به اتفاق برادرش جلوی ماشین را میگیرند و غزل را از انها میگیرد که ظهر همان روز آن اتفاق افتاد و سجاد غزل را با قمه کشت.
به او گفتم خب سرش را با قمه زد! چرا سرش را محله به محله نشان این و آن داد؟ مادر سجاد پاسخ داد: در هر محله و
۲۲ بهمن سال ۱۳۹۳
#شهید_مسعود_عسگری
در حال آماده شدن برای پرش با چتر
خاطره دوست شهید 👇
سال ۹۳ بود و تعدادی از بچهها برای پرش نمایشگاه بینالمللی ایرشو کیش انتخاب شدن
که توی اون تعداد ، من و مسعود هم بودیم
خلاصه این مقدمه ای برای اصل مطلب که ما سال ۹۳ رفتیم نمایشگاه ۴ روز اونجا بودیم
.
روز اول پرش کنسل شد ولی سه روز دیگه هر روز یک پرش برای مردم انجام دادیم و برگشتیم تهران
.
گذشت تا #۲۲_بهمن
.
هر سال قبل از پرش تمرین اجرا میشه که یه سری به عنوان نفرات اصلی و یه سری به عنوان نفرات رزرو انتخاب میشن بعد تمرین انجام میدن واسه روز مراسم اصلی
روز مراسم اصلی که میشه کسایی که خوب پریده باشن انتخاب میشن
.
روز تمرین بود ،گفتن که نفرات اصلی برن سوار وسیله بشن
همیشه همین نفرات اصلی اولین سری بالا میرن بعد نفرات رزرو اولویت دوم یعنی اگر پرش ادامه پیدا کنه رزرو تمرین می پره
.
من و مسعود اومدیم بریم بالا که بپریم
.
استاد لطفی که استاد جفتمونه جلومو گرفت گفت شما دوتا نرید چون شما دوتا تو نمایشگاه کیش بودید بذارید این موقعیت و این فرصت به نفراتی که نبودن برسه ما هم گفتیم چشم
.
وایسادیم عقب نفرات اصلی رفتن بالا پریدن و خلاصه موقع فرود هرکی یه جا فرود امد
.
شاید بگم تنها کسایی که روی هدف نزدیک نشستن ۲ یا ۳ نفر از ۱۵ نفر بود و بقیه با فاصله ۲۰۰ يا ۳۰۰ متر نشستن..
.
این مسئله که داخل هدف بشینی خیلی مهمه چون روز مراسم باید داخل یک حلقه که تشکیل میدن داخل میدون بشینی
.
بعد نوبت ما رزروا شد و رفتیم بالا بپریم
یادمه هشت نفر همزمان تو نقطه ای که باید فرود میومدیم باهم نشستیم
.
باز من و مسعود بین اون هشت نفر بودیم.
همون جا وقتی نشستیم استاد لطفی داد زد از کنار زمین گفت جای رزرو اصلی عوض شد
.
خلاصه این شد که من و مسعود اون سال انتخاب شدیم واسه ۲۲ بهمن و با هم رفتیم پریدیمو اولین پرش ما تو ۲۲ بهمن شد..
از اون سال به بعدم من قسمتم شده هر سال تا همین بیست و دو بهمن که گذشت اسمم هست و میرم و واقعاً هر سال یاد مسعود هستیم
یعنی چه قبل از پرش و چه موقع پرش همیشه یاد می کنیم مسعودو
بچه ها برای شادی روحش ذکر صلواتی میگیرن
#شهید_مسعود_عسگری
#چتربازی
۲۲ بهمن
🍀بشتابید به سوی عمل خیر🍀
👇👇👇👇
✨سکان زمین و آسمان است علی
سلطان همه جهانیان است علی
✨گلواژه ی منشق از علی اعلاست
سر چشمه ی فیض بی کران است علی
🌱🌷🌱
🌹بارگزاری ۱۴ دیگ حلیم بنام
مولا امیرالمومنین(ع)
در روز میلاد با سعادت حضرت علی علیه السلام
🍀در صورت تمایل به مشارکت در امر خیر ( پاک کردن گندم های حلیم )
🔹پنجشنبه ۲۱ بهمن ساعت ۱۴ به "ستاد اربعین" واقع در خیابان فریدون احمدی کوچه خسروی پلاک ۱۵ زنگ اول مراجعه نمایید.
بانوان عزیز بسم الله
#اجر شما با ساقی حوض کوثر
🌱🌷🌱
#موسسه_امام_رضا_ع
#مجموعه_شهید_عسگری
🔸https://eitaa.com/alreza72
🔹https://sapp.ir/alreza72
🔸https://t.me/Alreza72
🔹https://www.instagram.com/qaasedac
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ندای الله اکبر شهید حاج قاسم سلیمانی در شب ۲۲ بهمن سال ۱۳۹۴
هدایت شده از کانال رسمی میثم مطیعی
Gomnam-Haftegi950126[01].mp3
3.13M
🌙 از ادعیه #ماهرجب 🌙
🔊 يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ ...
🎙بانوای: حاج میثم مطیعی
✅ @MeysamMotiee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یوم الله ۲۲ بهمن مبارک باد🇮🇷
🌹در بهار آزادی جای شهدا خالی🌹
#شهيد_مصطفى_نبى_لو
#شهید_مسعود_عسگری
#دایی_و_خواهرزاده
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعتراف جالب عطاءالله مهاجرانی در مورد سپاه پاسداران انقلاب
https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میثم مطیعی امروز در مراسم جشن پیروزی انقلاب، در شعرش گفت: «حق مردم نه چنین صنعت خودروسازیست» و سپس بینندگان با قطع ناگهانی پخش زنده مواجه شدند.
🔰 #توییت_نگار
حق مردم نه زمین بازی و دست اندازیست!
حق مردم نه چنین صنعت خودروسازیست!
حق مردم...
قطع میشود...
آهنگ پخش میشود...
مجری: بله... میرویم به شهرستانها...
برمیگردند به شعرخوانی مصلّی!
اما ابیات مهمی ناشنیده میماند...
خسته نباشید!
✍ میثم مطیعی
🌹🌹بخشی از وصیت نامه سردار دلها حاج قاسم سلیمانی
خداوندا ! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم
خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز ــ که جانم فدای جان او باد ــ قرار دادی
🇮🇷 سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران مبارک باد
اللهم عجل لولیک الفرج
اهدای سیمرغ بلورین بهترین فیلم چهل و دومین جشنواره فیلم فجر به فیلم " موقعیت مهدی " به تهیه کننده فیلم ، توسط پدر و مادر بزرگوار شهید مدافع حرم دارالشهدای تهران حاج مسعود عسگری
🔹فیلم موقعیت مهدی، برشی از زندگی شهید مهدی باکری می باشد که هادی حجازی فر بعنوان کارگردان در نقش شهید باکری نیز هنرنمایی کرده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کامل شعرخوانی میثم مطیعی در مصلای امام خمینی (ره) تهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷۲۲بهمن سالروز شهادت شهیــد #ابراهیـــــم_هادی
📹 مشکل کار ما این است که برای رضای همه کار می کنیم الا رضای خدا!
🌷 نثار روح مطهرشان صلوات
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
هدایت شده از کانال خبری معراج شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوه شهید مدافع حرم مصطفی نبیلو
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
🌹اینجا معراج شهداست 👇
@tafahoseshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شادروان حلیمه سعیدی: من آقا را از همه دنیا بیشتر دوست دارم، از پسر شهیدم هم بیشتر دوست دارم.
🌹اینجا معراج شهداست 👇
@tafahoseshohada