نوشتهی شهید حجت اللّه رحیمی درباره امام زمان ارواحنا فداه
نیازی نیست، بری جمکران، آقا رو ببینی، آقا میاد پیشت. اگر نمیتونیم اینطوری باشیم، حداقل بیایم سفیرهای خوبی برای امام زمان (عج اللّه تعالی فرجه الشریف) باشیم. ماها امام زمانمون رو قدّ رفیقمونم دوست نداریم، خیلی بدیم!!!
اگر دوستت بهت بگه به خاطر من فلان کار و نکن، یا نزدیک ترین کست بگه مثلا زنت. زودی میخوایم خودمونو تو دلش جا کنیم، میخوایم شیرین کنیم، جلوه کنیم، زودی میگم به خاطر تو این کار رو نمیکنم!!!...
بیاید جان ابالفضل علیه السّلام، سفیرهای خوب و با وفایی برای امام زمانمون که تولّدش نزدیکه باشد. به خودش قسم آقا کشته، مردهای این چراغونیهای توی خیابون ما نیست.
هر چند کار پسندیده ای است از جانب ما، امّا آقا بیشتر با این کارهامون دلش میسوزه و میگیره. شاید بگه آخه تو که آنقدر ما رو دوست داری حیف نیست ...
@shahid_modafe_haram_miladheidari
حجت اللّه رحیمی از ویژگیهای اخلاقی و شخصیّت معنوی خاصّی بود و رعایت ادب، حفظ حرمت دوستان و گفتن زهرا و یا علی در ابتدا و انتهای مکالمات تلفنیاش به جای سلام و خداحافظی مشهود بود. او بسیار انسانی محجوب، صبور و مهربان بود و در فضای خانواده، یک الگو برای فرزندان دیگر بود و همیشه با لبخندی ملیح و زیبایی که بر لب داشت و با ظاهری دلنشین و باطنی پاک به پدر و مادر خود احترام میگذاشت و دست پدر. مادر خود را با عشقی فراوان میبوسید.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
شهادت حجت اللّه رحیمی
شهید رحیمی در حالیکه تنها ۶ روز تا تولّد ۲۲ سالاش باقی مانده بود در ساعت ۷:۴۵ صبح مورخ ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ در خرمشهر در مقابل پادگان دژ زمانی که هدایت اتوبوسهای راهیان نور بسیج دانشجویی استان لرستان را به سمت یادمان عملیات والفجر ۸ در منطقهای هدایت میکرد. اروند کنار آبادان بود، بر اثر برخورد یکی از اتوبوسهای راهیان نور به وی از ناحیه پهلو مانند مادرش حضرت زهرا و کبود شدن صورت، دعوت حق را یک گفت و به فوز شهادت لب نائل آمد
@shahid_modafe_haram_miladheidari
وصیت نامه شهید حجت اللّه رحیمی :
بسم رب الشهداء والصدیقین
هر کس که پیمان ولا دارد بیاید، هر کس هوای کربلا دارد بیاید
(فان مع العسر یسرا، آن مع العسر یسرا )
(پروردگارا تو خود گواهی بر چه می گذرد.)
بارالها !... خدایا ! دوری خانه، پدر، مادر، برادر و خواهر را
خدایا ! بی خوابی های فراوان را
خدایا ! دنیا و خواریهایش و همه چیز خوب و بدش را تحمّل میکنم، ولی دوری تو را یک لحظه تحمّل نخواهم کرد.
خدایا ! تو را سپاس میگزارم که این بار سعادت را نصیبم کرد تا در راه خودت و اهل بیت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیرم.
خدایا ! چشم طمع بهشت تو نیز ندارم ; زیرا عبادتهایم را برای این درگاهت میکنم که تو را عادل میدانم و میدانم که تنها در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند میکند.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
خدایا ! ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدایا ! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم.
صبرمان ده که بسیار عجولیم.
بصیرتمان ده که ببینیم آنچه نادیدنی است.
کورمان کن که نبایستی ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد.
بینشی عطا کن که اهل ثمر است.
و فکری ببخش تا به عظمت پی ببریم و معرفتی یابیم.
دستی ببخش تا دستگیر باشد، و جز تو به سوی کسی دراز نشود.
قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید.
و قدرتی که در خدمت تو باشد.
پیامبر گرامی اسلام: هر کس صادقانه آرزوی شهادت کند، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد، هر چند به شهادت نرسد.
راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا، لبیک میگوید از ملازمان کاروان کربلاست.
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو ببین باقی است روی لحظه هایم رد پای تو
خادم الشهداء : کربلایی حجت الله رحیمی
@shahid_modafe_haram_miladheidari
خدایا ! سالها و ماههاست که به دنبال دست یافتن به وصال خود شهرها و آبادیها و کوهها و دشتها و بیابانها را پشت سر گذاشته اما هنوز خود را ناشناس کرده ام.
با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم، در هر مسیری، بر سر هر کوی و برزنی یکی، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهید شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جاماندهام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوانم عاشق، عاشق اللّه، شیفته اللّه، تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی.
آری خدای مهربان، این بار نیز به دنبال رسیدن به وصال خود حرکت کردم، شاید به آرزوی خویش دست یابم.
خدایا ! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد، دیگر این سینه را نمیخواهم.
خدایا ! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این بندهی آموخته را.
معشوقا ! اگر بپرسی حجت ندارم ، اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت ...
معبود من ! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم و حشا که کرم تو از جرم من بیشتر است .
الهی ! اگر با تو دوستی نکردم ، دشمنی هم نکردم . گریخته بودم ، تا تو مراخواندی و بر خوان خود نشاندی .
خدایا ! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق میورزد تا که بمیرد، من هم آنقدر عاشق تو هستم که میخواهم در راه تو، تکه تکه شوم.
خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم.
خدایا ! در این سرزمین مقدّس و خونین سوگند میخورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم.
خدایا ! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا میدهم .
خدایا ! اجر و مزد مارا در جوارت به ما عنایت کن .
بارالها ! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تورا نمیبینم، ولی امیدم به عفو و بخشش توست.
خدایا ! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدای شرمنده ام مساز. زیرا به عشق شهادت به درب خانهات میآیم.
پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق شهیدش میکنم و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت. خدایا ! من عاشق توام، پس خون بهایم را که شهادت به من پرداخت کن.
محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیّت اجتماعی، و نه برای راحتی شخصی میخواهم. اما از آنجا که شهادت در رأس قلّهای کمالات است و بدون کسب کمالات، شهادت میسّر نمیشود، میخواهم و خوشا به حال آنها که با شهادت رفتهاند.
بارالها، جنداللّه را که با سوگند به ثاراللّه در سنگر روح اللّه برای شکست عدو اللّه و استقرار حزب اللّه زمینهساز حکومت بقیه جهانی اللّه شد، حمایت فرما!
ای سید و مولای من ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند، بس است هر چه دیدهاند. بگذار این گوشها دیگر نشنوند، بس است هر چه شنیدهاند، بگذار این دستها و پاها دیگر حرکت نکنند، بس است هرچه جنبیدهاند.
خدایا ! دوست دارم تنهای تنهای بیایم، دور از هر کثرتی. دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی .
خدایا ! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت : لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته ام .
یا سیدی و مولای ! ابراهیم را که عزیزترین فرزندش را قربانی کند و او اسماعیل را محو کرد، زمانی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد، ندا آمد دست نگهدار، ابراهیم آزمایش خود را داد، ولی هنوز به آن درجه اسم نرسیده بود. زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین ابن علی (علیه السّلام) بود ...
پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسین تو میتپد .
جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را قبول کند و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمّل عذاب تو را ندارم.
بارالها ! من همان بنده هستم که سالها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کردهام، امّا اینک معترفم به گناهانم و اقرار میکنم به اینکه در اشتباه بودهام، پس از گناهانم درگذر و توفیق لقیت را که نصیب شهدای راهت میکنی، نصیب من هم میکنم. .
بارالها ! تو را شکرگویم که به من آگاه میروم تا بدانم کیستم و از کجایم و به کجا میروم.
خدایا، در شهادت چه لذّتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق میریزند و این گونه شتاباناند.
خدایا ! هدایتم کن زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا ! هدایتم کن تا ظلم نکنم ؛ زیرا میدانم که ظلم چه گناهی نابخشودنی است.
خدایا ! نگذار دروغ بگویم؛ زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا ! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم ؛ زیرا تهمت، خیانت ظالمانهای است.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
🌿🌿🌸🌿
🌸🌿🌿
🌿🌸
🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_سیزدهم
🔹اعتراف و لجاجت مخالفین!🔹
برهان ابراهیم علیه السّلام، تزلزلی شدید در مبانی فکری قوم ایجاد کرد و آنان را چنان تحت تأثیر قرار داد که متوجه خواب غفلت خود شدند، لذا عده ای از آنها روبه دیگران نموده و گفتند: شما خود ستمگرید که خدایان را بدون نگهبان و مراقب رها کردید. حیرت، آنان را فراگرفت، ناراحتی زبانهایشان را به لکنت انداخت، سرهای خود را با تأمل به زیر انداختند، افکار ناقص و پراکنده خود را متمرکز کرده و گفتند:
ای ابراهیم! تو میدانی که این بتها به پرسشی، پاسخ نمی دهند و جوابی از ناحیه آنها صادر نمی شود، چگونه ما قادریم که از آنها سؤال کنیم؟! چگونه از ما انتظار داری که از آنها گواه بخواهیم؟! در اینجا فردفرد قوم بالاجبار اقرار کردند که خدایانشان از شنیدن عاجزند و از حوادثی که در اطرافشان می گذرد، بی خبرند و اتفاقاتی را که برای آنها می افتد، درک نمی کنند. اینها قدرت دفع تجاوز و رفع مکر و کید از خود را ندارند.
ابراهیم علیه السّلام آنان را در اصرار به جهل و پافشاری بر باطل سرزنش کرد و تأسف خورد چرا پس از آشکار شدن حق، بر باطل خود استوارند؟ ابراهیم از غفلت و مجادله قوم عصبانی شد، زیرا می دید که صبح حقیقت دمیده است ولی ایشان هنوز در خواب غفلتند. ابراهیم آنان را به تفکر در گفتار خویش و دقت در دعوت خود تشویق نمود و گفت «آیا به جای خدای یکتا موجوداتی را پرستش می کنید که ذره ای نفع و ضرر به حال شما ندارند؟» «اف بر شما و آنچه به جای خدا می پرستید، چرا تعقل نمی کنید؟»
چشمان این قوم از دیدن حقایق کور و گوشهایشان برای شنیدن سخن حق سنگین است و قلبهایشان در پس حجاب جهالت قرار گرفته و حقایق را درک نمی کنند. آنگاه که مغلوب برهان ابراهیم شدند و ترسیدند وضع آنان مفتضح گردد و دیگر سخنی بر ایشان باقی نماند، از بحث و مناظره دست کشیدند و به زور متوسل شدند تا شکست منطق خود را بپوشانند و باطل خویش را حفظ نمایند، لذا گفتند: «ابراهیم را بسوزانید و اگر اهل عمل هستید، خدایان خود را یاری نمائید!».
#اعتراف_و_لجاجت_مخالفین
منبع: کتاب قصه های قرآن
----------------🌱🪴🌱-------------
═✧❁🌸❁✧═
@shahid_modafe_haram_miladheidari
═✧❁🌸❁✧═