هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻چرا سفر به کربلا و جمکران ممنوع شد؟
❗️آیا تمام تدبیرهای ستاد کرونا علمی است؟
#تصویری
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
1.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
📹 زیارت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در روز جمعه
چند دقیقه وقت بگذاریم برای زیارت امام زمان عج
💐اللهم عجل لولیک الفرج💐
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
1.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴حاج قاسم و ملت ها
📹 لحظاتی از ورود سرلشکر قاسم سلیمانی به روستای ابوعرابید
در تاریخ ۹۸/۱/۲۹
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #دیبیسی| چرا امضای چینیها تضمین نیست؟
🔹نظر دکتر سریعالکلام درباره توافق ایران و چین
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 دیدار رهبر انقلاب با خانوادهی معظم شهدا، گرچه از دوران دفاع مقدس تا به امروز ادامه داشته، اما با شروع جنگهای نیابتی آمریکا و جریان تکفیری در منطقه، و حضور مشتاقان عرصهی جهاد و شهادت باعنوان «مدافعان حرم»، رنگ و بوی جدیدی به خود گرفت.
🔻مجموعهی «لشکر زینبی» گوشهای از دیدارهای متعدد رهبر انقلاب با خانوادهی معزز شهدای مدافع حرم در ۵ سال گذشته را به تصویر کشیده است.
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
⚘﷽⚘
ازدنیا که بگذریم....
ازهمان دلبستگی هایمان...
همان خود خودمان
ازهمه ی اینها که گذشتیم...
تازه می شویم لایق...
لایق شهادت....
شهید کسی ست...
که جز خدا دیگرکسی رانمی بیند.
وما کسانی هستیم، که جزخود کسی رانمی بینیم...
همه ی اینها حرف های تکراری ست...
بارها نوشته ایم...
بارها درجاهای مختلف خوانده ایم...
چقدر در گوشمان اینها را گفته اند...
خسته شده ام از این همه تکرار...
تکرار حرف هایی که باید عمل شوند، ولی جایشان می شود؛همان پشت گوش...
من چقدر محتاجم...
محتاج یک نگاه...
محتاج یک تلنگر ناب...
محتاج یک عشق واقعی...
عشق به حضرت عشق...
خدایا....
از این تکرارها به تو پناه می برم...
پست هایم را که مرور میکنم...
آنجاست که می فهمم...
چقدرعقب هستم...
خودم از حرف هایم...
خدایا ما را به کاروان عشق ملحق کن...
#شهید_مدافع_حرم_محمدحسیـن_بشیری 🌷
#صبحتونشهدایے
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرف حساب👆👆
🚨چرا وضعیت دوباره قرمز شد؟
لطفادر تمام گروها وکانال نشر بدید
#نشرجهادی #واجب #واجب #واجب
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
.
☘﴾﷽﴿☘
🎁 هدیه ای ویژه به والدین :
نمازی که والدین فوت شده چنان شاد میشوند که آرزو می کنند زنده شوند و زانوی فرزند خوبشان را ببوسند.
-هر کس این نماز را بخواند چنان چه پدر, مادر و عزیزان او زنده باشند مورد رحمت خداوند رحمان و رحیم قرار میگیرند.
-چنان چه والدین فوت کرده باشند مورد آمرزش خداوند کریم قرار می گیرند.
- خواندن آن موجب گشایش درهای رحمت الهی می شود.
- این نماز انسان را در افسرگی های بسیار شدیدی که بر اثر مصیبت های سنگین بوجود می آید آرامش می بخشد .
- بهتر است که این نماز در شب جمعه ترک نشود.
طریقه خواندن نماز هدیه به والدین :
💠 مانند نماز صبح دو رکعت است
💠 با نيت نماز هدیه به پدر و مادر
👈رکعت اول :
بعد از حمد، به جای خواندن سوره قل هوالله احد ، ۱۰ مرتبه میخوانیم : « ربَّنَا اغْفِرلی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنینَ یَومَ یَقُومُ الحِساب »
یعنی پروردگارا ، مرا و پدر و مادرم و همه مومنان را ببخشاى در روزى كه حساب برپا میشود.
👈رکعت دوم :
بعد از خواندن حمد ، به جای توحید ، ۱۰ مرتبه میخوانیم :
« رَبِّ اغْفِرلِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ»
یعنی : پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرایم درآید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى .
👈پس از سلام نماز :
بدون تغییر حالت نماز ، ۱۰ مرتبه میگوییم : " رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغیراً "
پروردگارا: همچنان که پدر و مادر مرا به مهربانی از کودکی پرورش دادند. تو نیز در حق آنها مهربانی نموده و رحمت خود را شامل حالشان بفرما .
منبع: مفاتیح الجنان
نشرپیام صدقه جاریه است.
🚩 با ارسال مطالب کانال به دیگران مبلغ معارف اسلامی ودرثواب نشرآن سهیم باشید.
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
🌷اعتماد کن
تکیه کن به شهدا
شهدا تکیه شان به خداست
اصلا کنار گل بنشینی بوی گل می گیری...
پس بسم الله...
روزهایت را گلستان کن در جوارشهدا...
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
https://eitaa.com/shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
« دست خداست »
برش اول
اربعین سال ۱۳۹۵ نزدیک بود به قصد راهپیمایی بزرگ اربعین لباس رزم را کندم ولباس پیاده روی را به تن پوشیدم. وسائل مورد احتیاج را ریختم درون کوله ام با پدر ومادر، همسر وبچه ها خداحافظی، نخست رفتم گلزار شهدا سر مزارشهید مدافع حرم محمدرضاالوانی زارع، که آن روز ها مصادف با اربعین شهادت وی بود وکنار قبرش نشستم. وزیارت عاشورا خواندم وبا یک دل غمگین از دوست وهمرزمم که چهل روز بود از شهادتش در سوریه می گذشت وحالا زیر خاک که بنا به وصیتش در جلوی مزار شهید غفاری آرمیده بود عقده جاماندن از آنهارا با اشکهایم درآوردم به دور اطراف آنها که پر از شهدای دفاع مقدس هستند زدم واز آنها هم خداحافظی کردم .راهی ترمینال شدم که دوستانم منتظر بودم انگار شهر خالی از مردها شده، در زمان دفاع مقدس من کودک بودم ولی شنیده بودم که یک زمانی موقع حمله دشمن به شهرها، شهر از مردمانش خالی شده بود والان هم اینطوری، کمتر منزلی است که مرد وخانم وفرزندان در شهر مانده باشند وهمه راهی سفر زیارتی وپیاده روی اربعین شدند به ترمینال رسیدم وبا دوستان که منتظرم بودند سوار اتوبوس وراهی سفر شدیم. تابه خوم آمدم گردنه اسد آباد وپس از دقایقی چشمانم سنگین شد وبخواب عمیقی فرورفتم که با صدای... همراهان که می گفتند مهدی بلند شو، وقت نماز ...هست.خیلی سریع نماز خواندیم وادامه سفر، باید تا شب نشده برسیم مرز.
شبانه از گیت های مرز عبور کردیم وراهی کاظمین شدیم، نماز صبح را درحرم خواندم زیارت دلچسبی کردم. ظهر وعصر آنروزکارمان زیارت درحرم بودکه بعدازنمازومغرب وعشاء آمدم بیرون حرم ورفتم، سراغ گوشی ام، تا گوشی راروشن کردم یکباره تمام بدنم میخکوب شد وچندین تماس وپیام از دوستان وبستگان که مهدی کجایی! «محمدحسین بشیری در سوریه به شهادت رسیده است» انگار تمام عالم وآدم در سرم خراب شد زدم به زیر گریه ،رفتم حرم وخودم را چسباندم به ضریح در حالیکه زار زار اشک می ریختم خاطرات دوستی با محمد حسین را در ذهنم مرور کردم که: « با محمد حسین ازسال ۱۳۷۵در هیئت های مذهبی وبسیج مسجد صادقیه رقم خورده بود.چهار سال در شهر مشغول فعالیت ودرس بودیم، در سال ۱۳۷۹رفتم گزینش سپاه، مدت شش ماه کارهای گزینش من طول کشید، یک روز در بین این شش ماه به محمد حسین گفتم من دارم می روم سپاه اگه تو هم می خواهی بیا ، راهنمایی کردم و رفت فرم پذیرش گرفت واقدام کرد . دوماه بعد از مصاحبه وتحقیقات وآزمایش های پزشکی با هم رفتیم ازنتیجه گزینش محمد حسین با خبر شویم چون گزینش من نتیجه اش معلوم شده بود. رفتیم پذیرش شک کردیم که چرا جواب قانع کننده نمی دهند وسئوال از ما وجواب سرد از پذیرش ، دقایقی گذشت طرف انگار می خواست اذیت کندوما در جوابش که می گفت معلوم نیست بیایی سپاه راضی نشدیم که یک باره محمد حسین رو کرد به آن سپاهی که جواب قطعی را نمی داد وگفت: « برادر ببین اگه خدا بخواد که من بیام توی سپاه که میام وتو کاره ای نیستی، باز اگه خداهم نخواد که من بیام توی سپاه که نمیام، بازهم تو کاره ای نیستی، پس این را بدان که آمدن توی سپاه من ویا نیامدن من در سپاه دست شمانیست ودست خداست» مراجعات گزینش هاج وواج از جواب محمد حسین وا ماند. آنروز برگشتیم منزل بعد از چند روز خبر دادن که هر دویمان قبول شده ایم و باید برویم آموزش. کارهای محمد حسین در عرض دوماه همانطور که امید وار بود درست شد وعازم پادگان آموزشی سید الشهداء تبریز شدیم».
روایت: مهدی آقا محمدی
ویراش: جمشید طالبی
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
«موکب سید الشهداء »
باچشمانی گریان ازفراغ حرم امام موسی کاظم، وامام محمدتقی علیهماالسلام، وخبر شهادت دوست وهمکار ورفیق روزهای تنهایی ام «محمد حسین بشیری» از درب باب المراد زدم بیرون راهی ترمینال شهر کاظمین بودم که اسم موکب سید الشهداء توجه ام را به خود جلب کرد وبردم در باغ خاطراتیکه: « اسفند ماه۱۳۷۹برگ اعزام گرفته وراهی تبریز شدم، محمد حسین هم رفته بود کرمانشاه برگ اعزام بگیرد. رسیدم درب پادگانی که به جمله مقدس «پادگان آموزشی سید والشهداء» متبرک شده بود. درذهنم سلام بر آقا سید الشهداءگفتم و برگ معرفی نامه ام را تقدیم دژبان نموده وچون صبح زود بود یکراست رفتم توی حسینیه که هم نمازم را بخوانم ویه کمی استراحت کنم. وارد حسینه که شدم از داخل یک نفررا دیدم که زُل زده به من ودارد می خندد بلند شد آمد جلو دیدم محمد حسینِ، که زودتر از من رسیده بود. همدیگر را بغل گرفتیم وغرق در بوسه، محمد حسین بعدها گفت: «مهدی،بیشترین جایی که از دیدن توخوشحال شدم همون موقعی بود که تو وارد حسینیه شدی ، چون تنها بودم ومنتظر، کسی را هم نمی شناختم در بدو ورودبه پادگان».
با آمدن نیروهای کادر آموزشی کم کم کار آموزشمان شروع شد. محمد حسین رابا شروع آموزش، ارشد گروهان انتخاب کردیم. محمدحسین چون اهل ورزش وتکواندو هم کار کرده بود ارشد گروهان به اش می آمد وماهم در کنارش مشغول به آموزش، آنقدر محمدحسین جدی بود که انگار نه انگار مثل ما نیروی آموزشی است، ودستور پشت سر دستور وتلاش چندین برابروکار کشیدن از ما.
در کنار کلاس های تخصصی و وقت استراحت، محمد حسین به انجام اعمال ویژه معنوی توجه ویژه ای داشت وهمیشه مشغول بود از جمله اینکه عصرهای جمعه دعای سمات می خواند وخودش را با دعا غرق در معنویت می کرد. بعد از نماز مغرب وعشاء مشغول خواندن سوره واقعه می شد وروزهای دوشنبه هم در زیارت آل یاسین همراه همیشگی ما بود. یک روز بنا شد در اطراف آسایشگاه پادگان که زمین خالی بود بچه های آموزشی هر دو، سه نفری باهم بصورت آموزشی سنگر درست کنند، سنگری که ما کندیم یه مقدار بزرگ بود گرچه نه به آن بزرگی که ده، پانزده نفری باشد، سه نفری بود، بعد از کندن سنگر، اولین زیارت عاشورا را خواندیم وبچه که دیدند خیلی با حال است آمدن از فردا همگی کمک کردند وسنگر را گسترش دادیم وفضای بیرون وداخل آنرا شکل وشمائل وسقف زدیم، ورودیش را هم با گونی سنگری تزئین نمودیم واسم موکب سید الشهداء را هم برایش انتخاب کردیم. موکب شدمحل زیارت عاشورا برای کل نیروهای آموزشی وپاتوق بحث های معنوی وعرفانی ، تا آنجا که در طول دوره آموزشی، محل موکب سید الشهداء برای بچه های هر استانی نوبتی شد که جمع می شدند در داخلش ودعا بخوانند. محمد حسین بیشتر روزها در پادگان مثل دیگر بچه ها روزه مستحبی می گرفت وموقع استراحت که همه به شهر می رفتند من ومحمدحسین یا نمی رفتیم واگر هم می رفتیم برای تفریح نبود، برای نمازجمعه وبعدش هم سر وکله مان از هیئت های مذهبی تبریز سردر می آورد، هردو ترک زبان بودیم وعاشق مراسم ومداحی ترکیِ تبریزی ها. محمد حسین علاوه براینکه مربی تنومند وبا جُربزه بود پا منبری خوبی در تمام روضه های پادگان وداخل شهر تبریز هم خوش می درخشید وبقول بچه ها که می گفتند: «مهدی این رفیق تو پاسدارخوش اشکی است».
کار های آموزشی را طی می کردیم که صبربچه ها از سخت گیری محمد حسین بعنوان ارشد ورزشی لبریز شد ورفتند پیش فرمانده آموزشی ومحمد حسین را از ارشد ورزشی گروهان که خیلی سخت می گرفت عوض کردند. از آن به بعد یه مقدار راحت شدیم. نیروهابه محمد حسین می گفتند:« تو با بدن ورزیده ورزشی پدر ما را درآوردی ازبس جدی هستی،» محمد حسین آرام وقرار نداشت تا اینکه متوجه شد یکی از بچه های آموزشی« وشو» کار است رفت پیش آن ودر عرض چند جلسه ووشو یاد گرفت آنقدر استعداد داشت که با نانچیکو وسط بچه ها که حالا دور وبرش بودند معرکه بگیرد وحرکات رزمی اجرا کند طوری که بچه ها از ترس اینکه حرکاتش به آنها برخورد نکندپابه فرارمی گذاشتند. یک مرحله مسابقه تکواندو گذاشتند بین نیروها در پادگان، محمد حسین در پادگان وسپاه شهر اول ومقام آورد ورفت در سطح نیروی زمین وآنجا هم مقام آورد. وقتی آمد تبریک به اش گفتیم وبرایش جشن گرفتیم. دیگر مسابقه نرفت وبه من گفت مسابقه وقت گیره، ممکن است ازآموزش عقب بمانم.
کنار پادگان یک چاه آب با موتور روشن که جلویش حوضچه ای قشنگ تعبیه شده وجودداشت وبعضی مواقع می رفتیم از آب سردش لذت می بردیم یک روز دسته جمعی با بچه های آموزشی رفتم آنجا. با محمد حسین یواشکی گاو بندی کردیم ویکی یکی بچه ها را گرفتیم وانداختیم توی حوضچه آب، که ناگهان همه نیروها دست به دست شدند وما دونفر را محاصره ودست وپایمان را گرفتند ویا علی گویان پرتاب مان کردند که گول زور بازوی مان را نخوریم مادونفربا لباس در میان آب وهمه در کنار حوضچه، به ما می خندیدند
@mohamadhoseinbash
هدایت شده از شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
قسمت سوم
«عهدی که با، دعای عهد بستیم»
از کاظمین برای شرکت در تشییع پیکر محمد حسین راهی نجف اشرف شدم تااز طریق هوایی خودم رابه ایران برسانم، نماز صبح را در موکب های بین راه نجف، کربلا خواندم ودلی از عزا درآوردم وبرای دوست ورفیقم که حالا بدون من بار سفر بسته وتنهایی رفته، اشک ریختم. داشتم با حسرت از جلوی موکب ها وچادرهای پر ازجمعیت که حالا دارند خودرا به روندگان بسوی کربلا می رسانند تماشا می کردم که صدای بلندگوهاازموکب ها به گوش می رسید وازمیان آن همه صدا گوشم به دعای عهد رسیده و فرازی از دعا را زمزمه کردم«....والسابقین الی ارادته والمستشهدین بین یدیه....»حالم دگرگون شد ورفتم به باغ خاطرات محمد حسین که« بعد از طی دوره های مختلفی که باهم درپادگان های آموزشی و محل خدمت مشغول کار وآموزش بودیم. یادم آمد، یک روز بعد از آمدن به شهر با محمدحسین رفتیم نماز مغرب وعشاء را در مسجد جامع همدان به جماعت خواندیم شب جمعه بود تا شروع مراسم دعای کمیل وآمدن سخنران کمی وقت داشتیم .محمدحسین رفت واز ویترین کتابها یک مفاتیح آورد وگفت: « مهدی تا وقت هست بیا یک دعا به ات معرفی کنم» قبل از باز کردن مفاتیح اول گفت یک حدیث از امام صادق(ع) در باره این دعا هست و اول آنرا برایم خواند: هرکس چهل صبح دعای عهد را بخواند از یاران قائم ما باشد . واگر پیش از ظهورآن حضرت بمیرد خدااورا از قبر بیرون می آورد که خدمت آنحضرت باشد وحق تعالی به هر کلمه آن هزار حسنه به او کرامت فرماید وهزار گناه اورا محو کند.»وقتی اول دعا را نگاه کردم نوشته بود دعای عهد. واز آن به بعد ودر طی روزهای آموزش وخدمت همیشه می دیدم که محمد حسین خواندن دعای عهدش قطع نمی شود وباهم عهدی که بستیم آنرا ادامه دادیم.محمد حسین آدم جدی بود در سرکلاس موقع تدریس اول حدیث نفس می کرد وآیه قرآنی و حدیثی را متبرک می کرد به شروع آموزش، سرکلاس نمی خندید وتمام حواسش به کارش بود وهر چه به نیروی آموزشی دستور می دا د اول خودش به آن عمل می کرد. من در پادگانی که با محمد حسین مشغول بودم از لسان رزمندگان دفاع مقدس شرح حال مربیان بزرگی را مثل شهید حاج رضا شکری پور را که یک روزی در پادگان مربی بوده وقبل از دستور به نیروها هر آنچه را صادر می کرده خود عامل عمل به آن قبل از همه بوده را شنیده بودم واگر می گفته، همه نیروها پوتین ها را از پا بکنند، اول خودش پوتین ها را از پا می کنده ودورمیدان پادگان را می دویده وبعد نیروهایش پشت سرش می دویدند، در سرما وگرما فرقی نداشته. حالا می دیدم که محمد حسین هم با آموزه از آن دلیرمندان خودش در صف اول دو ونرمش وکارهای سخت پیشقدم از نیروی آموزشی است. یک روز با محمد حسین در پادگان داشتیم قدم می زدیم گفت مهدی بیا با هم عهد نماییم وهر مدتی که در اینجا وبیرون که هستیم، هر قدمی را که برمی داریم وهر نفسی که می کشیم آن را هدیه کنیم به حضرت زهرا(س)و ادامه می داد ومی گفت: « مهدی جان آخه ما داریم در زیارت عاشورا می خوانیم که « وان یثبت لی عندکم قدم صدق فی الدنیا والاخره..»تا اینکه روزهای بعدپیشنهادش راادامه داد وبه بقیه معصومین رسیدیم ونهایتا آخرش ختم به امام زمان(عج) شد. من با این افکار وحرکات وتوصیه های محمدحسین بیشتر لذت وهمراهی می کردم و او را باور داشتم. اراده می کرد در آموزش به آنچه مقیدبود می رسید. در دوره ها سرآمد وجزء نیروهای برجسته بود. داخل پادگان که بودیم سرشوخی را با هم دوره ای ها باز می کردیم ودونفری آنها را مشت مال می دادیم وهرکس از جلوی اتاق مان ردمی شد تا مدتی آنجا دیگر آفتابی نمی گردید..یک دوره رفتیم با عده ای کوهنوردی در ارتفاعات توچال تهران، آزمون ورودی داشت من ومحمدحسین در آزمون پذیرفته شدیم ورفتیم آن دوره را با بزرگان کوهنوردی طی کردیم. یک دوره سخت ونفس گیر صخره نوردی را هم در بی ستون کرمانشاه با تلاش گذارندیم. در آموزش ومعنویت محمد حسین پیش قدم بود.نهایتا محمد حسین رفت در یکی از پادگان های مطرح کشوری ودو ماه دوره مربی گری تخریب را گذراند وبا آمدن به همدان آموخته خود را در اختیار پرسنل گذاشت وبعدا موفق شد با آموزش « دان 3تکواندو» مربیگری این رشته سخت ورزشی را طی کند. در این افکار دوره وخاطرات آموزشی با محمد حسین بودم که یکباره به خودم آمدم که دعای عهد داشت به آخرش می رسید من در میانه جاده نجف به کربلا اشک می ریزم وبرعکس جمعیت میلیونی که از موکب ها بیرون زده بودند وباپرچم به دست کوله به پشت، دسته دسته ... راهی کربلا برای مراسم بزرگ ومعنوی اربعین بودند. آخر دعا که رسید تکرارکردم ....العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان... و راهم را به طرف حرم آقا علی بن ابی طالب وزیارت مرقد منورش در پیش گرفتم ودقایقی بعد خود را بارساندن به ضریح حضرت غرق در بوسه کردم با یاد خاطرات ودوستی محمد حسین، بعد از نماز وزیارت دعای عهد را درحرم خواندم و........................... »
راوی : مهدی آقا