eitaa logo
کانال رسمی شهید مصطفی صفری تبار
295 دنبال‌کننده
875 عکس
141 ویدیو
15 فایل
کانال رسمی شهید مدافع وطن پاسدار مصطفی«کمیل»صفری تبار شهادت:1390/06/13 شمالغرب کشور_ارتفاعات جاسوسان درگیری با گروهک تروریستی پژاک صفحه اینستاگرام شهید:👇 https://www.instagram.com/komeyl.safaritabar ادمین کانال همسرشهید👇: @my_ma97618
مشاهده در ایتا
دانلود
#در حرم امام حسین ب رویتان باز است با نیت کنید دلت را روانه حرمش کن  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
💢واشنگتن پست: رهبر عالی ایران وعده داد که جمهوری اسلامی ایران با #شکست دوباره تحریم ها، #سیلی محکمی را به #آمریکا خواهد زد #روشنگری #۲۱۳ @shahid_mostafa_safaritabar ▪️کانال رسمی شهید مصطفی صفری تبار▪️
❤🍃❤ را نه در جنگ، در می دهند✊ ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم غافل که شهادت را جز به نمی دهند 😔 ☝️ ... 💔  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
💢واشنگتن پست: رهبر عالی ایران وعده داد که جمهوری اسلامی ایران با دوباره تحریم ها، محکمی را به خواهد زد #۲۱۳ @shahid_mostafa_safaritabar ▪️کانال رسمی شهید مصطفی صفری تبار▪️
❃↫ بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِ وَالصّدِیقینَ ↬❃ 🌷مجید قربانخانی🌷 نصفه‌شب‌ها مجبور می‌ڪردڪله‌پاچه بخوریم مجید در هر چیزی مرام خاص خودش را دارد. حتی وقتی قهر می‌ڪند و نمی‌خواهد شب را خانه بیاید. حتی وقتی نصفه‌شب‌ها هوس می‌کند ڪل خانه را به ڪله‌پاچه مهمان ڪند. حالا مجید نیست و تمام چیزهای عجیب و غیرمنتظره را با خود برده است مادر مجید می‌گوید: «معمولاً دیروقت می‌آمد؛ اما دلش نمی‌آمد چیزی را بدون ما بیرون بخورد. ساعت سه نصفه‌شب با یڪ‌دست ڪامل ڪله‌پاچه به خانه می‌آمد و همه را به‌زور بیدار می‌ڪرد و می‌گفت باید بخورید. من بیرون نخورده‌ام ڪه با شما بخورم. من هم خواب و خسته سفره پهن می‌ڪردم و ڪله‌پاچه را ڪه می‌خوردیم» ساناز خواهر بزرگ‌تر مجید می‌گوید: «زمستان‌ها همه در سرما ڪنار بخاری خوابیده‌اند اما ما را نصفه‌شب بیدار می‌ڪرد و می‌گفت بیدار شوید برایتان بستنی خریده‌ام و ما باید بستنی می‌خوردیم.» پدر مجید هم بعد از خال‌ڪوبی دست مجید به او واکنش نشان می‌دهد و مجید شب را خانه نمی‌آید اما قهر ڪردن او هم مثل خودش عجیب است: «خال‌ڪوبی برای ۶ ماه قبل از شهادت مجید است. می‌گفت پشیمان شدم؛ اما خوشش نمی‌آمد چند بار تڪرار ڪنی. می‌گفت چرا تڪرار می‌کنید یڪ‌بار گفتید خجالت ڪشیدم. دیگر نگویید. وقتی هم از خانه قهر می‌ڪرد شب غذایی را ڪه خودش می‌خورد دو پرس را برای خانه می‌فرستاد. چون دلش نمی‌آمد تنهایی بخورد.» ⏪ ...  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای قبض روح کردن امام حسین (ع)😭 🏴کانال رسمی شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار🏴 @shahid_mostafa_safaritabar
🌸🍃گاهی دلت عجیب میگیره و گاهی نمیدونی چجوری با این دلتنگی کنار بیایی.. 🌺🍃دلتنگ میشی برای یه حس و حال زیارت ..زیارتی که حال دلتو خوب کنه..تا عمق قلبت رسوخ کنه و پرواز کنی... 🌸🍃رفقا بعضی موقع ها ادم دلش برای بعضی حس خوب هایی که هرگز نمیخاد از دستشون بده تنگ میشه.. 🌺🍃دلتنگی درد عجیبیه مخصوصن اگه برای خاطرات خوب و شیرین از جنس معنویت باشه💔 ♦️🔷♦️🔷♦️🔷♦️🔷♦️🔷♦️🔷♦️ بهت میگن غریب الغربا مگه نه اینکه هوای دلای غریبو داری😭مگه نه اینکه ضامن قلبای شکسته ای..اقاجان درست نیس خوب وبدروسوا کنی 😭😭تورو به بزرگی عظمت اسمت خودت هوای قلبمو داشته باش این روزا حال دلم روبه راه نیس😭😭 🙏  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
🔴 حیا نکردید ؟!؟ از پاسداری که جلو درب مجلس جان داد ولی نگذاشت پای حرامی به مجلس وا شود . . . @shahid_mostafa_safaritabar ▪️کانال رسمی شهید مصطفی صفری تبار▪️
❃↫ بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِ وَالصّدِیقینَ ↬❃ 🌷مجید قربانخانی🌷 روضه حضرت زینب مجید را زیر و رو می‌ڪند مجید قهوه‌خانه داشت. برای قهوه‌خانه‌اش هم همیشه نان بربری می‌گرفت تا «مجید بربری» لقب بامزه‌ای باشد ڪه هنوز شنیدنش لبخند را یاد بقیه بیندازد. بارها هم ڪنار نانوایی می ایستاد و برای ڪسانی ڪه می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان می خرید و دستشان می رساند.  قهوه‌خانه‌ای ڪه به گفته پدر مجید تعداد زیادی از دوستان و همرزمان مجید آنجا رفت‌وآمد داشتند ڪه حالا خیلی‌هایشان هم شهید شدند: «یڪی از دوستان مجید ڪه بعدها هم‌رزمش شد در این قهوه‌خانه رفت‌وآمد داشت. یڪ‌شب مجید را هیئت خودشان می‌برد ڪه اتفاقاً خودش در آنجا مداح بود. بعد آنجا در مورد مدافعان حرم و ناامنی‌های سوریه و حرم حضرت زینب می‌خوانند و مجید آن‌قدر سینه می‌زند و گریه می‌ڪند ڪه حالش بد می‌شود. وقتی بالای سرش می‌روند. می‌گوید: «مگر من مرده‌ام ڪه حرم حضرت زینب درخطر باشد. من هر طور شده می‌روم.» از همان شب تصمیم می‌گیرد ڪه برود.» ⏪ ..  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
🇮🇷🇮🇷عشق یعنی رهبرم سید علیست🇮🇷🇮🇷  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
+بعثی ها از تنگه رد میشن یا نه!؟ -آره ممکنه رد بشن;ولی اول باید از رو جنازه ما رد بشن! جهت اطلاع و یادآوری نمایندگان محترم مجلس! این مملکت اینجور حفظ شده! #دیالوگ_ماندگار @shahid_mostafa_safaritabar
پذیرش fatf یعنی خیانت به خون شهدای مدافع حرم اجتماع اعتراضی طلاب شهرستان ملایر به تصویب fatf به یاد شهید مدافع وطن مصطفی (کمیل) صفری تبار 🌹کانال رسمی شهیدمصطفی (کمیل) صفری تبار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
❃↫ بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِ وَالصّدِیقینَ ↬❃ 🌷مجید قربانخانی🌷 وقتی رفت تمام جیب‌هایش را خالی می‌ڪند «مدافعان برای پول می‌روند» این تڪراری‌ترین جمله این روزهاست ڪه مجید را بارها آزار داده است. بارها آزاردیده است وقتی گفته‌اند ۷۰ میلیون توی حسابش ریخته‌اند و در گوش خانواده‌اش خوانده‌اند که مجید به خاطر پول می‌رود. پدر مجید می‌گویند: «آن‌قدر آشنا و غریبه به ما گفتند ڪه برای مجید پول ریخته‌اند ڪه این‌طور تلاش می‌ڪند. باورمان شده بود. یڪ روز سند مغازه را به مجید دادم. گفتم این سند را بگیر، اگر فروختی همه پولش برای خودت. هر کاری می‌خواهی بڪن. حتی اگر می‌خواهی سند خانه را هم می‌دهم. تو را به خدا به خاطر پول نرو. مجید خیلی عصبانی می‌شود و بارها پایش را به زمین می‌ڪوبد و فریاد می‌گوید: «به خدا اگر خود خدا هم بیاید و بگوید نرو من بازهم می‌روم. من خیلی به هم‌ریختم.» مجید تصمیمش را گرفته است. یڪ روز بی‌قید به تمام حرف‌هایی ڪه پشت سرش می‌زنند. ڪارت‌های بانکی‌اش را روی میز می‌گذارد و جیب‌هایش را خالی می‌ڪند. تا ثابت ڪند هیچ پولی در ڪار نیست و ثابت ڪند چیز دیگری است ڪه او را می‌ڪشاند. حالا تمام این رفتارها از پسر وابسته دیروز ڪه بدون مادرش حتی مدرسه نمی‌رفت خیلی عجیب است: «وقتی ڪارت‌هایش را گذاشت روی میز و رفت حدود ۵ میلیون تومان در حسابش بود. مجید داوطلبانه رفت و هیچ پولی نگرفت. حتی بعد از شهادتش هم خبری نشد. عید امسال با ۵ میلیونی ڪه در حسابش بود به‌عنوان عیدی از طرف مجید برای خواهرهایش طلا خریدم.» ⏪ ...  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
❃↫ بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِ وَالصّدِیقینَ ↬❃ 🌷مجید قربانخانی🌷 از ترس اینڪه نگذاریم برود، بی خداحافظی رفت مجید روزهای آخر در جواب تمام سؤال‌های مادر تکرار می‌ڪند ڪه نمی‌رود؛ اما مادر مجید از ترس رفتن مجید از ڪنارش تڪان نمی‌خورد. حتی می‌ترسد که لباس‌هایش را بشوید: «روزهای آخر از ڪنارش تڪان نمی‌خوردم. می‌ترسیدم نا غافل برود. مجید هم وانمود می‌ڪرد ڪه نمی‌رود. لباس‌هایش را داده بود بشویم؛ اما من هر بار بهانه می‌آوردم و درمی‌رفتم. چند روزی بود که در لگن آب خیس بود. فکر می‌کردم اگر بشویم می‌رود. پنج‌شنبه و جمعه ڪه گذشت وقتی دیدم دوستانش رفتند و مجید نرفته گفتم لابد نمی‌رود. من در این چند سال زندگی یڪ‌بار خرید نرفتم؛ اما آن روز از ذوق اینڪه باهم صبحانه بخوریم رفتم تا نان تازه بخرم. ڪاری ڪه همیشه مجید انجام می‌داد و دوست داشت با من صبحانه بخورد. وقتی برگشتم دیدم چمدان و لباس‌هایش نیست. فهمیدم همه‌چیز را خیس پوشیده و رفته است. همیشه به حضرت زینب می‌گویم. مجید خیلی به من وابسته بود. طوری ڪه هیچ‌وقت جدا نمی‌شد. شما با مجید چه ڪردید ڪه آن‌قدر ساده‌دل ڪند؟ یڪی از دوستان مجید برایش عڪسی می‌فرستد ڪه در آن‌یڪ رزمنده ڪوله‌پشتی دارد و پیشانی مادرش را می‌بوسد. می‌گفت مجید مدام غصه می‌خوردڪه من این ڪار را انجام نداده‌ام.» مجید بی‌هوا می‌رود در خانه خواهرش و آنجا هم خداحافظی می‌ڪند. سرش را پایین می‌گیرد و اشڪ‌هایش را از چشم‌های خواهرش می‌دزدد بی‌آنڪه سرش را بچرخاند دست تڪان می‌دهد و می‌رود. مجید با پدرش هم بی‌هوا خداحافظی می‌ڪند و حالا جدی جدی راهی می‌شود. ⏪ ...  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
#آخـــــــه این چه وضعشه منم اربعین #ڪــــــــربلا میخام😔  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
❃↫ بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِ وَالصّدِیقینَ ↬❃ 🌷مجید قربانخانی🌷 حتی در لحظه شهادتش از روی شوخی فحش می داد پای مجید به سوریه ڪه می‌رسد بی‌قراری‌های مادرش آغاز می‌شود. طوری ڪه چند بار به گردان می‌رود و همه‌جوره اعتراض می‌ڪند ڪه ما رضایت نداشتیم و باید مجید برگردد. همه هم قول می‌دهند هر طور ڪه شده مجید را برگردانند. مجید برای بی‌قراری‌های مادرش هرروز چندین بار تماس می‌گیرد و شوخی‌هایش حتی از پشت تلفن ادامه دارد خواهر ڪوچڪ‌تر مجید می‌گوید: «روزی چند بار تماس می‌گرفت و تا آمار ریز خانه را می‌گرفت. اینڪه شام و ناهار چه خورده‌ایم. اینڪه ڪجا رفته‌ایم و چه کسی به خانه آمده است. همه‌چیز را موبه‌مو می‌پرسید. آن‌قدر ڪه خواهرش می‌گفت: «مجید تهران ڪه بودی روزی یڪ‌بار حرف می‌زدیم» اما حالا روزی پنج شش بار تماس می‌گیری. ازآنجا به همه هم زنگ می‌زد. مثلاً با پسردایی پدرم و فامیل‌های دورمان هم تماس می‌گرفت. هرڪسی ما را می‌دید می‌گفت راستی مجید دیروز تماس گرفت و فلان سفارش را ڪرد. تا لحظه آخر هم پای تلفن شوخی می‌ڪرد. آخر هر تماس هم با مادرم دعوایش می‌شد؛ اما دوباره چند ساعت بعد زنگ می‌زد. شنیده‌ایم همان‌جا را هم با شوخی‌هایش روی سرش گذاشته است. مجید به خاطر هایش طوری در سوریه وضو می گرفته ڪه معلوم نباشد. اما شب آخر بی خیال می شود و راحت وضو می گیرد. وقتی جوراب یڪی از رزمندها را می شست. یڪی از بچه ها که تازه مجید را در سوریه شناخته بود به او می گوید:مجیدجان تو این همه خوبی حیف نیست داری؟ مجید هم جواب می دهد: این یا فردا پاک می شود، یا خاڪ می شود. مجید حتی لحظه شهادتش بااینڪه چند تیر به شڪمش خورده باز شوخی می‌ڪرده و فحش می داده است. حتی به یڪی از هم‌رزم‌هایش گفته بیا یڪ تیر بزن خلاصم کن. وقتی بقیه می گفتند مجید داری شهید می شوی فحش نده. می گفت من همینطوری هستم. آنجا هم بروم همین شڪلی حرف می زنم.  یڪی از دوستانش می‌گوید  هرڪسی تیر می‌خورد بعد از یڪ مدت بی‌هوش می‌شود. مجید سه ساعت تمام بیدار بود و یک‌بند شوخی می‌ڪرد و حرف می‌زد تا اینڪه شهید شد.» ⏪  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عـــشق یعنی بتو رسیدن😭  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
🔰 #امام_خامنه_ای ▫خداوند باب شهادت را برای بندگان خالص خود باز گذاشته... # رزق_صبح  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
🔹آیت‌الله بهجت(ره) شهادت،اگرحسابش رابکنیم موجب مسرّت است،نه موجب حزن بایدبفهمیم که شهادت، ازموجبات سعادت است. ▪️کانال رسمی شهید مصطفی صفری تبار▪️ @shahid_mostafa_safaritabar
4_5913659995060175782.mp3
10.58M
🔹آیت‌الله بهجت(ره) شهادت،اگرحسابش رابکنیم موجب مسرّت است،نه موجب حزن بایدبفهمیم که شهادت، ازموجبات سعادت است. ▪️کانال رسمی شهید مصطفی صفری تبار▪️ @shahid_mostafa_safaritabar
پیڪرمطهر #شهيدان_مدافع_حرم #سید_جواد_اسدی و #علیرضا_بریری بعد از گذشت دو سال و نیم از زمان شهادت شناسایی و به آغوش وطن برمیگردند @shahid_mostafa_safaritabar
زیارتنامه حضرت رقیه سلام الله علیها اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنـا رُقَيَّةَ، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنِ اَبي طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَديجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحُسَيْنِ الشَّهيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا التَّقيّةُ النَّقيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الزَّكِيَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِيَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَيْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادِكِ، الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ الْمَعْصُومينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّينَ حَوْلَ حَرَمِكِ الشَّريفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ وَسَلَّمَ تَسْليماً برَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
شهادت دردانه ابا عبدالله الحسین تسلـــــــــیت  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
❃↫ بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِ وَالصّدِیقینَ ↬❃ 🌷مجید قربانخانی🌷 وقتی شهید شد پلاکاردهایش را جمع می‌کردند ڪه نفهمیم مجید شهید شده است. بی‌آنڪه کسی بتواند پیڪر بی‌جانش را برای خانواده‌اش برگرداند. ڪنار دیگر دوستان شهیدش زیر آسمان غم گرفته خانطومان آرام خوابیده است؛ اما چه ڪسی می‌خواهد این خبر را به مادرش برساند؟ «همه می‌دانستند من و مجید رابطه‌مان به چه شڪل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا «مریم خانم» و پدرش را «آقا افضل» صدا می‌ڪرد. ما هم همیشه به او داداش مجید می‌گفتیم. آن‌قدر به هم نزدیڪ بودیم که وقتی رفت همه برای آنڪه آرام و قرار داشته باشیم در خانه‌مان جمع می‌شدند. وقتی خبر شهادتش پخش شد اطرافیان نمی‌گذاشتند من بفهمم. لحظه‌ای مرا تنها نمی‌گذاشتند. با اجبار مرا به خانه برادرم بردند ڪه ڪسی برای گفتن خبر شهادت به خانه آمد، من متوجه نشوم. حتی یڪ روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح تمام پلاڪاردهای دورتادور یافت‌آباد را جمع ڪرده بودند ڪه من متوجه شهادت پسرم نشوم. این ڪار تا ۷ روز ادامه پیدا ڪرد و من چیزی نفهمیدم ولی چون تماس نمی‌گرفت بی‌قرار بودم. یڪی از دخترهایم درگوشی همسرش خبر شهادت را دیده بود و حسابی حالش خراب‌شده بود. او هم از ترس اینڪه من بفهمم خانه ما نمی‌آمد. آخر از تناقضات حرف‌هایشان و شهید شدن دوستان نزدیڪ مجید، فهمیدم مجید من هم شهید شده است. ولی باور نمی‌ڪردم. هنوز هم ڪه هنوز است ساعت ۲ و ۳ نصفه‌شب بی‌هوا بیدار می‌شوم و آیفون را چک می‌ڪنم و می‌گویم همیشه این موقع می‌آید. تا دوباره ڪنار هم بنشینیم و تا ۵ صبح حرف بزنیم و بخندیم؛ اما نمی‌آید! ۷ ماهه است ڪه نیامده است.» ⏪ ...  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
❃↫ بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِ وَالصّدِیقینَ ↬❃ 🌷مجید قربانخانی🌷 بعضی ها هنوز فڪر می ڪنند مجید آلمان یا ترڪیه رفته است «آقا افضل» حالا هفت‌ماه است سرڪار نمی‌رود و خانه‌نشین شده، بارها میان صحبت‌هایمان و حرف‌هایمان بی‌هوا می‌گوید: «تعریف کردن فایده ندارد. ڪاش الآن همین‌جا بود خودش را می‌دیدید.» بارها میان صحبت‌هایمان می‌گوید: «خیلی پسر خوبی بود. پسرم بود. داداشم بود. رفیقم بود. وقتی رفتیم سوریه وسایلش را تحویل بگیریم. حرم حضرت رقیه رفتم و درست همان‌جایی ڪه مجید در عڪس‌هایش نشسته بود، نشستم و درد و دل ڪردم. گفتم هر طور ڪه با حضرت رقیه درد و دل ڪردی حرف من همان است. اگر دوست داری گمنام و جاویدالاثر بمانی حرفی نمی‌زنیم. هر طور ڪه خودت دوست داری حرف ما هم همان است. از وقتی شهید شده خیلی‌ها خوابش را می‌بینند. یک‌بار پیرزنی بی‌هوا آمد خانه ما و گفت شما پدر مجید هستید؟ من هم گفتم بله. گفت من مشڪل سختی داشتم ڪه پسر شما حاجتم را داد. من فقط یڪ‌بار خواب مجید را دیده‌ام. خواب دیدم یڪ لباس سفید پوشیده است. ریش‌هایش را زده است و خیلی مرتب ایستاده است. تا دیدمش بغلش ڪردم و تا می‌توانستم بوسیدمش. با گریه می‌گفتم مجید جانم ڪجایی؟ دلم می‌خواهد بیایم پیش تو. حالا هم هیچ‌چیز نمی‌خواهم اگر روی پا ایستادم و هستم به خاطر دخترهایم است؛ اما دلم می‌خواهد بروم پیش مجید. بدجوری دلم برایش تنگ‌شده است.» تحول و شهادت مجید آن‌قدر سریع اتفاق افتاده ڪه هنوز عده‌ای باور نڪرده‌اند. هنوز فڪر می‌ڪنند مجید آلمان رفته است؛ اما. مجید تمام راه با سر دویده است. مادرش هنوز نگران است. نگران نمازهای نخوانده‌اش، نگران روزه‌های باقی‌مانده مجید ڪه آن‌قدر سریع گذشت ڪه نتوانست آنها را به‌جا بیاورد. نگران آنڪه نڪند جای خوبی نباشد: «گاهی گریه می‌ڪنم و می‌گویم. پسر من نرسید نمازهایش را بخواند. گرچه آخری‌ها نماز شب خوان هم شده بود؛ اما آن‌قدر زود رفت ڪه نماز و روزه قضا دارد؛ اما دوستانش می‌گویند. مهم حق‌الناس است ڪه به گردنش نیست و چون مطمئنم حق‌الناس نڪرده، دلم آرام می‌گیرد.» ⏪ ...  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
🚨فوری/ ربوده شدن تعدادی از نیروهای هنگ مرزی میرجاوه ۱۴ نفر از نیروهای بسیجی طرح امنیت و هنگ مرزی میرجاوه بامداد امروز بدست اعضای گروهک تروریستی ربوده شدند. بر اساس آخرین خبرها ٧ نفر از این افراد نیروهای بسیج طرح امنیت، ۵ نفر نیروهای هنگ مرزی میرجاوه و ٢ نفر نیروهای اطلاعات سپاه هستند که بین ساعت چهار تا پنج بامداد امروز در منطقه صفر مرزی لولکدان ربوده شده اند./  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
اربعینی ها ! یادتان باشد که ستون به ستون را مدیون قطره قطره خون 🌷شهیـــــــدانید🌷 ... اربعینی ها وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد، یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهن هایشان می نوشتند : یا زیارت یا شهادت اربعینی ها ! میان ِ هروله های بین_الحرمین ، یاد کنید از🌷 شهـــــــدایی🌷 که در آرزوی زیارت ِ شش گوشه ی اربابـــ پرپر شـــدند ... اربعینی ها نمیدانم از کدام مرز میگذرید ! اما ؛ یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای مهران ... چذابه ... حاج عمران ... شلمچه ... .سردشت...... اربعینی ها ! التمــــــــــــــاس ِ دعا❤️❤️ 🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
پوسترشهدای مدافع حرم و وطن جهت نصب در موکب ها،مساجد،حسینیه ها،مدارس بابل خیابان سعید العلما جنب سازمان تبلیغات فروشگاه شهیدبصیر 09111119361 کاری از جبهه فرهنگی فاطمیون @shahid_mostafa_safaritabar
کانال رسمی شهید مصطفی صفری تبار
🚨فوری/ ربوده شدن تعدادی از نیروهای هنگ مرزی میرجاوه ۱۴ نفر از نیروهای بسیجی طرح امنیت و هنگ مرزی می
. اطلاعیه قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه درباره ربوده شدن مرزبان در هنگ مرزی میرجاوه قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه: . 🔹شامگاه گذشته (دوشنبه 23 مهرماه) تعدادی از بسیجیان بومی و نیروهای هنگ مرزی که در پایگاه مراقبتی در نقطه صفر مرزی ( میرجاوه) استقرار داشتند، با خیانت و تبانی عامل یا عوامل نفوذی گروهک‌های ضد انقلاب ربوده شدند . 🔹عوامل گروهک های تروریستی که از سوی سرویس‌های بیگانه هدایت و پشتیبانی می‌شوند، با فریب و تطمیع عوامل نفوذی، این حادثه را در نقطه صفر مرزی و روبه روی یکی از پاسگاه های مرزی کشور پاکستان صورت داده‌اند‌ . 🔹عملیات تعقیب اشرار، تروریست ها و عوامل نفوذی دشمن و نیز اقدامات لازم برای آزاد سازی ربوده شدگان با جدیت در دستور کار نیروهای دفاعی و امنیتی مستقر در مناطق مرزی قرار گرفته است . 🔹از دولت پاکستان نیز انتظار می‌رود با اشرار و تروریست هایی که در جوار مرزهای آنان لانه کرده و از سوی برخی کشورهای مرتجع شرور و تروریست پرور منطقه حمایت و به کارگیری می شوند، برخورد جدی داشته و به سرعت نسبت به آزادی و تحویل مرزبانان اقدام کند 🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
❃↫ بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِ وَالصّدِیقینَ ↬❃ 🌷مجید قربانخانی🌷 بچه‌های محله برایش نامه می‌نویسند مجید رفته است و از او هیچ‌چیز برنگشته است. چندماهه است ڪه کوچه قدم‌هایش را ڪم دارد. بچه‌های محله هنوز با دیدن ماشین مجید توی خیابان می‌ریزند. مادرش شب‌ها برایش نامه می‌نویسد. هنوز بی‌هوا هوس خریدن لباس‌های پسرانه می‌ڪند. هنوز آخرین لباسی که مجید از تنش درآورده است را نگه‌داشته و نشسته است. ڪت‌وشلوار مجید را بارها بیرون می‌آورد و حسرت دامادی‌اش را می‌خورد. یڪی از آشناها خواب‌دیده در بین‌الحرمین برای مجید و رفقایش مراسم عقد گرفته‌اند. بچه‌های ڪوچه برای مجید نامه نوشته‌اند و به خانواده‌اش پیغام می‌رسانند. پدر مجید می‌گوید: «همسایه روبروی ما دختر خردسالی است ڪه مجید همیشه با او بازی می‌ڪرد. یڪ روز ڪاغذی دست من داد و ڪه رویش خط‌خطی کرده بود. گفت بفرستید برای مجید، برایش نامه نوشته‌ام ڪه برگردد. یڪی دیگر از بچه‌ها وقتی سیاهی‌های ڪوچه را جمع ڪردیم بدو آمد جلو فڪر می‌ڪرد عزایمان تمام‌شده و حالا مجید برمی‌گردد. می‌گفت مجید ڪه آمد در را رویش قفل ڪنید و دیگر نگذارید برود.» از وقتی مجید شهید شده است. بچه‌های محله زیرورو شده‌اند. بیش ازهزاربار در ڪل یافت آباد به نام مجید قربان خانی قربانی ڪشته‌اند.» حالا بچه‌محل‌ها و تعداد زیادی از دوستان مجید بعد از شهادتش برای رفتن به سوریه ثبت‌نام ڪرده‌اند. مجید گفته بود بعد ازشهادتش خیلی اتفاقات می‌افتد. گفته بود بگذارید بروم و می‌بینید خیلی چیزها عوض می‌شود. ⏪ ...  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar