eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
«وَإِنْ إِمْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ اِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَالْصُلْحُ خَيْر...» (نساء ۱۲۸) ترجمه: اگر زنی نشانه ‌های ناسازگاری یا بی ‌مهری در شوهرش ببیند، بد نیست که با کوتاه‌ آمدن از بعضی حقوق خود، با شوهرش به ‌خوبی سازش کند؛ چون ‌که به‌ هرحال، صلح بهتر از اختلاف و جدایی است. 🕋 | از حَقَّت بگذر! 🔸️یکی از اصول حاکم بر محیط خانواده، اصل صلح و سازش است. گاهى کار به جایى مى ‌رسد که یکى از همسران ـ دست کم از دید همسرش ـ رفتارى خارج از منطق عقل را در پیش مى ‌گیرد. حال، یا واقعاً رفتار او بى‌ منطق است و یا این که چنین نیست، بلکه به گمان همسرش او شخص لجوجى است که مى ‌خواهد حرف خود را به کرسى بنشاند و به حکم عقل تن در نمى ‌هد. در هر دو حال، طبیعى است که پیوند آن دو در معرض ازهم گسیختگى قرار مى ‌گیرد و بنیان خانواده، سست مى ‌شود. در چنین وضعیتى، اسلام دستور مى ‌دهد تا آن‌جا که ممکن است، باید تلاش کرد که پیوند ازدواج از هم نپاشد و وحدت خانواده از بین نرود، هرچند لازم باشد که یک طرف، براى حفظ خانواده و بقاى زناشویى، در برابر طرف دیگر، انعطاف بیش از حد نشان دهد و حتى از حق مسلّم خود بگذرد. 📚 اخلاق در قرآن، جلد۳، صفحه ۸۴ نکته ای از جزء پنجم (هر روز، یک جزء، یک آیه، یک نکته) https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹اگر کسی افطار و سحر را با این سوره آغاز کند اجر شهیدی را دارد که در خون خود غلطیده باشد.... 🎤 حجت الاسلام رفیعی @shahid_mostafasadrzadeh
🌷یک روز به مصطفی گفتم: " دوری از تو و نگرانی از یک طرف و بعضی زخم زبانها از طرف دیگر، خیلی عذابم می دهد. حتی به بابا میگویند فکرنکنم کمتر از ماهی هفت میلیون به آنها بدهند." مصطفی لبخند شیرینی زد و گفت: "مامان مهم نیست که چه کسی چه میگوید مهم این است که ما بتوانیم از این موقعیتی که پیش آمده نهایت استفاده را کنیم و نگذاریم بدون بهره از روی این سفره که برای ساختن آ خرتمان پهن شده بلند شویم. " 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
‍ ‍ خاطره ای شهید مصطفی صدرزاده❤️ امر به معروف و نهی از منکر 🔹مصطفی توی سال 85 توی ستاد امر به معروف بود، کاری کرد که یک شبکه ماهواره ای رو توی شهریار گرفتن. 🔷خاطره ای از امر به معروفش رو برام نقل کرده که براتون میگم 🔹شهریار اون زمان یه لاتی داشت به نام محمودخالکوب، که نیروانسانی با تیر زد تو پاش. این آدم سه برابر مصطفی بود، مصطفی میگفت یه بار من دم ایستگاه دیدمش بهش گفتم بیا بریم ببینم... میگفت منو پرت کرد، جوری که افتادم. 💠میخوام بگم مصطفی انقدر جرات داشت 🔹یه لاتی هم بود که گرفته بودنش، مصطفی گفته بود دستش رو دستبند بزنید به دست من. که انقدر دستش رو کشیده بود که مچ مصطفی داغون شده بود، ولی یک بار ندیدم که ناله کنه... دورانی که مجروح بود هم هیچ وقت ناله نمیکرد. 🔷 یادمه روزای آخر با مصطفی رفتیم برای خرید دستگاه میوه خشک ، وقتی داشتیم با مردی که اونجا بود صحبت میکردیم، مصطفی خیلی پاهاش رو میخاروند. بهش گفتم مصطفی تو آبرو وحیثیت مارو داری میبری، هرجا میریم خودتو میخارونی . گفت به خدا قسم پاهام پر از ترکشه، اگه نخارونم نمیتونم آروم بگیرم. که اونجا من واقعا بغض کردم.😔 راوی_همرزم_شهید 🌷🌷🌷🕊🕊🌷🌷🌷 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم رب الشهدا🌹 🌷خاطرات مادر شهید مصطفی صدرزاده🌷 💠بهار 71رفتیم شوشتر زادگاه مصطفی .. خدمت پدر بزرگ و مادربزرگ و عمه ی مصطفی درطول مسیر بچه ها باهم دعوا می کردن که کی باید کنار پنجره  بشینه .☺️ چون مصطفی  بد ماشین بود به بچه ها گفتم: بذارید تمام مسیر کنار پنجره باشه ❣ وقتی رسیدیم شوشتر بچه ها گفتن: دیگه نوبت ماست .😐 بابا به مصطفی گفت:  اجازه بده داداش بشینه کنار پنجره، مصطفی گفت: من حالم بد میشه بابا، گفت: حالا که حالت بد میشه بقیه راه رو پیاده بیا خونه ی عمه ،😳 مصطفی گفت :پس منو پیاده  کنید😐 خودم میام ،اولش فکر کردیم میخواد ما رو بترسونه ولی اصرار کرد که پیاده بشه  پدرش هم برای تنبیه، او را پیدا کرد ،😔 من خیلی ناراحت شدم گفتم: این چه کاری بود کردی؟ گفت: نگران نباش، الان از این خیابون فرعی میرم دور میزنم سوارش میکنم ، وقتی دور زدیم مصطفی رو ندیدیم😳 انگار دنیا توسرمون خراب شد گفتم:مگه ممکنه رفته باشه ؟؟؟ تمام مسیر رو بادقت نگاه کردیم ،اثری ازش نبود😔 وقتی رسیدیم منزل عمه ی مصطفی هر چه زنگ زدیم کسی در رو باز نکرد، متوجه شدیم خونه نیستن ،حالم خیلی بد شد فقط می گفتم مصطفی دورت بگردم کجایی،🌹 که دیدم از  دیوار منزل عمه اومد بالا و گفت :من که گفتم: خودم میرم  گفتم آخه چطور خودتو رسوندی؟؟؟ گفت: به یه موتوری گفتم منو برسون به منزل استاداحمدمکانیک( شوهرعمه ) بعد منو رسوند در خونه عمه ، من که گفته بودم خودم میام چرا نگران شدید؟ این جسارت در حد یه بچه شش ساله نبود و اشتباه ما این بود که فکر می کردیم مصطفی بچه است.... 🌹🌹🌹🌹🕊🕊🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | روحانیِ کاروان شهدا 🎙مصاحبه با حجت الاسلام سلیمانی؛ استاد روحانیِ @shahid_mostafasadrzadeh
4_5960998630675448423.mp3
13.24M
🎤آخرین مداحی شهید مدافع حرم "خجالت می‌کشم که من، سرم روی تنمه" شهادت:۴فروردین۹۶ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
🎤آخرین مداحی شهید مدافع حرم #حسین_معزغلامی "خجالت می‌کشم که من، سرم روی تنمه" شهادت:۴فروردین۹۶
💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 💠🍃💠🍃💠🍃💠 💠🍃💠🍃 💠🍃 💠 ❣وصــیــــتــ شــــهــــداء 🍃 در کفنم یک سربند یا حسین (ع) و تربت کربلا قرار بدهید. 🍃 تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست. 🍃 مهم به خانواده ام و هم دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی ,اقتصادی و .... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید. 🍃 امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود.                                          🍃 این شعر بر روی سنگ قبرم حکاکی شود انشالله: مرد غسال به جسم و سر من خورده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام سر خود با لبه سنگ لحد میشکنم ❣اللهم الرزقنا شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین (ع)                                                             🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
‌ خودسازی ؛ دغدغه اصلی شما باشد...‌ جمله ای از وصیتنامه شهید مصطفی صدر زاده ...♥️ 😍 @sayeh_academy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🕊🍃🌹 مکالمه با مادر 🌹🍃🕊🍃🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
‍ 💠🍃💠🍃💠🍃💠 💠🍃💠🍃💠 💠🍃💠 💠 🌹بسم رب الشهدا🌹 خاطره ایی از مادر ❤️ شهید  صدرزاده زمانی که درس  می خوند ، بهش می گفتم دوست دارم در لباس  ببینمت 💕 گفت :  این لباس پیامبر ، مسئولیتش سنگین هست ، کسی باید این لباس را بپوشه، که بتونه بهترین  باشه و هیچ  ازش سرنزنه . من در حدی نیستم که این لباس را به تن کنم...🌹 💠 💠🍃💠 💠🍃💠🍃💠 💠🍃💠💠🍃💠 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 خیلی وقت شده بود ندیده بودمش  شده بود و رفته بود  وقتی برگشت، با عصا آمده بود، وقتی دیدمش خیلی خوشحال شدم گفتم:  آماده شو بریم تا جایی گفت: کجا؟ خندیدم گفتم: بهشت!!! چشماش برق زد گفت: ... سوار ماشین کردمش و بردمش ، سر... دفعه اول بود میرفت مقبره، حال عجیبی پیدا کرده بود بعد از  مزار  گفت: فلانی چندتا عکس یادگاری بگیریم؟ گفتم: چرا که نه... عکسهای زیادی گرفتیم، ولی نمی دونم چرا تمام عکس های  یه حالت خاصی داشت!!! یه جورایی بوی خداحافظی می داد باهاش شوخی کردم و گفتم:  این عکسها جون میده برای  و شب هفت... شب که برگشتیم  به عکسها خیره شده بود گفت: آره فلانی ، برا عکسهای مراسم خوبه شادی ارواح مطهر ... راوی: 🌹 🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌹بسم رب الشهدا 🌹 اردیبهشت ۹۴  مجروح در بیمارستان بود.😔 قبل از ظهر بود و وقت  نبود ، نمی تونستم تا ساعت ۱۴ صبر کنم، رفتم داخل اتاقش دیدم مصطفی داره میره ملاقات،💐 گفتم کجا میری عزیزم ؟💕 گفت : مامان تو اون بخش  اوردن می خوام برم پیششون ، گفتم با این وضعیتی که داری ،بذار همراهت بیام ، گفت،  میشی ،💕 احساس کردم راحت نیست ، با هم همراه شدیم تا دم در همراهیش کردم و دم در ایستادم تا بیاد بیرون ، بعد با هم برگشتیم. 🌹 از اینکه می توانست بره ملاقات  خداروشکر می کرد،🙏 وقتی می گفتم باید استراحت کنی 😔 می گفت : مامان نمی دونی وقتی میرم بهشون سر میزنم چقدر  میشن ، چون اینجا  هستند و کسی رو ندارند . 👏🌹 انقدر بهشون   می کرد که موقع ترخیص اشک تو چشمانشون جمع میشد.. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh