eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
155 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
داشتیم می رفتیم که من یه لحظه برگشتم پشت سرمو نگاه کردم که ببینم دشمن اومده یانه.. هفت نفر رو دیدم لباس سیاه که داشتن میرفتن پشت خاکریز تا بیام اسلحه م وبردارم وبیارم بالا بزنمشون اونا پیشدستی کردن وزدن.. من پرت شدم پایین..بیسیمم گم شد..غلت زدم وازدستشون در رفتم..اما اونا همین طور مدام تیراندازی میکردن.. وعجیبه توی اون وضعیت یه تیر هم به من اصابت نکرد.. رفتیم پشت خاکریز و دیگه خمپاره ها شروع شد..یکی ازنیروها اون شب توی ماشین شهید شد وسوخت..🍂 خیلی خسته بودم..هم جسمی هم روحی..به هم ریخته بودم.. ارتباطم با محمدتقی کاملا قطع شده بود.. و ..کنارمون بودن براشون تعریف کردیم رفتن نیرو آوردن..تا ده شب، که میشه عاشورای پارسال اونجا بودیم.. بعد شهید حیدری گفت: بچه ها روستارو گرفتن، برگردین عقب؛ گفتم: نمیایم ..چون دوستمون اونجاست شاید بچه هامون دوربخورن.. وبعد که تماس گرفتن ومطمئن شدیم همه چی تموم شده برگشتیم .. یه سری نیرو هم مونده بود توی روستابرای نگه داشتنش ومحمدتقی هم مونده بود.. فرداش من به مسئولمون گفتم محمدتقی کجاست؟ گفت : توی روستاست و حالش هم خوبه ؛ گفتم: بیارش اگه نمیاریش ما رو ببر اونجا.. گفت :میارمش که فردا محمدتقی اومد.. محمدتقی هیچوقت ازخودش تعریف نمی کرد ولی اون روز با خوشحالی گفت چهارپنج تاشون وزدم..✌️ واین شد یک شبانه روز نبرد نفسگیر بچه ها و آزادسازی روستای "انا فتحنا لک فتحا مبینا.." ما دراین عملیات در روز تاسوعا یکی از شیرمردان ایران زمین رو ازدست دادیم...🌷 به نقل از یکی ازدوستان شهید؛ آرزوی شهادت در روز تاسوعا و عاشورا بود. و در روز تاسوعا 🌷 که شنیدم داشت ازکوچه ای رد میشد دشمن زد به سینه ش ..خون بالا آورده بود و...به آرزوش رسید..🍃 .. پایان🌷 ( 3 ) سپاس از کانال شهیدسالخورده🌷 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 ماجرای مهدی مجاهد، معاون پیگیری ویژه دفتر شهید رئیسی از نماز اول وقت ایشان در اولین ملاقات با پوتین در کاخ کرملین @shahid_mostafasadrzadeh
خاطره شهید صدرزاده با حاج قاسم در مرز اسرائیل از زبان خودش ... @shahid_mostafasadrzadeh
الهی ای فلک دیگر نگردی اگر دور سر حیدر نگردی الهی ای نفس بی یاد حیدر اگر رفتی به سینه برنگردی شعری که شهید مصطفی صدرزاده در جلساتش با فرماندهان خوانده بود https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
محجوب و لاغر با ریش های بلند... https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجت دادن به سبک رفاقت با 🕊 روز مراسم وداع شهید مرتضی عطایی توی مشهد بود که بهشون زنگ زدم... آخه همه مراسمات شهدای مدافع حرم رو میامد....❗️بهشون گفتم عموجان کجایی گفت زیر آسمون خدا....گفتم خب بگو ...❓گفتن شما کجایی عموجان..گفتم من اومدم مراسم وداع شهید ابوعلی هرچی گشتم پیدات نکردم.....گفت مشهد نیستم ...بعدش گفت مهدی مراسم شهدای مدافع حرم از تشییع گرفته تا وداع و هرچیزی که هست رو درحد توانت تونستی برو...حاجت میدنااااا....مخصوصا شهدای مظلوم افغان....مواظب باش یه وقت زیر تابوت شهدای افغانی خالی نمونه یا کم شور نشه.... بعداز شهادتش فهمیدم اون برهه از زمان تهران بوده برای کارای اعزامش....روز اول که رفته لشکر۲۷محمدرسول الله بهش اجازه ندادند....بعداز ظهرش با یکی از دوستاش میرن سرمزار شهید صدرزاده و تنهایی با شهید حرف میزده و از شهید مصطفی صدرزاده بدجوری خواسته بوده که امضای اعزامشو بگیره روز بعد به محضی که میره سپاه با شناسنامه ایرانی خودش و با نام حسین محرابی اعزام میشه و بعد از حدود چهل و پنج روز در غروب روز شهادت امام رضا (ع) به آرزوی دیرین خودشون میرسن... ✍ دوست شهید محرابی 🕊 بر سر مزار 🕊 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
11.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با مهندسان باغیرت نیروگاه اهواز ⭕️ عملیات در دمای ۸۰ درجه و قصهٔ فداکاری مهندسان نیروگاهی که اجازه ندادند برق مردم خوزستان در گرم‌ترین روزهای سال قطع شود. https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥ برپایی هیئت به سبک ✍ به روايت مادر گرامى؛ منطقه‌اى كه او براى راه انداختن هيئت انتخاب كرده بود، ساكنان محرومى داشت. من با تعجب پرسيدم: «چرا اين محل را انتخاب كرده‌اى؟» گفت: «آن‌ها سطح فرهنگى مذهبى پائينى دارند و هنر اين است كه پاى اين‌طور افراد را به مجلس عزادارى اهل بيت عليهم‌السلام باز كنيم ...» او تمام تلاش خود را مى‌كرد كه افرادى را جذب هيئت كند كه از خدا و اهل_بيت عليهم‌السلام فرارى‌اند ... 📚برشى از كتاب «سيدابراهيم، مجموعه يك بغل گل سرخ» ❤️ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
✍ در محضر شهید ❤ اطراف جاده ای‌ که ازش میرفتیم علفای بلندی بود باخارهایی که حالت توپ مانند داشت موقع برگشت همینطورکه راه میرفتم باپوتین به توپای خار لگد میزدمُ کنده میشدُ به آسمون می رفت چندبار این کارُمی کردمُ کیف می کردم. سید ابراهیم منو کنارکشیدُ گفت: ابوعلی جان نکن عزیزدلم. گفتم: چراسید؟ نمیدونی چه کیفی داره گفت : بلاخره ایناهم موجود زنده ان و این کارا شهادتتُ عقب میندازه من مات موندم که فکرسید تاکجاها میره... ❤️ ❤️ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh