eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
153 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌بوی بهار 🌷 چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مبارک
میگفت ۲۲بهمن و شهدا حضور غیاب میکنن برایِ شفاعت ..
شهید مصطفی صدرزاده | تاریخ شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴ زندگی‌نامه نام و نام خانوادگی: شهید مصطفی صدر زاده با نام جهادی سید ابراهیم تاریخ تولد: ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ محل تولد: خوزستان، شوشتر تاریخ شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت: حلب سوریه وضعیت تأهل: متأهل تعداد فرزندان: دو فرزند مصطفی صدر زاده متولد ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ در شهرستان شوشتر استان خوزستان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش پاسدار و جانباز جنگ تحمیلی و مادرش از خاندان جلیله سادات هستند. مصطفی ۱۱ ساله بود که از اهواز به همراه خانواده به استان مازندران و پس از دو سال به شهرستان شهریار استان تهران نقل مکان و در آنجا ساکن گردید. ایشان دوران نوجوانی خود را با شرکت در مساجد و هیئت‌های مذهبی، انجام کارهای فرهنگی و عضویت در بسیج و یادگیری فنون نظامی سپری کردند. در دوران جوانی درحوزه علمیه به فراگیری علوم دینی پرداخت، سپس در دانشگاه دانشجوی رشته ادیان و عرفان شدند، هم‌زمان مشغول جذب نوجوانان و جوانان مناطق اطراف شهریار و برپایی کلاس‌ها و اردوهای فرهنگی و نظامی و جلسات سخنرانی و... برای آنان بودند. نتیجه ازدواج ایشان در سال ۸۶، دختری به نام فاطمه و پسری به نام محمدعلی است. مصطفی صدر زاده در سال ۹۲ برای دفاع از دین و حرم بی‌بی زینب (س) با نام جهادی سید ابراهیم، داوطلبانه به سوریه عزیمت و به علت رشادت در جنگ با دشمنان دین، فرماندهی گردان عمار و جانشین تیپ فاطمیون شد، سرانجام پس از چندین بار زخمی شدن در درگیری با داعش، ظهر روز تاسوعا مقارن با ۱ آبان ۹۴ در عملیات محرم در حومه حلب سوریه به آرزوی خود، یعنی شهادت در راه خدا رسید و به دیدار معبود شتافت و در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفت. وصیت نامه بسم رب الشهدای و الصدیقین خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست‌. سپاس خدایی را که بر سر ما منت نهاد و از میان این همه مخلوق ما را انسان خلق کرد. شکر خدایی را که از میان این‌همه انسان ما را خاکی مقدس به نام ایران قرار داد. و شکر خدایی را که به بنده پدر و مادر و همسر صالح عطا کرد. و شکر بی‌پایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم. خدایا از تو ممنونم بی‌اندازه که در دل ما محبت سید علی‌خامنه‌ای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزید‌های دوران را بشناسیم و جلوی آن‌ها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیت‌نامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش‌ دهند تا گمراه نشوند؛ زیرا ایشان بهترین دوست‌شناس و دشمن‌شناس است. از پدر و خانواده عزیزم تقاضا دارم برای بنده بی‌تابی و ناراحتی بیش‌ از حد نکنند و اشک‌ها و گریه‌های خود را نثار اباعبدالله و فرزندان آن بزرگوار کنند. پدر و مادر و همسرم و دخترم از شما تقاضا می‌کنم بنده‌رو ببخشید و از خدا بخواهید بنده رو ببخشد چقدر در حق پدر و مادر کوتاهی کردم چقدر شما را به دردسر انداختم فقط خدا شاهد تلاش شما بود که در زمان جنگ باید سختی و مشقت از من نگه‌داری کردید و بعد از جنگ هم برای درس‌خواندن من چقدر سختی کشیدید. فقط خدا می‌داند که چقدر نگران کرده‌ام اذیت کرده‌ام و شما تحمل کردید زیرا تلاش‌ می‌کردید تا فرزندتان عاقبت‌به‌خیر شود از شما ممنونم که همیشه انتخاب را به عهده خودم گذاشتید. حتی وقتی در نوجوانی می‌خواستم به نجف برای تحصیل بروم مخالفت نکرده و از اینکه همیشه به نظر من احترام گذاشتید ممنونم حالا هم از شما خواهش می‌کنم یکبار دیگر و برای آخرین بار به نظرم احترام بگذارید و از هیچ‌کس و از هیچ نهادی دلخور نباشید مبارزه با دشمنان خود آرزوی بنده بود و فقط خدا می‌داند برای این آرزو چقدر ضجه زدم و التماس کردم ممکن است بعضی‌ها به شما طعنه بزنند اما اهمیت ندهید بنده به راهی که رفتم یقین داشتم.
از همسر عزیزم می‌خواهم که بنده را ببخشد زیرا که همسر خوبی برای او نبودم. به همسر عزیزم می‌گویم می‌دانم که بعد از بنده دخترم یتیم می‌شود و شما اذیت می‌شوید اما یادت باشد که رسول خدا فرموده: هرکس که یتیم شود خدا سرپرست اوست ایمان داشته باش که خدا همیشه با توست. آرزو دارم که دخترم فاطمه،‌فاطمی تربیت شود یعنی مدافع سرسخت ولایت، از دوستان،‌ آشنایان و فامیل و هرکس که حقی گردن ما دارد تقاضا می‌کنم بنده حقیر با ببخشد زیرا می‌دانم که اخلاق و رفتار من آنقدر خوب نبود که توفیق شهادت داشته باشم و این شما حتی که نصیب ما شد لطف و کرم و هدیه خدا بوده و مردم عزیز ایران یادمان باشد که به خاطر وجب به وجب این سرزمین و دین اسلام چقدر خون دادیم چقدر بچه‌های ما یتیم شدند،‌ زن‌ها بیوه، مادرها مجنون، پدرها گریان فقط و فقط برای خدا بود. در این ماه مبارک رمضان دل ما شکست،‌ دل امام زمان بیشتر و بیشتر که در مملکت شهدا حرمت ماه خدا توسط بعضی‌ها نگه‌داشته نشد و برادران و خواهران من ماهواره و فرهنگ کثیف غرب مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد. از ما گفتن ما که رفتیم... آن‌کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند بی‌بی زینب (س) آن زمانی که شما در شام‌ غریب بودید گذشت دیگر به احدی اجازه نمی‌دهیم به شما و به سلاله حسین (ع) بی‌احترامی کند. دیگر دوران مظلومیت شیعه تمام شده. بی‌بی‌جان انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم بی‌بی عزیزم مرا قاسم خطاب کن مرا قاسم خطاب کن روی خون ناقابل من هم حساب کن و من‌الله توفیق مصطفی صدر زاده ۴ مرداد۱۳۹۲ بسم الرب الشهدا و الصدیقین درود خدا بر محمد و خاندان پاکش دوستان با معرفت، همرزمای بسیجیم! می‌دونم وقتی این نامه رو براتون می‌خونن از بنده دلخور می‌شید و به بنده تک‌خور و یا ... می‌گید چون می دونم شماها همتون عاشق جنگ با دشمنان خدا هستید، می دونم عاشق شهادتید... داداشای عزیزم ببخشید که فرمانده خوبی براتون نبودم اونجوری که لیاقت داشتید نوکری نکردم... به شما قول میدم اگر دستم به دامان حسین بن علی (علیه‌السلام) برسد نام شما را پیش او ببرم... چند نکته را به حسب وظیفه به شما سفارش می کنم: ۱- وقتی کار فرهنگی را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. اولین مشکل، مشکل تنبلی و سهل‌انگاری است. ۲- وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می‌شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می‌آید اگر فکر کرده اید که شیطان می‌گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز... 3-تا جای که می‌توانید از تفرقه فرار کنید. عامل تفرقه غیبت و خبرچینی [ناخوانا] است. ۳- اگر می‌خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ... ۴- سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می‌کند و راه درست را نشانتان می دهد. ۵- دعای ندبه و هیئت چهارشنبه را محکم بچسبید. ۶- خودسازی دغدغه اصلی شما باشد. سید ابراهیم صدر زاده
مدافع حرم شهید مصطفی صدر زاده چون تیر تو سینه اش خورده بود و شش سوراخ شده بود و با نفس کشیدنش ، خون بالا میاورد....و چند دقیقه بیشتر.... درگیری بسیار سخت بود و با توجه به فشار سنگین دشمن، هر لحظه ممکن بود دستور عقب نشینی صادر بشه، لذا گمان اینکه نکنه پیکرش جا بمونه ، خیلی اذیتم میکرد...همه دنبال کار خودشون بودن و چون فرمانده رو از دست داده بودیم ، روحیه ی همه تضعیف شده بود...پیکر مطهرش رو با زحمت رو دوشم گذاشتم و اصلا حواسم به دور و اطرافم نبود که مدام به سمتمون تیر اندازی میشه... حدود 200 متر به سختی و زحمت حرکت کردم و هر چند قدم می ایستادم و نفس تازه میکردم و باهاش درد و دل میکردم... چون روی سینه اش فشار بود، از دهانش خون میومد و لباس و صورتم از خون پاکش رنگین شده بود....اون لباسم رو یادگار دارم... راوی ابوعلی دوست وهمرزم شهید صدرزاده ﷽➖➖➖➖ ➖➖➖ ✅ کانال ( با نام جهادی سید ابراهیم)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم منتشر نشده از لحظه تیرخوردن شهید صدرزاده در آغوش فرمانده تیپ فاطمیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از لحظه اصابت گلوله به این شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده در فضای مجازی به اشتراک گذاشته شده است که نشان می‌دهد او در لحظه شهادت فریاد « نحن شیعه علی بن ابی طالب» سر داده است.
🔴قسمت اول مصطفی صدرزاده با نام جهادی «سید ابراهیم» فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون بود. او چند هفته قبل و درست در شب عاشورای حسینی بشهادت رسید. او نیز یکی از شهدای عملیات محرم است که همچنان در حلب جریان دارد. فاطمیون از رزمندگان افغانستانی مدافع حرم تشکیل شده و همراه شدن مصطفی با فاطمیون روایت عجیبی دارد. همسرش می‌گوید که مصطفی توانایی عجیبی در یادگیری زبان و تقلید لهجه‌ها داشته است. او به مشهد می‌رود، ریش‌هایش را کوتاه ‌می‌کند و به مسئول اعزام می‌گوید که یک افغانستانی است. مصطفی بیشتر از دو سال در مناطق مختلف سوریه درگیر نبرد با جریان تکفیر بود. خانم ابراهیم پور همسر او روایتی خواندنی از ۸سال «زندگی شیرین» با مصطفی تعریف می‌کند. بخش اول این گفت‌وگو درباره زندگی و سلوک رفتاری شهید صدرزاده با خانواده‌اش است. این گفت‌وگو را بخوانید: چند سال با آقا مصطفی زندگی کردید؟ سال ۸۶ ازدواج کردیم. هشت سال زندگی کردیم و تقریبا ۱۰ روز بود که وارد نهمین سال زندگی مشترکمان شده بودیم. از دوران قبل از آشنایی بگویید. آنموقع کجا بودید و چه می‌کردید؟ چطور با مصطفی آشنا شدید؟ قبل از اینکه با مصطفی آشنا بشوم و ازدواج کنم، فرمانده پایگاه بسیج خواهران شهریار و طلبه حوزه باقر العلوم شهر قدس بودم. یکی از دوستان مصطفی، من را به او معرفی کرد. آن زمانی که من فرمانده پایگاه خواهران بودم، مصطفی هم فرمانده پایگاه بسیج نوجوانان مسجد امیرالمومنین(ع) بود، اما من چندان با او آشنایی نداشتم. در یک مسجد و یک پایگاه بودید؟ بله هر دو در مسجد امیرالمومنین(ع) بودیم؛ من با مصطفی آشنایی نداشتم ولی او از دوستان صمیمی برادرانم آقا سجاد و آقا سبحان بود. بهانه اولین دیدار: درِ خانه حضرت فاطمه زهرا(س) قبل از اینکه مصطفی به خواستگاری شما بیاید، او را دیده بودید؟ دقیقا می‌دانستید که چه کسی قرار است بیاید؟ در همان گفت‌وگوهایی که برای ازدواج داشتیم متوجه شدیم، تنها جایی که قبلا همدیگر را دیده بودیم مقابل درِ حوزه بسیج بوده است. آن روز ما کارهای ایام فاطمیه(سلام الله علیها) را انجام می‌دادیم و می‌خواستیم یک درِ سنگین را بالای ماشین بگذاریم. بلند کردن آن در، از توان خانم‌ها خارج بود. آقایی را دیدم که مقابل در حوزه مقاومت ایستاده است. دوستانم گفتند که او آقای صدرزاده فرمانده پایگاه نوجوانان است و می‌شود از او کمک گرفت. صدایش کردم و گفتم: «ممکن است این در را داخل ماشین بگذارید؟»؛ این کار را کرد و این اولین باری بود که همدیگر را دیدیم. یعنی زمانی که ایشان می‌خواستند برای خواستگاری بیایند، می‌دانستید که او همان آقایی است که آن روز جلوی در حوزه مقاومت دیده‌اید؟ بله. معرف اصلی این وصلت چه کسی بود؟ برادرانتان بودند؟ آقای بهرامی یکی از دوستان مصطفی بود که مرا به او معرفی کرده بود. برادرانم او را تایید کردند، چون پدرم شناخت چندانی از مصطفی نداشت. شما درباره خصوصیات اخلاقی و رفتاری مصطفی چه چیزهایی از برادرانتان پرسیدید؟ چه چیزهایی برایتان مهم بود؟ برای من خیلی مهم بود که ولایتی باشد؛ این را از برادرانم پرسیدم. نکته مهم دیگر، دیدگاه او نسبت به خانم‌ها بود و باید کاملا مطلع می‌شدم. شاید برخی فکر کنند آقایانی که خیلی مذهبی هستند نسبت به خانم‌ها سختگیرند و دیدشان نسبت به آنها دید خوبی نیست. برای من خیلی مهم بود که بدانم نگاه مصطفی به ادامه تحصیل و اشتغال خانم‌ها چیست؟ من می خواستم به کارهای فرهنگی‌ای که تا آن روز داشتم، ادامه دهم. موافقت بر سر این مورد هم برایم مهم بود. مصطفی در همه این زمینه‌ها نه تنها نگاه مثبت و خوبی داشت، بلکه خودش دغدغه آن‌ها را داشت و من را هم تشویق می‌کرد. اینکه می‌گویید نگاه خواستگارتان به خانم‌ها برای شما مهم بود چیزی است که برای خیلی‌ها مسئله است. چه دیدگاهی مورد پسند شما بود؟ برایم مهم بود شریک زندگی‌ام مثل پدرم باشد و یک سری آزادی عمل‌ها را به خانم‌ها بدهد. وقتی با مصطفی صحبت کردم در بحث تحصیلی من اصلا هیچ مانعی ایجاد نکرد و برای شغل آینده هم مانعی نداشت. برایم خیلی مهم بود که مثلا اگر یک زمانی چیزی در خانه کم و کسر باشد، برخورد اوچطور است؟ منظور من چیزهای خیلی جزئی بود و معمولا هم من مسائل را جزیی نگاه می‌کردم. در این ۸ سال و چند ماهی هم که با او زندگی کردم خیلی خوب بود. خیلی راضی بودم. شما آن زمان طلبه بودید؟ بله. قصد داشتید چه شغلی داشته باشید که موافقت مصطفی در همان ابتدای زندگی برایتان مهم بود؟ شغلی که برای خودم انتخاب کرده بودم معلمی بود. دوست داشتم معلم بشوم و در مدارس تدریس کنم. چیز دیگری مد نظرم نبود. مصطفی با همان معلمی موافقت کرده بود. بارها در جلسه خواستگاری گفت: «من همسنگر می‌خواهم» ﷽➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖ ✅ کانال @shahid_mostafasadrzadeh
.. میگفت هرجور که میتونید ، هر اندازه کنید!! یه پوستر که بچسپونی! تو یه بحث طرف حق باشی! سه خط بنویسی از چیزی،که قبول داری! برای اونایی که کار کردن چای ببری! کفش جفت کنی و مکان کار رو تمیز کنی! و هرچی که تاحالا انجام دادی .. آره اون دنیا میتونی سرتو بالا بگیری و بگی من آدم بدی بودم ولی برای وقت گذاشتم ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓چرا این همه اهمیت داره...؟ 🔰♻️🔰♻️ پناهیان... ⭕️💢 🌺خدا اومده میگه بعد نماز از من چیزی بخواه من بهت میدم... سرشو انداخته پایین راست راست داره میره😒 🔴🔴🔴 کجا مهمتر از اینجا...!!! این جز اینکه میخوای کنی به خدا 💢 رو پس میزنی بی‌نیازی خودتو به خدا نشون میدی... حالا بهت میگم شوخی نداره خدا ❌⭕️💢 نمازی که تعقیبات نداره قبول نیست... میدونی چرا؟ ☘️چون خدا میگه بنده من امر منو اجرا کردی...نماز خوندی...حالا یه داری ❎✅❎✅ بخواه از من تا من بهت بدم... رفت....آقا رفت🏃‍♂️🏃‍♂️ خدا میگه از من بخواه السلام علیکم و رحمت الله و برکاته اقا رفت... ⛔️ بلافاصله خدا میگه ملائکه من نمازش رو بهش برگردانید... بنده‌ای که به من نیاز نداره اومده امر منو اجرا کنه که چی...!!! 💢میخواد بگه نه تو خدایی نه من بنده توام... خب این بی‌ادبی هست...❌
🌸🍃موجهای بلا را با دعا از خود دور کنید🍃🌸 ✨امام علی (ع)✨
🌷شهید مصطفی صدرزاده🌷 یکبار فاطمه(دخترش) را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت:بپر بغل بابا. فاطمه به آغوش او پرید...👧 بعد به من نگاه کرد و گفت: "ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت! او پرید و میدانست که من او را میگیرم؛ اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل میشد... ✅توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست... ⬅️به نقل از همسر شهید
🔴مثل شهدا باشیم .. 🌷سردار سلیمانی : باشهدا بودن سخت نیست، باشهدا ماندن سخته !! مثل شهدا بودن سخت نیست، مثل شهدا ماندن سخته!! راه ‌شهدا یعنی؛ نگه داشتن ‌آتش در دستانت..!! 🍃🌸از سمت راست تصویر شهید مصطفی صدرزاده،سردار سلیمانی،شهید مهدی صابری و شهید نادر حمید
▫️من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است." ▫️آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرف‌هاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری." ▫️هادی مرا پیش سردار برد و به‌عنوان یک مدافع حرم هم‌محله‌ای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی،‌ به این افتخار کردم که یکی از بچه‌های شادآباد،‌ محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.» ▫️«هادی می‌گفت: من هر روز از دست حاج قاسم،‌ لقمه متبرک می‌گیرم. این به‌جای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش می‌گذاشت. ✍️به روایت همرزم شهید 📎محافظ رشید حاج قاسم سلیمانی 🌷
▫️وحید ۴ سال در سوریه از حرم دفاع کرد و بخاطر شایستگی‌هایی که داشت حاج قاسم او را به نزد خود فرا خواند و توفیق همراهی با خود را به او داد. و از آن پس او را به عنوان محافظ حاج قاسم می شناسند. ▫️ وحید جانباز شیمیایی بود و ریه اش به شدت مشکل داشت و فقط برادرش از آن خبر داشت این روزها اگر پای درد و دل پدرش بنشینید از چند چیز سخن می گوید از دلتنگیش نسبت به فرزند با ایمان و جوانش و از غصه هایی که نسبت به نامزد وحید دارد نامزدی که عمر نامزدی او دو ماه بیشتر نبود. 📎امنیت و عزت امروزمان را مدیون و امثال او هستیم 🌷
☺️ قبل از عملیات بود... داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به هم رزمامون خبر بدیم... که تکفیریا نفهمن... یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده)از فرمانده های تیپ فاطمیون😍 بلند گفت:آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدرخوشبختم...بدونید دهنم سرویس شده......😂♂😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎پیامبرخدا(ص) : خداوند رحمان بر ، رحم می‌آورد، بر آنان که در زمین‌اند، رحم آورید تا خداوند آسمان بر شما، رحم آورد. 💎بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۶۹
خمپاره آمد صافـ خورد ڪنار سنگر حاج همتــ گفت: بر محمد و آل محمد صلواتـ نگاهش ڪردم انگار هیچ چیزی نمیتوانستـ تڪانش دهد... "دلم از این ایمان‌ها میخواهد" + ایمانت بوی خدآ میده؟ +
زن حق رأی دارد. زن حق مالکیت دارد. وظیفه انجام کارهای خانه و حتی شیردهی بچه بر عهده زن نیست و در قبال انجام اینها میتواند از همسر‌ خود مزد بگیرد. نیاز های خوراک پوشاک مسکن و مخارج زندگی زن به عهده همسر اوست. 👆اینها قوانین نیست، گوشه ای از حقوق زنان در اسلام است. 🌺خدا را شکر که در پناه اسلامم...
🕵️‍♂️ :👇🏻👇🏻 ⛔️ متن شایعه ⛔️ چادر سیاه از کجا آمده است؟ چرا رنگش مشکی و تیره است؟ آیا چادر سیاه همان چادر اصیل ایرانی است؟ آیا چادر سیاه لباس ملی ایرانیان بوده است؟ برخلاف ادعاها به هیچ وجه چادر سیاه ریشه ی ایرانی ندارد زیرا در ایران باستان اکثریت مردم زرتشتی بودند و در دین زرتشت رنگ سیاه نماد اهریمن و شیطان است. چادر سیاه همان نماد تحجر اعراب است . چادر سیاه تاج بندگی از دوران سیاه اعراب است. چادر سیاه .. نماد و تجسم زنده بگور کردن دختران عرب است .. دکتر زرین‌کوب (متن خلاصه شده) ✅ ✅ 1️⃣ در انتساب این متن به دکتر زرین کوب منبعی یافت نشد. 2️⃣دکتر در کتاب دو قرن سکوت (دهه 30 )بر دستاورد تمدن اسلامي در قرون نخست مي تازد و ورود اعراب مسلمان را منشا نگون بختي ايرانيان مي نامد اما در مقدمه چاپ دوم این کتاب با اعترافی دلیرانه، خود را می پذیرد و می گوید : نمی‌دانم از خامی یا تعصب، نتوانسته‌ بودم به عیب و گناه و شکست ایران به درست اعتراف کنم. در آن روزگاران، چنان روح من از شور و حماسه لبریز بود که هر چه پاک و حق و مینوی بود از آن ایران می‌دانستم و...»👈ایشان سپس با تالیف «کارنامه اسلام » ( دهه 50) به تمدن اسلامی مي بالد و اين تلاقي را موجب باروري و شکوفايي دو تمدن مي داند. http://b2n.ir/48624 3️⃣ برخلاف ادعای متن، زنان نه تنها در ، آن هم نمیپوشیدند که به تبرّج و خودنمایی💅💍 معروف بودند. 1 - قرآن، از مسلمان میخواهد همچون زنان عصر جاهلی، تبرّج نکنند و زیبایی های بدن خویش را آشکار ننمایند (احزاب – 33) از این رو به زنان مومن دستور داده شد با «جلباب» (روسری های بلند) خود را بپوشانند. (احزاب – 59) 2 - ام سلمه می گوید: من برتر از زنان انصار ندیدم؛ همین که آیات سوره‌ نور نازل شد، یک نفر از آنها دیده نشد که مانند سابق بیرون بیاید. سر خود را با روسری‌های مشکی می‌پوشیدند، گویی که کلاغ روی سرشان نشسته بود. (تفسیرالمیزان، ج16، ص 539) 3 – جاحظ می گوید : همواره زنان و مردان عرب در جاهلیت و اسلام گفت و شنود داشته اند، تا اینکه حکم حجاب بر زنان مسلمان نازل شد» جاحظ، عمربن بحر، الرسائل الکلامیه، ص 66) 4️⃣ اتفاقا چادر پوشش و تن پوش اصیل زنان قبل از اسلام است👌 و از هیچ فرهنگ دیگری به ایران نیامده. حتی واژه نیز واژه ای فارسی و ایرانی است. چادر نماد ملی ایرانیان است که شواهد و آثار باستانی حکایت از استفاده از آن در طول تاریخ ایران دارد. زنان اشراف علاوه بر چادر، نقاب میزدند و نمایش چهره را کسر شأن خود میدانستند. http://b2n.ir/59777 . http://b2n.ir/73428 5️⃣ اما انتخاب رنگ چادر ذوقی، عرفی، سلیقه ای و تابع عوامل و شرایط مختلف تاریخی بوده است. چنانکه رنگ کت یا لباس مجلسی نیز تابع عرف و سلیقه است. مثلا در دوره صفوی، رنگهای صامت مثل نخودی یا خاکی، آبی و ماشی رنگهای رایج چادر بوده و مشکی رنگ کمیابی بوده است. انتخاب رنگ مشکی برای چادر رسمی، طبق یک نقل مربوط به دوره عثمانی است که ابتدا در این امپراتوری و سپس در تبریز و بعد کل مناطق ایران باب میشود. چنانکه پیش از انقلاب نیز رنگهای مختلفی برای چادر وجود داشت و چادر مشکی بعنوان لباس تر و مطرح بود. پس از انقلاب با حضور اجتماعی بیشتر زنان، بتدریج رایجتر گردید و حتی به یک نماد سیاسی تبدیل شد. یک عکاس خارجی شاهد تظاهرات مردم در جریان انقلاب اسلامی مینویسد:" زنان ایرانی با چادر مشکی مانند دریایی بودند که رژیم شاه را بلعیدند! " از اینجا به بعد چادر مشکی بیشتر از آنکه یک پوشش باشد به نحو بارزتری نشانه ایدئولوژی و خط فکری به خود گرقت.
🛑 صبح زود یکی از اقوام خیلی دورمان که رفت و آمدی با هم نداشتیم آمده بود برای تشییع مصطفی. 🛑 برایم عجیب بود که چطور ما را پیدا کرده و سر از اینجا درآورده، برایمان تعریف کرد که از حضرت عباس (ع) حاجتی داشتم قبل از شهادت پسرتان خواب حضرت عباس (ع) را دیدم 🛑 در خواب حضرت به من گفتند: نماینده من در روز تاسوعا داره میاد پیشم برید پیش اون. 🛑 وقتی بیدار شدم متوجه منظور حضرت عباس(ع)نشدم، دوباره خواب ‌‌‌دیدم، اینبار مادر مرحومم رو دیدم گفت: چرا نرفتی پیش نماینده حضرت عباس (ع) و بعدش عکس مصطفی رو نشونم داد، 🛑 بعد از بیدار شدن با پرس و جو فهمیدم این شهید ، از فامیلهای خودمون هست. 🌷شهید مصطفی صدرزاده🌷 ❣️راوی: مادر شهید❣️
💌 🌷 شهیـد مدافع حرم مصطفـی صدرزاده 🔻بـرادارن و خواهـران من و فرهنگــ ڪثیفـــ غربـــ مقصدی به جـز آتـش دوزخ ندارد !! 🔻 ؛ ما ڪه رفتیــم .
روزتون بخیر... امشب راس ساعت ۲۰ شبکه مستند؛ فیلم میده :)) فیلم ارزشمند برای دیدن تو این فیلم حتی میشه راهکاری برای فعالیتهای فرهنگی بدست آورد. جایزه جشنواره عمار رو گرفته و درمورد بچه‌محل‌های شهید صدرزاده س و کار فرهنگی تربیتی که تو اون محله میشه و چقدر از بچهای همون محل مدافع حرم میشن و شهادت. براش تبلیغ کنید همه ببینند.