eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
153 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مصطفی صدرزاده
حرف های علی چنان توی روح این بچه 10 ساله نشسته بود که بی اذن من، آب هم نمی خورد … درس می خوند … پا ب
❤🍃❤🍃❤🍃❤🍃❤🍃 تا شب، فقط گریه کرد … کارنامه هاشون رو داده بودن … با یه نامه برای پدرها … بچه یه مارکسیست … زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره … – مگه شما مدام شعر نمی خونید … شهیدان زنده اند الله اکبر … خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه …اون شب … زینب نهارنخورده … شام هم نخورد و خوابید … تا صبح خوابم نبرد … همه اش به اون فکر می کردم …خدایا… حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟… هر چند توی این یه سال … مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست …کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد … با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت … نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز … خیلی خوشحال بود … مات و مبهوت شده بودم … نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش …دیگه دلم طاقت نیاورد … سر سفره آخر به روش آوردم … اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست …- دیشب بابا اومد توی خوابم … کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد … بعد هم بهم گفت … زینب بابا … کارنامه ات رو امضا کنم؟ … یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ … منم با خودم فکر کردم دیدم… این یکی رو که خودم بیست شده بودم … منم اون رو انتخاب کردم … بابا هم سرم رو بوسید و رفت …مثل ماست وا رفته بودم … لقمه غذا توی دهنم … اشک توی چشمم … حتی نمی تونستم پلک بزنم …بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم … قلم توی دستم می لرزید …توان نگهداشتنش رو هم نداشتم … اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد …علی کار خودش رو کرد .. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد … با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد … حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد … قبل از من با زینب حرف می زدن… بالاخره من بزرگش نکرده بودم …وقتی هفده سالش شد … خیلی ترسیدم … یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد …می ترسیدم بیاد سراغ زینب … اما ازش خبری نشد…دیپلمش رو با معدل بیست گرفت … و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد … توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود … پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود …هر جا پا می گذاشت… از زمین و زمان براش خواستگار میومد … خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود …مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد … دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید … اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت … اصلا باورم نمی شد … گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن … زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود …سال 75، 76 … تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود … همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد… و نتیجه اش … زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد …مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران … پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید … هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری … پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد …ولی زینب … محکم ایستاد … به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت … اما خواست خدا … در مسیر دیگه ای رقم خورده بود … چیزی که هرگز گمان نمی کردیم … علی اومد به خوابم … بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین … – ازت درخواستی دارم … می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته … به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه… تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی …با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم … خیلی جا خورده بودم…و فراموشش کردم … فکر کردم یه خواب همین طوریه …پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود …چند شب گذشت … علی دوباره اومد … اما این بار خیلی ناراحت… – هانیه جان … چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ … به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه …خیلی دلم سوخت … – اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو … من نمی تونم …زینب بوی تو رو میده … نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم… برام سخته …با حالت عجیبی بهم نگاه کرد … – هانیه جان … باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره …اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای … راضی به رضای خدا باش …گریه ام گرفت … ازش قول محکم گرفتم … هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم … دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود … همه این سال ها دلتنگی و سختی رو… بودن با زینب برام آسون کرده بود …حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت … رفتم دم در استقبالش … – سلام دختر گلم … خسته نباشی …با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم … – دیگه از خستگی گذشته … چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم … یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم …رفتم براش شربت بیارم … یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد… – مامان گلم … چرا اینقدر
گرفته است؟ …ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم … یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم … همه چیزش عین علی بود … – از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ … خندید … – تا نگی چی شده ولت نمی کنم … بغض گلوم رو گرفت … – زینب … سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟… دست هاش شل شد و من رو ول کرد … ❤🍃❤🍃❤🍃❤🍃❤🍃
⚘کانالی پر از فایل رایگان کتاب شهدا _ پراز فیلم های شهدایی _ مداحی های متنوع _ عکس های بیوگرافی شهدا _ تم های شهدایی⚘ 🌹درسته اعضای کانال کمه اما مطالب خیلی خوبی گذاشته میشه هر کی عضو شده لفت نداده خواهشا شما هم در این کانال عضو شین قراره اتفاقات خوبی توش بیفته یا حتی قرعه کشی🌹 دوستی با این شهید زندگی خیلیارو عوض کرده تو هم همین حالا لینک زیر رو بزن بیا تو کانال تا زندگیت عوض شه🌺🌺 ⚘زشته که کانال های شهدا افرادش کم باشند⚘ در کانال ما حتما عضو شوید مطالب مفیدی داره👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2318270506Cb7ef6d5408
راه عشق، از کربلا می گذرد.... پشت خاکریز های جبهه✌️ به یاد مردان خدایی...🌷 به یاد گمنام های حضرت زهرا(س) به یاد شهادت...🌱 چه میجویی عشق اینجا است... @rahekomeil @rahekomeil @rahekomeil
💠 💠 🔰 امام علی علیه السلام : 💢 أيُّهَا النّاسُ، إنَّهُ قَد أقبَلَ إلَيكُم شَهرُ اللّهِ بِالبَرَكَةِ وَالرَّحمَةِ وَالمَغفِرَةِ، شَهرٌ هُوَ عِندَ اللّهِ أفضَلُ الشُّهورِ، وأيّامُهُ أفضَلُ الأَيّامِ، ولَياليهِ أفضَلُ اللَّيالي، وساعاتُهُ أفضَلُ السّاعاتِ... . ✍ اى مردم! ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش، به شما روى آورده است؛ ماهى كه نزد خدا برترينِ ماه ها، روزهايش بهترينِ روزها، شب هايش برترينِ شب ها، و ساعاتش بهترينِ ساعت هاست... . 📚 فضائل الأشهر الثلاثة ص ۷۷ ح ۶۱
Panahian-Clip-TaghviyatManaviatDarAyyamKoronak-.mp3
2.87M
🎵 برای تقویت معنویت در ایام تعطیلی هیئت‌ها و تجمعات مذهبی؛ چه کاری می‌توانیم انجام دهیم؟
مداحی آنلاین - آثار عصبی بودن در حالت روزه - حجت الاسلام عالی.mp3
3M
🌙 ♨️عصبی شدن در حالت روزه 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
☑️ بخـش چـھـارم ✅ جریمه ی سید ابراهیم برای غفلت از شهدا بگین .... ✍️جریمه ایشان برای دعا برای شهادت دوستانش آن که با هم قرار گذاشته بودند برای شهادت هم دعا کنند این بود که اگر فراموش کردند دعا برای شهادت دوستانشان باید روزه میگرفتند ✅ اسم اون پایگاهی ک تاسیس کردن چی بود ادرسش کجاس؟مسؤلش کیه؟ واقعا مشتاقم ک با تیم خاطره نویسی دانشگاهمون بریم اونجا ✍️پایگاه امام روح الله در کهنز شهریار و الان نمیدانم دقیق کی مسئولشان هست فکر کنم آقای دیده خانی ✅ همسر شما هم بزرگ وهم شوخ طبع بودند وحتی دروصف روزه گرفتن ایشون خوندم که یک بار ازحال رفتن روحش شاد شهید بزرگی بود ان شاءالله با امام حسین ع محشور بشن ✍️ایشون در فتنه ۸۸از ابتدا تا روز ۹دی حضور داشتند و دو بار مجروحیت شدید داشتند ✍️و این از حال رفتنشان برای روز قدس سال۸۸بود که با زبان روزه در خیابان ها مقابل اغتشاش گران ایستادند و عطش به ایشان فشار آورده بود و باعث شده بود از حال بروند 🌺🌺☘️🌺🌺☘️🌺🌺☘️🌺🌺☘️🌺🌺 ✅ کانال (با نام جهادی )
شهید مصطفی صدرزاده
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 جزء 1:✅ جزء 2:✅ جزء 3:✅ جزء 4:✅ جزء5:✅ جزء6:✅ جزء7:✅ جزء8:✅ جزء9:✅ جزء10:✅
بزرگواران خیلی از جزء ها مونده هرکس در توانش هست شرکت کنه اجرتون با شهدا وامام زمان(عج)
🌹🍃 ✍🏻 💠 🕋 از فرصت و در شبهای ماه رمضان استفاده کنید؛ روزه فرصت است، دعا فرصت است، بیداری شبها فرصت است، نمازشبی که قاعدتاً مؤمنین در این جور شبها بیشتر توفیق پیدا میکنند بخوانند،فرصت است دعا کنید، تضرع کنید. ۹۵/۰۳/۱۶ 🌹 ✌️🏻