eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 3 نوامبر روزجهانی زنان خانه دار پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله: هرزنى كه درخانه شوهر خود به قصد مرتّب كردن آن، چيزى را جابه جا كند خداوند به او نظرافكند ميزان الحكمه ج5 ص 100 @shahid_mostafasadrzadeh
هدایت شده از موسسه مصاف
📌 اطلاع رسانی مراسم #عید_بیعت ٩٨ در #تهران 👤سخنران: استاد علی اکبر #رائفی_پور 👤 مادحین : حاج محمدرضا طاهری، کربلایی محمدحسین پویانفر و کربلایی حسین طاهری 👤 شعرخوانی: شاعر آیینی احمد علوی 👤 هنرنمایی با شن: خانم فاطمه عبادی، نفر برتر برنامه عصر جدید 🕌 مکان: تهران- میدان آیینی امام حسین علیه السلام 📅 زمان: پنجشنبه ١۶ آبان ١٣٩٨ 🕘 ساعت: ۱۵ 📡 پخش زنده مراسم از لینک های زیر و لایو استوری صفحه اینستاگرام مصاف 👇 https://live21.ir/official/masafir 👥 آماده ایم تا با حضور باشکوه در اجتماع مردمی #عید_بیعت با امام عصر عج، یاری اش کنیم، با او تجدید #بیعت نموده و همدل و هم صدا از او بخواهیم تا به نجات جهان برخیزد. 🏢مشاهده محل های برگزاری در سایر استان ها از طریق سایت زیر 👇 Eidebeyat.ir ✅ تنها کانال رسمی استاد رائفی پور و جنبش مصاف @masaf
هدایت شده از سنگرشهدا
🔴پیرو تاکید رهبر معظم انقلاب در دیدار روز ۱۲ آبان سال ۹۶ با دانش‌آموزان و دانشجویان بر مطالعه‌ درس آموز اسناد لانه‌ جاسوسی آمریکا، دانلود رایگان همه این اسناد از لینک‌های زیر امکان پذیر است: ♦️دانلود مجموعۀ ۱۱ جلدی اسناد لانه‌ جاسوسی 📂 | جلد اول: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/1.pdf 📂 | جلد دوم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/2.pdf 📂 | جلد سوم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/3.pdf 📂 | جلد چهارم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/4.pdf 📂 | جلد پنجم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/5.pdf 📂 | جلد ششم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/6.pdf 📂 | جلد هفتم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/7.pdf 📂 | جلد هشتم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/8.pdf 📂 | جلد نهم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/9.pdf 📂 | جلد دهم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/10.pdf 📂 | جلد یازدهم: basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/11.pdf iD ➠ @sangarshohada🕊
💌 خط قرمزِ اخلاق خوب @shahid_mostafasadrzadeh
🔅وتَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً وَلاَ أَلَذَّ مَغَبَّةً 🔹خشم را فرو خور که من جرعه ای شیرین تر از آن ننوشیدم ، و پایانی گواراتر از آن ندیده ام. 📚 ۳۱ @shahid_mostafasadrzadeh
audio_2019-11-05_16-00-57.ogg
541.2K
اگ نبودم سال بعد تو روضه ها یادم کنید... اگ نبودم اربعین یادم کنید... حسین جان! نوکر خوبی نبودم حلالم کن... حسین جان!کم گریه کردم برات حلالم کن...😭😭😭😭 دلتون شکست التماس دعا🙏🙏🙏 @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
@shahid_mostafasadrzadeh
حتما ببینیند ...دلتون شکست التماس دعا @shahid_mostafasadrzadeh
سلام! وقت همگی اعضای کانال دعوت شده های ابراهیم بخیر وخوشی... هر انتقاد وپیشنهادی دارید حتما بفرمایید تا لحاظ کنیم ممنون از حسن توجهتون @shahid_mostafasadrzadeh
👈روزی شخصی خدمت حضرت علی (ع)می رود و می‌گوید: . 👈یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟ . 👈حضرت علی (ع) فرمودند: خلاصه ی تمام ادعیه را به تو میگویم، هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی. . 👈الحَمدُلله عَلی کُلِ نِعمَه . 💐خدا را سپاس و حمد می گویم برای هر نعمتی که به من داده است . 👈و اَسْئَلُ لله مِن کُل خَیر . 🌸 و از خداوند درخواست میکنم هر خیر و خوبی را . 👈و اَستَغفِرُ اللهِ مِن کُلِ ذَنب . 🌸و خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم . 👈واَعوذُ بِاللهِ مِن کُلِ شَر . 🌸 و خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها . ✔️منبع:بحارالانوار، جلد ۹۱، صفحه ۲۴۲ .@shahid_mostafasadrzadeh
◾️شهادت امام حسن عسکری(ع) تسلیت باد. @shahid_mostafasadrzadeh
▪️امام عسکری علیه السلام می فرمایند: ✨إيّاک وَالإذاعَةَ وطَلَبَ الرِّئاسَةِ فَإنَّهُما يَدعوانِ إلَى الهَلَكَةِ 💠از افشاى اسرار و ریاست طلبى بپرهیز که این دو آدمى را به هلاکت می کشاند 📘تحف العقول ، ص 487 @shahid_mostafasadrzadeh
هدایت شده از سربازانتظار
Hajmahdirasuli-shahadatamamhasanasgari (3).mp3
5.7M
🖤شهادت_امام_حسن_عسکری ع 🖤سلام ای پناه دل شیعه ها... ✅حاج مهدی رسولی
ماجرای عجیب شهید یونس زنگی آبادی بانویسنده کتابش😭 #شهیدان_زنده_اند🌷 #تماس_تلفنی_شهید #بعدازشهادتش_بانویسنده_کتابش درپست بعدی ماجرا رو از زبان نویسنده کتاب بخونید👇👇
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ شروع به خواندن مطلب نمودم و هر چه بیشتر پیش رفتم ؛ناامید تر شدم ؛زیرا متوجه شدم از این همه خاطره که مجموعه ای است از گفتار خانواده و دوستان و همرز مان آن شهید ؛چیزی به هم نمی رسد که قابلیت تبدیل شدن به اثری داستانی را داشته باشد ؛ . . . . . . . . . . صدای زنگ تلفن هر چند مرا به شدت از جا پراند ؛اما بهترین و به جاترین پایانی بود که می شد بر افکاری چنین نا امیدانه که هر لحظه صاحبش را بیشتر در خود فرو می برد ؛قائل شد .گوشی راکه برداشتم ؛حال کسی را داشتم که نزدیک به غرق شدن بوده ودر لحظات آخر توسط نجات غریق نجات یافته است .فکر می کنم صدای سرزنش آمیز نجات غریق که تو شنا بلد نیستی ؛چرا رفتی توی چهار متری ؟به اندازه صدای پدری مهربان نوازش بخش باشد. . . . . . انگار یکی از خوانندگان فرمایشی دارند .بفرمایید خواهش می کنم . . . . . . .اما آخر چطور می توانم به تلفن که زنگ می زند بی اعتنا باشم در حالی که رعشه اش تن مرا می لرزاند و شما می توانید بالا وپایین شدن کلمات رادر امواج آن ببینید. ولش کن ...تمر کزت را از دست نده ...بسیار خوب ...یک پیشنهاد :بهتر نیست مشکل را اول به صورت یک سوال در آوریم و بعد در مقام پاسخ برآییم ؟اگر این زنگ تلفن بگذارد . . . . . . . . این دیگر زنگ نیست ،بلکه زینگ است و اصلا بگذارید ببینیم این کیست که دست بر نمی دارد و با سماجت منتظر و امید وار است که یکی از این سوی خط پس از زنگ بیست و پنجم او گوشی را بردارد : بله ؟سلام علیکم . علیک می خواستم بگویم شما می توانی برای رفع این به ظاهر مشکل از صناعات داستانی برای پرداخت خاطره استفاده کنی و جای دست بردن در آن کاری کنی که خواندنی تر شود .سکوت ...سنگین شدم ..حیرت کرده ام _شما؟ _من زنگی آبادی هستم . _ببخشید ،کی؟! _یونس زنگی آبادی . وحشت زده گوشی را گذاشتم و با چشمانی از حدقه در آمده به پنجره خیره شدم که در پس خود از میان تاریکی دو چشم را خیره من کرده بود . فرقی نمی کند ،چه در داستان چه در واقعیت ،رسم مالوف این است که به محض حضور ارواح دلهره آمیز می شود .در این حالت همن طور که در واقعیت زبان بند می آید و لرزه براندام می افتد و صدا در گلو خفه می شود ،در داستان نیز نثر بریده می شود ،جملات کوتاه و مقطع می شوند و کلمات سخت وسنگین ...استفاده از سه نقطه به منزله طنینی که گوش را می آزارد و چشم را خیره می کند ،کار برد فراوان می یابد تا فضای لازم را برای ایجاد دلهره فراهم کند تا بخصوص خواننده وحشتی را که لازمه آن صحنه است ،با تمام وجود احساس کند .همه اینها قبول . @shahid_mostafasadrzadeh
☝️☝️ میدانم که این گونه عملیات زبانی باید در پایان قصل قبل یا آغاز این فصل انجام می شد ،من هم چنین قصدی داشتم ،اما راستش ،آن دو چشمی را که در پس پنجره دیدم یا بهتر است بگویم احساس کردم ،به نظرم مهربان تر از آن آمدند که بتر سانند و داستان مرا پراز سه نقطه و کلمات سنگین و نثر بریده کنند . برعکس چنان فروغی داشتند که برتاریکی قالب آمدند و فضا را به شدت دوستانه کر دند و من حتی وقتی آن دو چشم را در طرح سری دیدم که بدن نداشت یا از بدن جدا افتاده بود ،نه تنها نتر سیدم که از لبخندش فهمیدم اگر این سر به بدنی وصل بود ،دست راست آن بدن به سویم دراز می شد تا دست مرا به مهر بفشارد و این همه سریع تر از آن بود که به ثانیه ای در آید آن قدر که من آن را به قدرت تخیل خود نسبت دادم ،چون آنچه به چشم آمد ، محو شد و بلافاصله زنگ تلفن به صدا در آمد .با آنکه در یافته بودم جایی برای ترس نیست ،این در یافت هنوز از ذهن به جسم منتقل نشده بود ،انگار باید جسم من فاصله ابری میان برق و رعد را برای آن که به چشم بیاید و سپس گوش بشنود ،طی کند تا گوشی را بردارم ،طول کشید و وقتی برداشتم ،شنیدم : خواب نمی بینم ؟ _هر عباسی یک حسین دارد و هر حسینی یک زینب و هر زینبی که شمشیری است در نیام که باید برآید .من این شمشیر رادر دست تو می گذارم ،زیرا از خدا خواستم که یک بار چون عباس شوم و یک بار چون حسین .به وقت عباس شدن بی دست شدم و یک بار چون حسین شدن بی سر .مرا از پاهایم شناختند .این ها را می دانی ...خوانده ای ... _ یعنی من انتخاب شده ام ؟ _ ما خود را تحمیل نمی کنیم بلکه در دل ها جا می کنیم . _ باید چه کنم ؟ _حق را ادا کن .حق این اثر آن است که مرا طوری در یاد ها برانگیزدکه در قیامت برانگیخته می شوم ،کامل ،و نه شرحه شر حه ،آن طور که در دنیا شدم. اگر حسین را سر بریدند و عباس را دست، آنان قیامت نه با سر و دست بریده که با اندام کامل خویش برانگیخته خواهند شد و من نیز که مرید آنان بوده ام ،چنینم .پس تو خاطرات مرا که اینکه چون جسم دنیا ای ام شرحه شر حه است همچون جسمی که در قیامت برانگیخته می شود ،به اندام کن ،با سر و دست . بخواهی می توانی . می خواهم ،پس حتما می توانم . _مرا نه ناظر خود که خواننده ای فرض کن که با کلمه به کلمه تو پیش می آید و به هر جمله ات قد می کشد .اگر کتاب تو جسم باشد ،من روح آنم . _من مفتخرم . _از تعرف کم کن. _ حرف دلم را زدم . _ برای آن که به مکان مسلط شوی ،به روستای زنگی آباد برو ... _ آیا ارتباط یک طرفه است ؟ _تو اراده کن من می آیم . _ همین طور تلفنی ؟ _ به هر صورتی که بخواهم .من اذن از خدا دارم . نا گهان تلفن شروع کرد به بوق ممتد زدن ،انگار در بند شما ره ای نبوده است . گوشی را گذاشتم و به طرف پنجره رفتم .تاریکی حجیم بود و سنگین .به نظرم آمد به هزا ران چشم پاییده می شوم .یعنی خواب می بینم ؟از آن خواب هایی که سخت واقعی می نماید ؟باید در این باره سکوت کنم یا در باره اش با هر کسی سخن نگویم . چه نیازی است اتفاقی را که افتاده ....منظورم این است که ...صدایی را که شنیده ام و...چهره ای را که دیده ام ،با قسم و آیه به دیگرانی که باور نمی کنند ،ثابت کنم ؟این سه نقطه ها را جان نثر من چه می خواهند ؟،یا باز تاب از من اند که خود نیز به آن آگاه نیستم یا سعی در پوشاندن آن دارم ؟کتمان نمی شود کرد که مهمانی در اتاق است که...یعنی ممکن است خواب دیده باشم ؟خوابی که هنوز هم ادامه دارد ؟تا صبح نشود ...تا برسر سفره صبحانه با پروین لیلا و سهیلا ننشینم و شبی را که گذشته یا در حال گذر است ،مرور نکنم ،به واقعی یا خواب و خیال بودن آنچه گذشت ،اعتقاد پیدا نکنم . من باید از خواب بیدار شوم ،دست و صورت بشویم و سر سفره صبحانه بنشینم و ما جرا را برای پروین بگویم و او تعجب کند و به طور طبیعی راه انکار را در پیش بگیرد و بگوید :مگر می شود ؟ من بگویم :حالاکه شده .او بگوید :خواب دیده ای ! . . . . . 🌷 @shahid_mostafasadrzadeh
پاچه شلوارش رو بالا زد، دوتا ترکش نارنجک ،یکی به زانوش و یکی به ران پاش خورده بود. گفتم؛ باید بری درمانگاه و برگردی دمشق سرخ شد.....
شهید مصطفی صدرزاده
پاچه شلوارش رو بالا زد، دوتا ترکش نارنجک ،یکی به زانوش و یکی به ران پاش خورده بود. گفتم؛ باید بری در
🌹🌹 ✅بچه ها داشتن عقب میکشیدن، رو دیدم لنگون ،لنگون با سر و صورت خاکی داره برمیگرده گفت؛ چیزی نمونده بود!! رسیده بودیم بالا فقط چند قدم دیگه قله رو گرفته بودیم. بغض نذاشت ادامه بده..... گفتم؛ خیره انشالله، دوباره برمیگردیم دلاور غصه نخور. چیزی نگفت، سرش رو پایین انداخت و رفت پایین ✅برگشتیم، عقب تو مقر مرکزی. برنامه ریزی برای حمله دوباره شروع شد، یک هفته ای تا شروع دوباره عملیات زمان لازم بود. هر روز ابراهیم رو میدیدم، انگار حالش خوب نبود. فردا قرار بود دوباره بزنیم به قله. ✅دوست صمیمی ابراهیم که مثل برادر بودن با هم اومد پیشم، گفت؛ مسئله ای هست در باره ابراهیم ، می خوام بگم گفتم ؛ چیه؟ گفت؛ ابراهیم تو عملیات قبلی مجروح شده ولی بخاطر اینکه بر نگرده دمشق چیزی نگفته!!! ✅شوکه شدم، سریع رفتم پیشش گفتم؛ ابراهیم ببینم کجات مجروح شده؟ خندید گفت؛ نه بابا چیزی نیست ، یه خراش جزئی بوده گفتم؛ ببینم زخمت رو!!!! پاچه شلوارش رو بالا زد، دوتا ترکش نارنجک ،یکی به زانوش و یکی به ران پاش خورده بود. گفتم؛ باید بری درمانگاه و برگردی دمشق سرخ شد، گفت؛ اذیت نکن فلانی من تا امروز درد این ترکشها رو تحمل کردم تا تو حمله دوباره شرکت کنم. ✅دیدم قبول نمیکنه، رفتم پیش ابوحامد و قضیه رو بهش گفتم. حاجی ابراهیم رو خواست پیش خودش تا باهاش حرف بزنه نمی دونم بینشون چی گذشت، وقتی ابراهیم از اتاق آمد بیرون با لبخند گفت؛ حاجی اجازه داد بمونم. ✅حالا تازه میفهمم که چه چیزی بین حاجی و ابراهیم بوده ✅حاجی ، رفیق بهشتی خودش رو شناخته بوده... ➖➖➖➖➖➖➖ ✅ کانال 🌹🌹 ✅بچه ها داشتن عقب میکشیدن، رو دیدم لنگون ،لنگون با سر و صورت خاکی داره برمیگرده گفت؛ چیزی نمونده بود!! رسیده بودیم بالا فقط چند قدم دیگه قله رو گرفته بودیم. بغض نذاشت ادامه بده..... گفتم؛ خیره انشالله، دوباره برمیگردیم دلاور غصه نخور. چیزی نگفت، سرش رو پایین انداخت و رفت پایین ✅برگشتیم، عقب تو مقر مرکزی. برنامه ریزی برای حمله دوباره شروع شد، یک هفته ای تا شروع دوباره عملیات زمان لازم بود. هر روز ابراهیم رو میدیدم، انگار حالش خوب نبود. فردا قرار بود دوباره بزنیم به قله. ✅دوست صمیمی ابراهیم که مثل برادر بودن با هم اومد پیشم، گفت؛ مسئله ای هست در باره ابراهیم ، می خوام بگم گفتم ؛ چیه؟ گفت؛ ابراهیم تو عملیات قبلی مجروح شده ولی بخاطر اینکه بر نگرده دمشق چیزی نگفته!!! ✅شوکه شدم، سریع رفتم پیشش گفتم؛ ابراهیم ببینم کجات مجروح شده؟ خندید گفت؛ نه بابا چیزی نیست ، یه خراش جزئی بوده گفتم؛ ببینم زخمت رو!!!! پاچه شلوارش رو بالا زد، دوتا ترکش نارنجک ،یکی به زانوش و یکی به ران پاش خورده بود. گفتم؛ باید بری درمانگاه و برگردی دمشق سرخ شد، گفت؛ اذیت نکن فلانی من تا امروز درد این ترکشها رو تحمل کردم تا تو حمله دوباره شرکت کنم. ✅دیدم قبول نمیکنه، رفتم پیش ابوحامد و قضیه رو بهش گفتم. حاجی ابراهیم رو خواست پیش خودش تا باهاش حرف بزنه نمی دونم بینشون چی گذشت، وقتی ابراهیم از اتاق آمد بیرون با لبخند گفت؛ حاجی اجازه داد بمونم. ✅حالا تازه میفهمم که چه چیزی بین حاجی و ابراهیم بوده ✅حاجی ، رفیق بهشتی خودش رو شناخته بوده... ➖➖➖➖➖➖➖ ✅ کانال @shahid_mostafasadrzadeh
🌹🌹🌹 تقدیم به مدافع حرم 🌹🌹🌹 عطر و بوی یاس داشتی اخلاقی خاص داشتی با ربودن دل یک شهر گویم حق الناس داشتی در نبرد با دشمن ملعون ذکر یا عباس داشتی روز تاسوعا گشتی انسی با عباس داشتی موقع تشییع مادرت میگفت شیرم حلالت گل کاشتی شاعر: ➖➖➖➖ ➖➖➖ ✅ کانال ( با نام جهادی سید ابراهیم) @shahid_mostafasadrzadeh
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
@shahid_mostafasadrzadeh
صفحه 1️⃣ از 6️⃣صفحه 📩رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار اعضای انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان: از برای تقویت بُعد معنویت استفاده کنید. ماه رجب، و ، بهار معنویت است؛ شما هم در بهار عمر قرار دارید؛ از این بهار معنویت استفاده کنید با یاد و ذکر خدا، استفاده از دعاها، ، ، پرهیز از گناه و اخلاق نیک. ۹۵/٢/١ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ صفحه2️⃣از6️⃣صفحه 📩 رهبر انقلاب: علیه حزب‌الله لبنان چقدر فعالیت تبلیغی و عملی کردند؛ درعین‌حال حزب‌الله پیکره‌ی رشید خود را در دنیای اسلام نشان می‌دهد/ گیرم فلان دولتِ فاسدِ وابسته‌ی توخالیِ پوک با پول و دلار نفتی در فلان بیانیه، حزب‌الله را محکوم کند؛ به درک! چه اهمیتی دارد! حزب‌الله و جوانان آن مثل خورشید می‌درخشند و مایه‌ی افتخار دنیای اسلام هستند.۹۵/۲/۱ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ صفحه3️⃣از6️⃣صفحه رهبر انقلاب، صبح امروز: یکی از اساسی‌ترین انگیزه‌هایی که قدرت‌های استکباری را به صف‌آرایی علیه ما وادار کرد این بود که یک کشوری بدون اینکه به قدرتی متکی باشد بتواند به عرصه‌ی فوق‌العاده حساس دست پیدا کند/ اگر به آنها رو بدهیم فردا سر مسائل و و مسائل علمی دیگر هم بازی درمی‌آورند و اشکال‌تراشی می‌کنند.۹۵/۲/۱ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ صفحه 4️⃣ از6️⃣صفحه رهبر انقلاب: در مسئله‌ی جوان‌ها یک فراگیر بین جمهوری اسلامی و و صهیونیست‌ها برقرار است/ افسر جنگ نرم را دشمن یک‌جور می‌پسندد و جمهوری اسلامی یک‌جور/ آمریکایی‌ها دوست دارند ما شجاعت، انگیزه، امید، تحرک، توان جسمی و فکری نداشته باشد. نسبت به دشمن، خوشبین و نسبت به فرمانده و عقبه‌ی خودی بدبین باشد.۹۵/۲/۱ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ صفحه5️⃣از 6️⃣صفحه رهبر انقلاب: جمهوری اسلامی می‌خواهد تبدیل شود به عنصر و / وظیفه‌ی انجمن‌های اسلامی و مطالبه‌ی من از شما فرزندانم این است که نقش ایفا کنید که همسالان خود را طبق این تعریف درست بار بیاورید. این درصورتی امکان‌پذیر است که در توفیق داشته باشید/ اگر کوتاهی کنید خلاف وظیفه و آنچه خدا خواسته عمل کرده‌اید.۹۵/۲/۱ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ صفحه 6️⃣ و پایانی رهبر انقلاب: شنیده‌ام در بعضی با کارهای انقلابی دانش‌آموزان مخالفت می‌شود. فرض کنید بچه‌ها می‌خواهند برای ۲۲بهمن کار کنند، به جای کمک مانع‌تراشی می‌کنند؛ با این باید برخورد کرد. من طرفدار خوب خواندن هستم اما در کنارش هم باید کنند.۹۵/۲/۱ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅کانال شهید سید مصطفی صدرزاده @shahid_mostafasadrzadeh