eitaa logo
شهید سید علی زنجانی 🕊
1.2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
1 فایل
♡ به کانال شهید عشق ❤️ ،سیدعلی زنجانی خوش اومدی...🌱 سید خیلی رفیقاشو دوست داره،شماهم میتونید باهاش رفیق شید...😍🌱 میتونید اینجا ( https://eitaa.com/shahid_seyed_ali_zanjani/6 ) با شهید عشق آشناشید...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰«اخلاق» 🔻با اخلاق و منش خودش خيلى‌ها را جذب انقلاب مى‌كرد. رفتارش بر افراد تأثيرگذار بود. به عنوان نمونه، یكى از افرادى كه اوايل اصلاً انقلابى نبود، تحت تأثير مراوداتش با سيد على متحول و مريد حضرت آقا شد و قبل از سيد على در قالب مدافع حرم به شهادت رسيد. @shahid_seyed_ali_zanjani
🔻قدرت تحمل بسیار بالایی داشت. بدرفتاری‌ها و بداخلاقی‌ها بر روی او اثر نمی‌گذاشت. با دیگران بسیار مهربان بود و دل‌شکستن برایش سخت‌ترین کار. گاهی اوقات برای یک رفتار ساده که اصلاً در عالم رفاقت نمی‌شد به آن فکر کرد، چه رسد به اینکه بخواهی ناراحت بشوی؛ بارها تماس می‌گرفت و عذرخواهی می‌کرد. صاف و پاک و باصفا بود. @shahid_seyed_ali_zanjani🦋
🔰«خاک تدمر» 🔻چشمم که افتاد به عکس‌ها و صوت‌هایش در گوشی، دوباره هوایی شدم. می‌دانم آن‌قدر سرش شلوغ است که شاید اصلاً وقت نکند از بهشتش آن بالا، نگاهی به این پایین بیندازد. ولی دل این حرف‌ها سرش نمی‌شود. خاطراتش جلوی چشمم زنده می‌شود. آن روز قرار بود با هم برویم جلسه. هول‌هولی دنبال لباس‌های خوب‌مان می‌گشتيم که يکدفعه رسیدیم به این لباس‌ها. همین‌هایی که در عکس تنش کرده. گفتم: «سيد؛ اينا خيلی خاكی شده. یادت باشه برگشتیم اینا رو بشوريم.» نگاهی کرد و گفت: «اینا خاک تدمر و مفخخه‌هاييه [انتحاری‌هایی] كه می‌اومدن و منفجر می‌شدن، دلم نمياد بشورمشون! اين خاک مقدسه!» دیگر غرق شده‌ام؛ غرق سید. انگار که روبه‌رویم نشسته و دارم با خودش صحبت می‌کنم: «قربون اين ريش خاكی و خوشگلت! اين خاک به خودی خود که مقدس نيست! تقدسش به تو و امثال توئه كه حالا دور امام حسين (علیه‌السلام) جمع شديد و گل می‌گید و گل می‌شنوید. چى ميشه این بین يه نگاه نه؛ گوشه‌نگاهى هم به ما بیندازید و سفارشمون رو به آقا بکنید؟» زانوهایم را محکم بغل می‌کنم. نفسم آه سنگینی می‌شود تا بیرون بیاید: «سيد! خسته‌ام، همين. حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی / کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار». @shahid_seyed_ali_zanjani🕊
🔰«روح ایمان» 🔻یک روز به من گفت: «من از دوران یتیمی کنار مادر صبورم بودم. او روح ايمان را در ما بيدار كرد». @shahid_seyed_ali_zanjani🍃
بعضی وقت‌ها توی یخچال، چیزی جز نان و پنیر نداشتیم. یک روز ازضعف زیاد به او گفتم:« گرسنه ام» دست به جیب‌های خالی اش برد💔 از خانه بیرون رفت. وبا غذای نذری امام حسین علیه السلام بازگشت...😍 ✍️ @shahid_seyed_ali_zanjani🦋
🗞شهید مدافع حرم سید علی زنجانی به روایت همرزمان؛ 🔻یکی از رزمنده‌ها می‌گفت: توی دوره آموزشی همراه با سید بودم. یه‌بار شب‌نشینی داشتیم. هم‌نشینی با آقا سید اون‌قدر صفا داشت که تمام همّ و غم‌ات رو از بین می‌برد ... 🔸سید باصفا بود و مشتی؛ از صفا و صمیمیتش هر چی بگم، کم گفتم. شوخی‌ها و صحبت‌هاش، رفتار قشنگش ... در یک کلام اون‌قدر باهات گرم می‌گرفت که انگار سال‌ها باهات رفیق بوده ... 🔹بعد از مدتی بگو و بخند، لحنش جدی شد و شروع کرد حرف‌های مفید و علمی زدن. انگار می‌خواست شب‌نشینی‌مون خالی از حرف‌های خداپسند و پُرثواب نمونه. حرف‌های علمی و عمیقش هم جذاب بود. دلت می‌خواست با تمام وجود بهش گوش بدی ... 🔸بالاخره شب‌نشینی تموم شد و بچه‌ها رفتند برای استراحت. من هم خوابیدم. نیمه‌شب از خواب بیدار شدم؛ دیدم سید ایستاده به نمازشب و سوزناک گریه می‌کنه ... 🔺آقا سید علی یه رفیقِ تمام عیار بود؛ مصداق واقعیِ شیرِ روز و زاهدِ شب ... @shahid_seyed_ali_zanjani
شهید سید علی زنجانی 🕊
🔹دستی که روی شانه‌اش نشست از عالم رفاقت سید، ناگهان پرتش کرد وسط پمپ بنزین چرک و کثیفش. نگاه هاتف هم
🔸نگاهش را از گوشی همراه تا صورتِ آفتاب‌سوخته و خسته‌ی کارگر پمپ بنزین بالا آورد و کوتاه گفته بود: «میشه باکش را پُر کنی». 🔺هنوز هم ذهنش پُر از رنگ و بوی سید بود، وقتی با نگاهش رفتن او را می‌دید و تکه‌کلام «سید علی» را با خود زمزمه می‌کرد «هاتف جان؛ ما بايد دست و دل باز باشيم. ما بايد كريم باشيم. ما بايد كمک كنيم. ما بايد دستمون باز باشه تا خدا هم براى ما بذاره؛ تا خدا هم به ما بده. ما كمک مى‌كنيم تا خدا هم به ما كمک كنه». @shahid_seyed_ali_zanjani🕊
🗞شهید مدافع حرم سید علی زنجانی به روایت همرزمان؛ 🔻یکی از ویژگی‌های بارز سید علی روحیه‌ی شهادت‌طلبی ایشان بود. به شدت برای شهادت تلاش و مجاهدت می‌کرد؛ چه برای اینکه در عملیات‌ها حضور دائمی داشته باشد و چه اینکه توسلات داشته باشد. 🔸یکی از اساتید و مدیران حوزه علمیه که از فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس و مدافع حرم هم هستند، نقل می‌کردند که؛ یک روز سید پیش من آمد و گفت: «حاج آقا؛ یک عمل و دستوری دارید برای من که خدا شهادت رو رزق من بکنه؟» می‌گفت: «بهش گفتم، برو چهله‌ی نماز جعفر رو انجام بده». 🔺خود سید علی هم برنامه‌های معنوی و عبادی خاصی برای کسب فیض عظیم شهادت داشت و بر این اعمال مداومت می‌کرد. تا اینکه خدا این توفیق را به او داد. ان‌شاءالله شفیع و دعاگوی ما و همه کسانی که علاقه‌مند هستند که آخرین پله‌ی زندگیشان شهادت قرار بگیرد، باشند. @shahid_seyed_ali_zanjani💚🍃
🗞شهید مدافع حرم سید علی زنجانی به روایت همرزمان؛ 🔻مسير شام بود. رانندگى طولانى ديگر رمقى برای‌مان باقى نگذاشته بود. قدم‌های‌مان را توان راه پیمودن نبود و بند بندِ وجودمان از فرط خستگی فریاد می‌زد. 🔸از پَس نگاه‌های خسته، ناگهان ساختمان مقرّ در قاب چشمان‌مان جای گرفت. اميدِ استراحت در حال و هواى بی‌ریا و ساده‌ی مقرّ، لحظه‌اى لبخند را بر لب‌های‌مان می‌نشاند. 🔹خسته از راهى طولانى وارد مقرّ شديم و هر يک به گوشه‌اى پناه برديم تا در كنج خلوتى آرام بگيريم. هنوز گرد و غبار راه بر چهره‌های‌مان سنگينى مى‌كرد كه درد و دل‌های مسئول مقرّ آغاز شد. ناراحت بود و شايد در آن حال، تنها گوشِ شنواى سيد على مى‌توانست آرام‌بخش جانِ خسته‌اش باشد. زمان نمى‌توانست بيش از اين حوصله كند و عقربه‌هايش داشت تک به تک به سمت گلبانگ اذان صبح خم می‌شد؛ اما دغدغه سید علی در حل مشكل مسئول مقرّ اجازه نمى‌داد خواب بر پلک‌هاى خسته‌اش بنشيند. با صبر و حوصله بى‌مانندى تمام حرف‌هاى او را گوش كرد. نمازشب را خواند و نوبت به نماز صبح رسيد. بعد از نماز صبح ديدم سيد على از شدت خستگى، بين سجده و زمين به حالت خميده خوابش برده است.
🗞شهید مدافع حرم سید علی زنجانی به روایت همرزمان؛ 🔻يه روز حرف بچه‌ها شد. گفت: «شیخ؛ تو که دختر داری هم، همین‌طوری هستی؟ حس عجیبی به زینب دارم. خیلی شیرین بازی می‌کنه. خیلی دوروبرم می‌چرخه. خیلی دوستش دارم». 🔹به یکی از علماء هم تو عالم رویاء گفته بود؛ روزانه در ساعاتی خاص به خانواده و بچه‌هام سر می‌زنم. 🔺سید جان؛ به دل جامانده‌ها هم سری بزن. @shahid_seyed_ali_zanjani
علاقه مند و مقید به نماز ائمه اطهار بودند.... نماز جعفر طیار رو خیلی مراقبت می‌کردند... یه مشکلی داشتم به دایی گفتم چی کارکنم گره از کارم باز بشه ،گفت خودت رو مقید به نماز ائمه بکن خصوصا نماز حضرت زهرا ،می گفت من اگه روزی این نماز هارو نخونم ،انگار چیزی گم کردم😭 @shahid_seyed_ali_zanjani
🗞 شهید مدافع حرم سید علی زنجانی به روایت همرزمان؛ 🔰«هميشه مشغول كار بود و خستگى نداشت» 🔻واقعاً خستگى نداشت. يه تنه كار چند نفر رو انجام مى‌داد. حالا كه نيست، جاى خاليش احساس مى‌شه و مى‌فهميم كه سيد چه‌قدر كار مى‌كرد. 🔸وقتى بيدار مى‌شد و كارى نبود كه انجام بده، اعصابش خورد مى‌شد و مى‌رفت كه كارى جور كنه و بيكار نباشه. 🔺خودشو به آب و آتيش مى‌زد كه بتونه تو عمليات شركت كنه. بين روحانى‌ها ركورددار حضور در منطقه بود. چند سال بود كه داشت نوكرى حضرت زينب (سلام الله عليها) رو مى‌كرد و آخرش هم مزد شهادتش رو از بى‌بى گرفت ... @shahid_seyed_ali_zanjani🌻
🗞 شهید مدافع حرم سید علی زنجانی به روایت همرزمان؛ 🔻یادم نمیاد تا حالا نیازمندی از پیش آقا سید دست خالی برگشته باشه. حتی نیازمندای حلب سیدعلی رو می‌شناختن. 🔸سیدعلی طوری باهاشون رفتار می‌کرد که انگار رفیقشونه و نمی‌ذاشت عزتشون زیر سوال بره ... 🔺چند روز قبل شهادتش بود که داشتیم برای عمل پسر یکی از بچه‌های نبل مبلغی جمع می‌کردیم. به سید زنگ زدم. گفت؛ غمت نباشه، هر چی کم اومد من میذارم ... @shahid_seyed_ali_zanjani🌱💚
🔰«یاد حبیب» 🔻عینکم که شکست، دوباره بی‌اختیار شروع کردم به اشک ریختن. حالا بعد از سید علی چشمم به هر چیزی که می‌افتد، هوایی می‌شوم و در حال و هوای خودم با او نجوا می‌کنم: «يا ليت الحبيب يعود يوما، فأخبره بما فعل المغيب؛ كاش محبوب من روزی بازگردد تا به او بگوييم فراقش چه بر سَرم آورد ... آقاجون رفتی؟ نوش جونت. قرار نيست ما به هر چی می‌رسيم، چشامون خيس شه! بابا مگه فريم شكسته عينک هم گريه داره؟ تو با ما چيكار كردی سيد!؟ كى آخه با دیدن عکسای ريسه و لبخند، دلش تنگ ميشه و اشكاش رها!» عینک شکسته را در دستم می‌چرخانم. نگاهش می‌کنم و خاطراتش جلوی چشمم زنده می‌شود. آن روز با هم رفته بودیم برای خرید عینک که از من قول گرفت و گفت: «قول بده كسی نفهمه قيمتش چه‌قدره. چون شايد همين مقدار كم رو نداشته باشه». اشک‌هایم را به محاسنم می‌کشم. نفسم آهی می‌شود تا بیرون بیايد: «نور چشمم! لازم نبود هر از چندگاهی بيايی و چيزی نشونمون بدهی و ما رو به گريه بندازی! می‌خوام بدونی؛ از روزی كه رفتی، تو رو در هر چيزی می‌بينيم در هر گوشه و كناری. تا می‌آييم در آغوشت بگيريم يادمون می‌افته كه همه‌ی اينها خيالات است. نمی‌دونم چطوری، اما هر طور شده بايد بيای و اوضاع رو‌ روبه‌راه كنی. ديگه خود دانی عزيزم؛ يا مرا با خود بِبَر آنجا كه هستی يا بیا». @shahid_seyed_ali_zanjani🦋
🔰«حل مشکلات رزمندگان» 🔻همیشه من را به دیدار رزمنده‌ها می‌برد. گاهی با هم در یک مکان استراحت می‌کردیم؛ ولی او شب‌ها دیر می‌آمد. گاهی دیرآمدنش تا صبح طول می‌کشید. با رزمنده‌ها می‌نشست، حرف‌هایشان را می‌شنید و مشکلاتشان را حل می‌کرد. محال بود مشکل کسی را بشنود، نتواند حل کند و خوابش ببرد. @shahid_seyed_ali_zanjani🕊
چه قدر سخت بود این لحظه ؛ دیدنش با همان لباس های که رفته بود خط، دست های شکسته و خشک شدن و چشم های نیمه باز.💔😭 تنها کاری که کردیم، اسم هایمان را در قبر ، رو به قبله و جلوی صورتش نوشتیم. می دانم او رفقایش را یادش نمی‌رود ولی ما به اسم نوشتیم 🙂🥀 @shahid_seyed_ali_zanjani🦋
🔰«گریه بر آل الله» 🔻قبل از هر درگیری مهم، به مجاهدین مى‌پیوست. با آن‌ها نماز مى‌خواند. سپس آن‌ها را مورد لطف قرار می‌داد، استوارشان مى‌ساخت و موعظه می‌کرد. از مصیبت‌های آل محمد (علیهم‌السلام) یاد می‌کرد پس زياد مى‌گريست و مى‌گريستند. گاهی اوقات تا جایی که برایش مقدور بود به هر کدام از آن‌ها انگشتری متبرک به حرم امام رضا و حضرت زینب (علیهم‌السلام) می‌داد. خیلی اصرار داشت که دستان تک تک مجاهدین را ببوسد و به همراه آن‌ها وارد جنگ می‌شد و همانند آنان رنج خستگی و گرسنگی و درد را تحمل می‌کرد. @shahid_seyed_ali_zanjani💛
🔰«انگشتر فیروزه» 🔻اواخر شهریور سال ١٣۹۵ بود. سيد على همراه برادرش به مقر ما مى‌آمد و به ما سر مى‌زد. 😍 آن روزها با شهيد رضا الوانى و شهيد سجاد زبرجدى با هم بودیم. 🙂 يک روز يكى از بچه‌های صابرين پيش من آمد و گفت: «حاجى يه نفر اين ده تا انگشتر رو داده و گفته به حاج آقاى فلانی بگيد براى بچه‌ها كلاس‌های عقیدتی مى‌گذاره، اینا رو هدیه بده به رزمنده‌ها. نذر امام رضاست (علیه‌السلام)».☺️💔 انگشترها همه فيروزه بود، فيروزه‌هاى خيلى خوب. یکی می‌گفت حاج قاسم فرستاده، دیگری می‌گفت … به خودم گفتم: «خب حتماً از ایران فرستادن دیگه».🥰 گذشت و گذشت. تقریباً دو- سه سال بعد فهميدم کسی که این ده تا انگشتر فیروزه را برای من فرستاده بود تا به بچه‌ها بدهیم، سید علی بوده.🥺💔 @shahid_seyed_ali_zanjani🌼
🔰«حرم امام رضا (علیه‌السلام)» 🔻شبی، به نیابت از سید علی در حرم امام رضا (علیه‌السلام) زیارت جامعه می‌خواندم.🥀 خواندن زیارت که به اتمام رسید، به سراغ گالری و عکس‌هایش رفتم.🥲 در بین عکس‌ها، عکسی نظرم را جلب کرد؛ تصویری بود از سید علی که داشت همین‌جا، در حرم امام رضا (علیه‌السلام)، زیارت‌نامه می‌خواند. واقعاً که چه تصادف جالبی!😭💔 @shahid_seyed_ali_zanjani
🔰«شهادت» 🔻بسيار تحت تأثير اين عبارت منسوب به حضرت سيدالشهداء (عليه‌السلام) بود و آن در دفتر خاطرات شخصى خود نگه داشته بود:🥀 «ای خدای من، ای بزرگ من، دوست دارم كه هفتاد بار در راه طاعت و محبت تو كشته شوم و زنده گردم، 🥲به‌خصوص اگر در كشته شدن من، پیروزی دين تو و زنده شدن فرمان تو و محفوظ ماندن ناموس شريعت تو باشد».🙂💔 @shahid_seyed_ali_zanjani🕊💚
🔻دنبال شهادت بود و از همان بدو ورود به منطقه برای آن برنامه‌ریزی داشت.👌🙂 واقعاً هم روی خودش کار می‌کرد؛ از دقت در نماز و روزه گرفته تا حساسیت و توجه در مسائل بیت‌المال و نشکستن دلِ دوست و همرزم، عجیب مراعات می‌کرد.🥲💔 @shahid_seyed_ali_zanjani🕊
🔰«عاشق امام حسین (علیه‌السلام)» 🔻سید علی یک بچه هیئتی و عاشق امام حسین (علیه‌السلام) بود که برنامه روزانه برای روضه شنیدن و گریه کردن داشت. گاهی هندزفری توی گوشش بود و به شدت گریه می‌کرد. @shahid_seyed_ali_zanjani🌱
🔰«قرآن» 🔻از اوايل رسيدن به سن تكليف، تلاش می‌کرد قرآن را حفظ كند. چندين جزء از قرآن و سوره بقره را به طور كامل حفظ كرده بود. سوره‌های بلند ديگری مانند سوره انعام را نیز از حفظ داشت كه تا زمان شهادتش روزانه آن را يک يا دو بار قرائت می‌كرد. @shahid_seyed_ali_zanjani🍃
🔰«عاقبت بخير» 🔻نشسته بودم که تماس تصويری آمد؛ سيد علی بود توی حرم. با ذوق و شوق تعريف می‌كرد كه کی رسيدند و كجا رفتند. در آخر هم گفت: «داداش؛ پيش امام رضا (علیه‌السلام) دعا كردم که عاقبت بخير بشم». @shahid_seyed_ali_zanjani🕊💛
🗞 شهید مدافع حرم سید علی زنجانی به روایت همرزمان؛ 🔻يكى از همرزمان سید می‌گفت: سید علی همیشه از پول شخصی خودش برای رزمنده‌ها و مجاهدین، میوه و گوشت و غذا شیرینی و آجیل و کلی خوراکی و لوازم می‌خرید.🙂🕊 🔸مخصوصاً این سری آخر روز قبل از شهادت کلی آجیل و شیرینی اینا خریده بوده که پخش کردنش تا صبح شهادتش هم طول کشید.🥀 🔺به قول حاج قاسم تا کسی شهید نبود، شهید نمی‌شود. سید علی‌ام یکی از آدمای همین دسته بود که واقعاً می‌شد حس کرد اینو.🌻 @shahid_seyed_ali_zanjani❤️