🔰«یاد حبیب»
🔻عینکم که شکست، دوباره بیاختیار شروع کردم به اشک ریختن. حالا بعد از سید علی چشمم به هر چیزی که میافتد، هوایی میشوم و در حال و هوای خودم با او نجوا میکنم: «يا ليت الحبيب يعود يوما، فأخبره بما فعل المغيب؛ كاش محبوب من روزی بازگردد تا به او بگوييم فراقش چه بر سَرم آورد ... آقاجون رفتی؟ نوش جونت. قرار نيست ما به هر چی میرسيم، چشامون خيس شه! بابا مگه فريم شكسته عينک هم گريه داره؟ تو با ما چيكار كردی سيد!؟ كى آخه با دیدن عکسای ريسه و لبخند، دلش تنگ ميشه و اشكاش رها!»
عینک شکسته را در دستم میچرخانم. نگاهش میکنم و خاطراتش جلوی چشمم زنده میشود. آن روز با هم رفته بودیم برای خرید عینک که از من قول گرفت و گفت: «قول بده كسی نفهمه قيمتش چهقدره. چون شايد همين مقدار كم رو نداشته باشه».
اشکهایم را به محاسنم میکشم. نفسم آهی میشود تا بیرون بیايد: «نور چشمم! لازم نبود هر از چندگاهی بيايی و چيزی نشونمون بدهی و ما رو به گريه بندازی! میخوام بدونی؛ از روزی كه رفتی، تو رو در هر چيزی میبينيم در هر گوشه و كناری. تا میآييم در آغوشت بگيريم يادمون میافته كه همهی اينها خيالات است. نمیدونم چطوری، اما هر طور شده بايد بيای و اوضاع رو روبهراه كنی. ديگه خود دانی عزيزم؛ يا مرا با خود بِبَر آنجا كه هستی يا بیا».
#شهید_سید_علی_زنجانی
#خاطرات_شهید
@shahid_seyed_ali_zanjani🦋
🔰«حل مشکلات رزمندگان»
🔻همیشه من را به دیدار رزمندهها میبرد. گاهی با هم در یک مکان استراحت میکردیم؛ ولی او شبها دیر میآمد. گاهی دیرآمدنش تا صبح طول میکشید. با رزمندهها مینشست، حرفهایشان را میشنید و مشکلاتشان را حل میکرد. محال بود مشکل کسی را بشنود، نتواند حل کند و خوابش ببرد.
#خاطرات_شهید
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani🕊
چه قدر سخت بود این لحظه ؛ دیدنش با همان لباس های که رفته بود خط، دست های شکسته و خشک شدن و چشم های نیمه باز.💔😭
تنها کاری که کردیم، اسم هایمان را در قبر ، رو به قبله و جلوی صورتش نوشتیم.
می دانم او رفقایش را یادش نمیرود ولی ما به اسم نوشتیم 🙂🥀
#شهید_سید_علی_زنجانی
#خاطرات_شهید
@shahid_seyed_ali_zanjani🦋
🔰«گریه بر آل الله»
🔻قبل از هر درگیری مهم، به مجاهدین مىپیوست. با آنها نماز مىخواند. سپس آنها را مورد لطف قرار میداد، استوارشان مىساخت و موعظه میکرد. از مصیبتهای آل محمد (علیهمالسلام) یاد میکرد پس زياد مىگريست و مىگريستند. گاهی اوقات تا جایی که برایش مقدور بود به هر کدام از آنها انگشتری متبرک به حرم امام رضا و حضرت زینب (علیهمالسلام) میداد. خیلی اصرار داشت که دستان تک تک مجاهدین را ببوسد و به همراه آنها وارد جنگ میشد و همانند آنان رنج خستگی و گرسنگی و درد را تحمل میکرد.
#خاطرات_شهید
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani💛
🔰«انگشتر فیروزه»
🔻اواخر شهریور سال ١٣۹۵ بود. سيد على همراه برادرش به مقر ما مىآمد و به ما سر مىزد. 😍
آن روزها با شهيد رضا الوانى و شهيد سجاد زبرجدى با هم بودیم. 🙂
يک روز يكى از بچههای صابرين پيش من آمد و گفت: «حاجى يه نفر اين ده تا انگشتر رو داده و گفته به حاج آقاى فلانی بگيد براى بچهها كلاسهای عقیدتی مىگذاره، اینا رو هدیه بده به رزمندهها. نذر امام رضاست (علیهالسلام)».☺️💔
انگشترها همه فيروزه بود، فيروزههاى خيلى خوب. یکی میگفت حاج قاسم فرستاده، دیگری میگفت …
به خودم گفتم: «خب حتماً از ایران فرستادن دیگه».🥰
گذشت و گذشت. تقریباً دو- سه سال بعد فهميدم کسی که این ده تا انگشتر فیروزه را برای من فرستاده بود تا به بچهها بدهیم، سید علی بوده.🥺💔
#خاطرات_شهید
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani🌼
🔰«حرم امام رضا (علیهالسلام)»
🔻شبی، به نیابت از سید علی در حرم امام رضا (علیهالسلام) زیارت جامعه میخواندم.🥀
خواندن زیارت که به اتمام رسید، به سراغ گالری و عکسهایش رفتم.🥲
در بین عکسها، عکسی نظرم را جلب کرد؛ تصویری بود از سید علی که داشت همینجا، در حرم امام رضا (علیهالسلام)، زیارتنامه میخواند. واقعاً که چه تصادف جالبی!😭💔
#خاطرات_شهید
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani✨
🔰«شهادت»
🔻بسيار تحت تأثير اين عبارت منسوب به حضرت سيدالشهداء (عليهالسلام) بود و آن در دفتر خاطرات شخصى خود نگه داشته بود:🥀
«ای خدای من، ای بزرگ من، دوست دارم كه هفتاد بار در راه طاعت و محبت تو كشته شوم و زنده گردم، 🥲بهخصوص اگر در كشته شدن من، پیروزی دين تو و زنده شدن فرمان تو و محفوظ ماندن ناموس شريعت تو باشد».🙂💔
#شهید_سید_علی_زنجانی
#خاطرات_شهید
@shahid_seyed_ali_zanjani🕊💚
🔻دنبال شهادت بود و از همان بدو ورود به منطقه برای آن برنامهریزی داشت.👌🙂
واقعاً هم روی خودش کار میکرد؛ از دقت در نماز و روزه گرفته تا حساسیت و توجه در مسائل بیتالمال و نشکستن دلِ دوست و همرزم، عجیب مراعات میکرد.🥲💔
#خاطرات_شهید
#سید_شهید_ما
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani🕊
🔰«عاشق امام حسین (علیهالسلام)»
🔻سید علی یک بچه هیئتی و عاشق امام حسین (علیهالسلام) بود که برنامه روزانه برای روضه شنیدن و گریه کردن داشت. گاهی هندزفری توی گوشش بود و به شدت گریه میکرد.
#سید_شهید_ما
#خاطرات_شهید
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani🌱
🔰«قرآن»
🔻از اوايل رسيدن به سن تكليف، تلاش میکرد قرآن را حفظ كند. چندين جزء از قرآن و سوره بقره را به طور كامل حفظ كرده بود. سورههای بلند ديگری مانند سوره انعام را نیز از حفظ داشت كه تا زمان شهادتش روزانه آن را يک يا دو بار قرائت میكرد.
#سید_شهید_ما
#خاطرات_شهید
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani🍃
🔰«عاقبت بخير»
🔻نشسته بودم که تماس تصويری آمد؛ سيد علی بود توی حرم. با ذوق و شوق تعريف میكرد كه کی رسيدند و كجا رفتند. در آخر هم گفت: «داداش؛ پيش امام رضا (علیهالسلام) دعا كردم که عاقبت بخير بشم».
#خاطرات_شهید
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani🕊💛
🗞 شهید مدافع حرم سید علی زنجانی به روایت همرزمان؛
🔻يكى از همرزمان سید میگفت:
سید علی همیشه از پول شخصی خودش برای رزمندهها و مجاهدین، میوه و گوشت و غذا شیرینی و آجیل و کلی خوراکی و لوازم میخرید.🙂🕊
🔸مخصوصاً این سری آخر روز قبل از شهادت کلی آجیل و شیرینی اینا خریده بوده که پخش کردنش تا صبح شهادتش هم طول کشید.🥀
🔺به قول حاج قاسم تا کسی شهید نبود، شهید نمیشود. سید علیام یکی از آدمای همین دسته بود که واقعاً میشد حس کرد اینو.🌻
#خاطرات_شهید
#ماه_رمضان
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani❤️