📿آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دو نماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: "این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و… اما من را بی حساب و کتاب بردند.
📿رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"
📿سپس در همان شب ایشان به همراه چند نفر از دوستان به سمت منزل احمدآقا که در ضلع شمالی مسجد امین الدوله در چهار راه مولوی بود، رهسپار شدند.
📿در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...."
#عارفانه
#شهید_احمد_علی_نیری
#شهیدانه
بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
📿مدارا با بچهها در سنین نوجوانی، همراهی با آنها و عدم تنبیه، از اصول اولیه تربیت است. احمد آقا که از شانزدهسالگی قدم به وادی تربیت نهاد. او بدون استاد تمام این اصول را به خوبی رعایت میکرد.
📿شاید بتوان گفت: هیچ کدام از نوجوانان و جوانان آنجا مثل احمد آقا اهل سکوت و معنویت نبودند. نوع شیطنتهای آنها هم عجیب بود. در مسجد خادمی داشتیم به نام میرزا ابوالقاسم رضایی که بسیار انسان وارسته و سادهای بود. او بینایی چشمش ضعیف بود. برای همین بارها دیده بودم که احمد آقا در نظافت مسجد کمکش میکرد. اما بچهها تا میتوانستند او را اذیت میکردند!
📿یک بار بچهها رفته بودند به سراغ انباری مسجد. دیدند در آنجا یک تابوت وجود دارد. یکی از همان بچههای مسجد گفت: من میخوابم توی تابوت و یک پارچه میاندازم روی بدنم. شما بروید خادم مسجد را بیاورید و بگویید انباری مسجد «جن و روح» داره!
📿بچهها رفتند سراغ خادم مسجد و او را به انباری آوردند. حسابی هم او را ترساندند که مواظب باش اینجا...
📿وقتی میرزا ابوالقاسم با بچهها به جلوی انباری رسید آن پسر که داخل تابوت بود شروع کرد به تکان دادن پارچه! اولین نفری که فرار کرد خادم مسجد بود. خلاصه بچهها حسابی مسجد را ریختند به هم!
📿یا اینکه یکی دیگر از بچهها سوسک را توی دست میگرفت و با دیگران دست میداد و سوسک را در دست طرف رها میکرد و...
📿چقدر مردم به خاطر کارهای بچهها به احمد آقا گله میکردند. اما او با صبر و تحمل با بچهها صحبت میکرد.
#عارفانه
#شهید_احمد_علی_نیری
#شهیدانه
بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از 🖤شهیدانه🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و شهید....
و یک روز برای خونخواهی جلوی ما می ایستند....
چه کرده ایم برای آرمان هایشان، چه کرده ایم برای راه شان.....
#شهید #شهیدانه #شهادت #شهدا #شهید_آرمان_علی_وردی #آرتین # آرشام
@shahid_seyed_mahdi
🖇 #شهیدانه🌱
و سلام بر او که می گفت:
«بعضیها فکر میکنند
اگر ظاهرشان را شبیه شهدا کنند
کار تمام است؛
نه،
باید مانند شهدا زندگی کرد» 💥✋🏻
• شهید محمّدابراهیم همت🌿
@shahid_seyed_mahdy
از شهید همدانی پرسیدند بعد از بازگشت از سوریه برنامه تان چیست؟
گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از چهل سال مجاهدت بالاتره، برم یه گوشه از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچه های نوجوان و جوان کارفرهنگی انجام بدهم؛ برای امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) آدم تربیت کنم. سرباز تربیت کنم.
کاری که تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدهیم.
#شهید_حسین_همدانی
#شهیدانه🕊🕊
@shahid_seyed_mahdy
بدانید برای چه خلق شدهاید
و برای چه زندگی میکنید
و پایان کار شما کجاست؟!
و این را بدانید
بهخدا قسم شما فقط
برای یک لقمه نان بهدست آوردن
خلق نشدهاید!
بهای شما رضوانالله است
به قطعه نانی و یا تکه زمینی
خود را تباه نکنید.
شما از آن خدایید ..
خود را تا دیر نشده به او برسانید،
فرصت کم است!
از وصیتنامه طلبه شهید
مهدی_تراب_اقدمی🌷
#شهیدانه
@shahid_seyed_mahdy
-
گناهمیکنه ؛
بعدمیگهقرارهتوبهکنم ،
ببخشیدولیعزرائیلقبلش
باهاتونهماهنگنمیکنه . .؛ 👀
|شهیدعباسدانشگر|
#شهیدانه
#شهیدانه
ما را تو با گرفتنِ جان امتحان نکن
از جانِ خود عزیزتر داشتیم ، رفت ..
#حاجقاسم
#اللهم_ارزقنا_شهادت
روزتون شهدایی ❤️🩹✨
@shahid_seyed_mahdy
و سلام بر او که می گفت:
«این انقلاب، آن قدر تلاطم و سختی
دارد که یک روزی شهدا آرزو می کنند
زنده شوند و برای دفاع از این انقلاب
دوباره شهید شوند»
شهید سپهبد قاسم سلیمانی
#شهیدانه
#حاجقاسم
@shahid_seyed_mahdy
🔻شهیدی که با سوره مؤمنون به آرامش قلبی رسید
🌷یک روز جمشید بسیار ناراحت بود، وقتی میدید در عملیاتهای مختلف دوستان و همرزمانش شهید میشوند غصه و ناراحتی زیادی داشت که چرا از قافله جا مانده است، جمشید آن روز برایم تعریف کرد که به خدا گلایه کردم و متحیر شده بودم گفتم خدایا چه گناهی کردم که همه رفتند و من ماندهام در این حال قرآن را باز کردم و سوره مؤمنون آیه 114 «انْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا ۖ لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ شما اگر از حال زندگانی خود آگاه بودید میدانستید که مدت درنگتان در دنیا بسیار اندک بوده است» جلویم مجسم شد، تا این آیه را خواندم قلبم قدرت گرفت و آرامش پیدا کردم و مطمئن شدم که من هم خواهم رفت و پیشروی کردم و فهمیدم خداوند
میخواهد من را امتحان کند.
👈به روایت پدر بزرگوار شهید جمشید_بیات
#شهیدانه
@shahid_seyed_mahdy
هیچ وقت خون شهید هدر نمی رود
خون شهید به زمین نمی ریزد
خون شهید هر قطره اش تبدیل
به صدها قطره و هزارها قطره
بلکه به دریایی از خون می گردد
و در پیکر اجتماع وارد می شود ..
• شهید مرتضی مطهری •
#شهید_سیدهاشم_صفیالدین
#شهیدانه
🌾