eitaa logo
کانال شهید وحید فرهنگی والا
308 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
560 ویدیو
12 فایل
کانال رسمی شهید جبهه مقاومت مهندس وحید فرهنگی والا (زیرنظر خانواده شهید) نام جهادی: بِلال تاریخ و محل ولادت: ۱۳٧۰/٧/١۵ تبریز تاریخ و محل شهادت: ١٣٩٦/٨/۱۵ مسیر تدمر به بوکمال منطق یادشهدا با ذکر صلوات🙏💚 @shahid_vahid_farhangi_vala
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷🍃🌷 از ویژگی های بارز اخلاقی شهید برامون بگید⁉️ آقا وحید خیلی اخلاق خوبی داشتن با همه ارتباط برقرار میکردن خیلی به فکر بچه ها ونوجوونا بودن به نماز اول وقت خیلی حساس بودن واهمیت میدادن هرکمکی هم از دستشون بر میومد برا همه انجام میدادن ودریغ نمیکردن خیلی کارشون رو دوست داشتن وبا عشق میرفتن سراغش صداقت پیشه شون بود و خیلی از رفتار ها که رعایت کردنش آخر سر موجب عاقبت بخیریشون شد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 کانال شهید مهندس وحید فرهنگی والا @shahid_vahid_farhangi_vala
🍃🌷🍃🌷 خاطره شیرینے ڪہ از همسرتون باهم داشتید رابفرمایید⁉️ تموم خاطرات که شیرین هستن وبه یادماندنی... بعداز اینکه صیغه محرمیت بینمون خونده شد نزدیک اذان مغرب بود که هردومون از خانواده ها اجازه گرفتیم ورفتیم اتاق اولین نماز جماعت دونفره رو خوندیم بعد اینکه نمازمون تموم شد یه تسبیح فیروزه ای رنگی رو از جیب کتشون درآوردن وبه من هدیه دادن البته قبل این تسبیح یه تسبیح دیگه هم بهم داده بودن که از تربت کربلا هستش واینا بهترین هدیه هایی بودن که از ایشون گرفتم و همراه خودم دارم از اون به بعد اکثرا سعی میکردیم که نماز هامون رو جماعت بخونیم و بنده پشت سرشون به آقا وحید اقتدا میکردم وحالا تو همه نمازام به یادشون میوفتم به یاد تموم روزهایی که باهم نماز میخوندیم... 🍃🌷🍃🌷 علایق شهید در چه زمینه هایی بود⁉️ تو زمینه های ورزشی فعال بودن برنامه استخر و کوهپیمایی و پینت بال با بچه ها داشتن خیلی به کوه و کوهپیمایی علاقه داشتن هر وقت فرصت پیدا میکردن با من یا با دوستانشون به کوه میرفتن موتورسواری رو هم خیلی دوس داشتن بعد ازدواج موتور معمولی که داشتن رو فروختن و از موتور پرشی ها خریدن و با اون اکثرا میرفتن کوه و خیلی به آموزش های نظامی و کلاس هاشون علاقه داشتن کار و خادمی شهدا هم جزو برنامه هاشون بود و هر سال با دانشگاه خودشون در راهیان نور شرکت میکردن و خادم الشهدا بودن در مراسمات و مناسبت های مذهبی شرکت میکردن با دوستانشون اعتکاف میرفتن. 🍃🌷🍃🌷 همسرتون بہ ڪدوم یڪ از ائمه ارادت بیشتری داشت؟ به امام حسین(ع) خیلی ارادت وعلاقه شدیدی داشتن هروقت که در موسسه قرآنی هیئتی برگزار میشد آقا وحید اولین نفری بود که میرفت برا کمک کارها واز آخرین نفراتی بود که برمیگشتن خودشون همیشه از علاقه خاصی که به سیدالشهدا داشتن با صداقت اینو میگفتن و با عملشون ثابت کردن این حرفشون رو همچنین هروقت نوزادی میدیدن که آب میخوره یا گریه میکنه میدیدم که چشمشون پراشک میشد ومیگفتن یاد روضه علی اصغر(ع) میوفتم خانوم😔 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 کانال شهید مهندس وحید فرهنگی والا @shahid_vahid_farhangi_vala
🍃🌷🍃🌷 نحوه برخورد شهید با خانواده و اقوام و دوستان چطور بود⁉️ خیلی احترام بزرگترها را نگه میداشتن مخصوصا احترام پدر ومادرشان را وهمیشه با دوستان یا اقوام کاری نمیکردن یا حرفی که باعث دلخوری بشه نمیزدن که خدایی نکرده دل کسی رو بشکنن 🍃🌷🍃🌷 هیچ وقت فڪر میڪردید که همسرتون یڪ روز شهید شن؟ همیشه این عاقبت بخیری رو که پله آخر زندگی دنیوی یه بنده هستش رو از خدا براشون میخواستم وبه خودشونم میگفتم که شما لایق شهادتین میگفتم حیفه که بعضی از آدما به مرگ طبیعی بمیرن باید شهید بشن وشما یکی از اونایی آقا وحید اما نه به این زودی از خدا میخوام که تو رکاب امام زمان(عج) شهید بشین ... واقعا فکر نمیکردم که به این زودی این اتفاق بیوفته😔 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 کانال شهید مهندس وحید فرهنگی والا @shahid_vahid_farhangi_vala
♨️ دیدار با پدر و مادر شهید به قلم محمد عزیزی راد با ما همراه باشید. 🌺🌺🌺 پدر محترم شهید: وحید در فعالیت های فرهنگی، ترویجی و آموزشی لحظه ای كوتاهی نمی كرد؛ اغلب ساعت های آخر شب به خانه می آمد و وقتی مادرش گله می كرد كه دیر می آیی، می گفت مادر ما وقتی برای نشست در خانه و پا روی پا انداختن نداریم، باید شبانه روز بكوشیم و تلاش كنیم تا این بچه ها درست تربیت شوند. 🌸🌸🌸 پدر محترم شهید: من در مراسم تشییع وحید نیز گفتم و اكنون نیز تاكید می كنم كه كاش 'وحید'های بیشتری داشتم تا همه را تقدیم دین و انقلاب كنم. باید خون عده ای ریخته شود تا ریشه درخت تناور اسلام، تنومندتر شود. اگر اسلام از صدر آن تا به امروز دوام آورده، به بركت خون شهیدان بوده است. 🌹🌹🌹 پر كردن اوقات بچه ها در تابستان، دغدغه همیشگی وحید بود و او همواره دنبال خیّری بود كه ولو به قیمت افتادن به پاهایش، بودجه ای برای اجرای برنامه های فرهنگی- تفریحی، اختصاص دهد؛ همیشه حرفش این بود كه این بچه ها امانتی در دست ماست كه باید برای آینده اسلام خوب تربیت شوند. 🌷🌷🌷 متن کامل مصاحبه را می توانید از https://www.irna.ir/news/82777001 مطالعه بفرمایید. @shahid_vahid_farhangi_vala
♨️ مصاحبه با مادر شهید نشریه فکه با ما همراه باشید. @shahid_vahid_farhangi_vala 🌹🌹🌹 وحید از سوریه زنگ می‌زد. تا صدای زنگ تلفن می‌آمد از جا می‌پریدم به امید این که او باشد. وقتی پشت تلفن صدای خنده‌اش را می‌شنیدم خیالم راحت می‌شد. زنگ هم که می‌زد، باز شوخی می‌کرد. می‌گفت: «مامان، دارم از آن چای‌های عربی که دوست داری می‌خورم و یادت می‌کنم.» می‌گفتم: «یکی هم به جای من بخور!» یک‌بار زنگ زد خانه مادرم. چون دهه اول محرم منزل مادرم مجلس روضه برقرار است، آن‌جا بودم. گفتم: «وحید، ما داریم اربعین می‌رویم کربلا.» گفت: «کاش سمیه را هم می‌بردید.» از حرفش تعجب کردم. گفتم: «تو خودت گفتی که خودم می‌خواهم ببرمش. من که از تو پرسیدم ببریمش یا نه!» آن‌موقع نفهمیدم چرا نظرش عوض شده. @shahid_vahid_farhangi_vala
بزرگ‌تر که شد، کنجکاوی هم به مسئولیت‌پذیری‌اش اضافه شد. طوری که اسباب‌بازی‌ها از دستش فقط یک روز سالم می‌ماندند. به اجزای تشکیل‌دهنده اسباب‌بازی‌ها بیش‌تر از خودشان علاقه داشت. می‌گفت: «دوست دارم ببینم چطور این را درست کرده‌اند.» فکر می‌کنم همین کنجکاوی هم باعث شد که در بزرگسالی رشته مکانیک را انتخاب کند. کنجکاوی باعث شده بود زیاد سوال بپرسد. از خدا، از نماز، از شهادت دایی‌اش و این که چطور شهید شده، کجا شهید شده، اصلا شهید یعنی چه. از پدرش می‌پرسید جبهه چطور بود؟ شما چه ‌کار می‌کردید؟ می‌زد روی پایش و می‌گفت: «کاش من هم آن زمان بودم!» در درس‌هایش هم همین‌طور کنجکاو و زرنگ بود. آن روزها رفتن بچه‌ها به پیش‌دبستانی مثل الان رسم نبود. خودم قرآن و کاردستی و نقاشی یادش می‌دادم. توی درس‌ها هم خودم کمکش می‌کردم. پدرش چون جانباز شیمیایی بود خیلی حوصله سر و کله زدن با وحید را نداشت. من هم از ایشان خواسته بودم این کار را به من واگذار کند. وحید به کمک من هم خیلی نیاز نداشت. @shahid_vahid_farhangi_vala
یک هفته مرخصی گرفت که خانه باشد و ما بیش‌تر او را ببینیم. شب قبل از اعزامش، شب تولدش بود. آمدند خانه ما. کیک خوردیم و عکس گرفتیم. به شوخی و جدی می‌گفت: «با حجاب عکس بگیرید، این عکس‌ها بعدا لازم‌تان می‌شود.» من عصبانی می‌شدم که این حرف‌ها چیست؟ وحید فقط می‌خندید و شوخی می‌کرد. صبح روز بعد برای بدرقه رفتیم خانه‌شان. صبحانه را با هم خوردیم. مدام سر به ‌سر من و پدرش می‌گذاشت تا ناراحت رفتنش نباشیم. من در خانه آن‌ها خیلی احساس راحتی می‌کردم، حتی خوابم می‌گرفت. به شوخی می‌گفت: «مامان، خونه ما خیلی خوبه. شما هم خیلی این‌جا راحتی.» بعد به سمیه‌خانم می‌گفت بالش برای من بیاورد. @shahid_vahid_farhangi_vala
••✾•• 💞 دردیست در دلم ڪہ دوایش نگاه توست دردا ڪہ درد هست و دوا نیست، بگذریم.. 🌹🌹🌹 @shahid_vahid_farhangi_vala
کانال شهید وحید فرهنگی والا
••✾•• #نجوا_با_شهدا💞 دردیست در دلم ڪہ دوایش نگاه توست دردا ڪہ درد هست و دوا نیست، بگذریم.. 🌹🌹🌹 @s
••✾•• شھادتـــــ دَرد دآرد دردِ ڪُشتنِ لذتـــــ... دردِ گذشتن ازدلبستگی ها قبل از اینڪه با دشمن بجنگی باید با نَفْستـــــ بجنگی شهآدتـــــ را به اَهلِ درد میدهند ❤️🌺 @shahid_vahid_farhangi_vala
لینک کانال تلگرام http://t.me/shahid_vahid_farhangi_vala لینک کانال روبیکا http://rubika.ir/shahid_vahid_farhangi_vala لینک کانال سروش http://sapp.ir/shahid_vahid_farhangivala لینک کانال ایتا http://eitaa.com/shahid_vahid_farhangi_vala لینک کانال بله http://ble.ir/shahid_vahid_farhangi_vala لینک کانال واتساپ https://chat.whatsapp.com/IVSmavu6IMxJ0pk5yq18Q7
لینک کانال تلگرام http://t.me/shahid_vahid_farhangi_vala لینک کانال روبیکا http://rubika.ir/shahid_vahid_farhangi_vala لینک کانال سروش http://sapp.ir/shahid_vahid_farhangivala لینک کانال ایتا http://eitaa.com/shahid_vahid_farhangi_vala لینک کانال بله http://ble.ir/shahid_vahid_farhangi_vala لینک کانال واتساپ https://chat.whatsapp.com/IVSmavu6IMxJ0pk5yq18Q7