فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠خاطــره ای بسیار عجیب از شهید
✨ #ابراهیـــم_هادی
🌷یادش با ذکر #صلوات
#سلام_بر_ابراهیم
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#تݪــنگـــراݩہ ⚠️
#خواهرم
🔺حواسـت باشد ڪودڪانۍ
در سن ڪم پدرانشان به خاطر
امنیت من و تو فدا شدهاند
مبادا با بدحجابۍخونشان را
پایمال ڪنیم؛
🔻پس حواست باشد؛ مبادا با
#بدحجابۍ خون به دل فرزندان
شهدا ڪنۍ... چون هیچ
ڪداممان نمۍتوانیم
دلتنگۍ خانواده شهدا را درڬ
ڪنیم....
#حجاب
#شهدا🌷
#بد_حجابۍ
#امانت_مادر
اللهم عجل لولیڪ الفرج🌼
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۲۹
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#نماز_اول_وقت #تعطیلات #مغازه #قنادی #حقوق #بیمه
✍...ده روزی مانده به عید نوروز ۹۶.آمد که جایی سراغ نداری در وقت های #تعطیلاتی بایستم کار کنم؟ گفتم:اتفاقا این #قنادی که کار می کنم.نیرو می خواد.
🍀خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بودکه چقدر حقوق می دهد، #بیمه می کند یا نه وساعت کاری اش به چه شکل است.اولین سوالش این بود:سر ظهر می ذاره برم #نماز_اول_وقت بخونم؟تا بعد از سیزدهم عید آمد مغازه.
راوی:مجید صالحی،دوست شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۳ ص ۱۸۲
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 حرفهای خواهر #شهید_ابراهیم_هادی در برنامه #بهشت_شهر
❤️ جای تابلوهای شهید در قلب ماست. ما تا آخر ایستاده ایم...
@Afsaran_ir
✅ حضرت محمد صلی الله علیه و آله
✍چه بسا لذتی کوتاه که اندوهی دراز بر جای گذارد ،
پس مراقب اعمال و رفتارتان باشید که همه ی اینها بازگشتش به خود شماست.....
📚بحارالانوار ص۸۴ ج ۷۴
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#وصیت_شهدا
✍از خدا خواسته ام اینجا محل #شهادتم شود ،
و دلم گواهی می دهد که خداوند آرزوی مرا برآورده خواهد کرد .
بعد از #احمدکاظمی و دیگر یاران ، من تنها شده ام ،
و به همین خاطر انتظار شهادتم را می کشم .
امیدوارم خداوند با #شهادت من مشکلات این منطقه و معضلات آن را حل کند ...
#سردارشهیدنورعلی_شوشتری
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
✍برای یکی از عملیات ها آماده می شدیم.
علی هاشمی اومد و مسئولیتها رو مشخص کرد ،
☘ #سید حمید شد مسئول گردان در منطقه دهلاویه ، یادم هست که فرمانده بود و با بچه ها می رفت کانال می کند !
گفتم ، سید بچه ها که هستند ، چرا شما ؟!
می گفت ، بچه ها هستند ، اما خسته شدند !
🌴خوب یادمه اون روزها گرما بیداد می کرد و پشه ها نیش های بدی می زدند ! ،
کمتر کسی توی این شرایط طاقت می آورد ، #سید فرمانده بود اما وقتی دشمن جلو میومد ، جواب پاتک دشمن رو می داد ،
☘ آرپی جی زن خوبی بود ، از بس آرپی جی زده بود از گوشش خون میومد ،
اسمش فرمانده گردان بود ولی با بلدوزرچی ها ، با بچه های شناسایی ، با بچه های لجستیک ، با بچه های تدارکات بود و به همه کمک می کرد !
🌴باسردار ناصری برای شناسایی منطقه جلو می رفت ، علی هاشمی گفته بود ، خودتون جلو نرید ، فقط ناظر باشید !
☘ولی سید قبول نمی کرد
می گفت ، چطور به بچه ها بگم برید جلو و خودم نرم؟!
برای همین جلو تر از بقیه درعملیات های سخت پیش قدم می شد.
حتی یک لحظه هم آرامش و سکون نداشت ، بار ها دیدم که حتی در حال راه رفتن داره غذا می خوره ،
انگار خستگی ناپذیر بود....
#شهیدسیدحمید_میرافضلی
📚پابرهنه در وادی عشق
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
وقتی در حین عملیات دشمن شیمیایی زد، نعمتالله ماسکش را به یکی از رزمندهها داد و خودش بدون ماسک ماند، وقتی از او سوال کردند چرا ماسک نزدی؟ در جواب نوشت: ماسک و لباس تا حدی دوام دارند، جائی که خدا دارد ماسک را چه کار؟
در بیمارستان از شدت تشنگی روی کاغذ نوشت:جگرم سوخت آب نیست؟
شهید نعمت الله ملیحی
#کوچه_شهید
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊