eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 : مسیری که دعای ولی پشتش باشه انتهای آن فتح و نصرت الهی را خواهیم دید شادی روح بلندش صلوات ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
261.7K
⁉️ آیا در زمان پیامبر (ص) و یا حکومت امام علی (ع) با بد حجاب ها و بی حجاب ها برخورد میشده؟ 🎙 استاد محمدی شاهرودی 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇵🇸تمجید خبرنگار سعودی از اقدام رییس جمهور کشورمان در استفاده از چفیه فلسطینی در اجلاس ریاض ♦️خبرنگار سعودی:کاش سران سایر کشورها نیز چنین کاری میکردند ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 شهید کسی است که ❞ شهید کسی است که در خودش، در جامعه، در تاریخ و در هستی حضور دارد. 📚 جلداول | ص ۵۵ ★ــــــ★ــــــ★ــــــ★ (ره) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت هجدهم 📝سحری♡ 🌷محمد چند سالی در حوزه علمیه فاروج درس میخواند و بنده هم در همان شهر زندگی میکردم. پسر متأهلم تازه از دنیا رفته بود محمد در آن روزهای سخت خیلی جویای احوالم میشد. 🔹️شب دوم ماه رمضان بود که سحر خواب ماندیم همسرم در روستای همجوار شهرمان کشاورزی میکرد صبح همان شب با ناراحتی به مزرعه رفت و از حالش معلوم میشد که دل پری دارد، 🌷ظهر خسته و گرسنه به منزل آمد و پس از نماز ساعتی خوابید بیدار شد و برای چندمین بار اعتراض کرد. همین هنگام زنگ منزل به صدا در آمد با چشمانی خواب آلوده در را باز کردم، ناگاه محمد را با همان لبخند همیشگی دیدم 🔹️از خوشحالی در آغوشش گرفتم و گفتم: چه خوب کردی آمدی. محمد قدری نگاهم کرد و گفت آبجی چی شده؟ چرا این قدر بی رمقی؟ خواب بودی؟ :گفتم هیچی نگو که سحر خواب ماندیم، از صبح، رضا غر میزند. 🌷محمد ایستاد دستم را گرفت و پرسید: یعنی امروز بدون سحری روزه گرفته ای؟ پاسخ دادم . بله ... محمد وارد منزل شد و پس از گفت و گو رو به همسرم کرد و گفت: آقا میرزا ان شاء الله هر سحر بیدارتان میکنم گفتم داداش جان فاصلهٔ منزل ما تا حوزه زیاد است. 🔹️همسرم گفت: راضی به زحمت نیستیم، یک شب و دو شب که نیست، بیست و هشت شب دیگر مانده، وقتت را میگیرد. محمّد با خنده گفت عیبی ندارد در عوض من به ثوابم میرسم شما هم از سحر غافل نمی مانید. آقا میرزا همسرت را سرزنش نکن، او که عمداً مرتکب چنین خطایی نشده. 🌷همسرم از خجالت سرش را پایین انداخت و گفت: برای خودم نبود از صبح تا حالا بچه ها بسیار بی تابند،دخترم؛ نسرین امسال روزه اولیست نگران حالش هستم خدا میداند نگران حالشان هستم، غر زدم تا خیالش برای شبهای آینده راحت نباشد. 🔹️محمد به قولش عمل کرد، بیست و هشت سحر ما را بیدار کرد و تا زمانی که در شهرمان درس میخواند و ماه رمضان میرسید هر سحر پشت پنجره می آمد و آهسته با انگشت اشاره به شیشه میزد و بیدارم میکرد و بی درنگ به حجره اش بر میگشت تا خودم را به ایوان می رساندم اورفته بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 روایت زیبای شهید آوینی از اوضاع غزه 🔸صحبت هایی که انگار همین امروز از قلب این شهید بزرگوار خارج شده است! ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 خوشبخت‌تر از ما کیست؟ وقتی صبح‌🌤مان با نگاه شما آغاز می‌شود... و کاش این نگاه‌های پاک و بی‌ریا، دست‌گیرمان باشند. 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 شهـــید خلبان عباس بابایی❣🍃 نمی خواهد شما خودتان را برای انقلاب فدا کنید انقلاب راه خودش را می‌رود شما خودتان را بسازید و اصلاح کنید. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🖌 ادای دین هنرمندان گرافیست اصفهانی 🌹 به حماسه مردم شهرشان در بیست و پنجم آبان هزار و سیصد و شصت و یک. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 آفرین به شما دختران مسلمان 🔷 من این خواهران (ورزشکار) را که در آن میدان (مسابقات)، با آن حجاب بسیار زیبا دیدم، که با شکوه حرکت می‌کردند، در دلم گفتم: «آفرین به شما دختران مسلمان!» 🎙 امام خامنه‌ای مدظله‌العالی؛ ۱۳۸۳/۰۷/۱۴ 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت نوزدهم 📝مبارز کوچک♡ 🌷سال ۱۳۵۷ در حالی که جگر گوشه ام هنوز دوازده سالش تمام نشده بود با شوق وارد حوزه محمودیه شهر فاروج شد محمدم با وجود سن کمی که داشت ضد شاه دست به کارهای بزرگی میزد که برخی توان چنین جسارتی را به حکومت وقت نداشتند ولی او در کنار تحصیل مبارز کوچکی بود که میخواست این گونه با عمل خود به عنوان یک طلبه از مرحوم امام خمینی حمایت کند. 🔸️چند هفته پس از ورود به حوزه برای دیدار خانواده به روستا برگشت و پالتوی طلبگی را پوشیده بود و من از شوق دیدارش اسفند به دست دورش میچرخیدم پس از دو روز محمدم را دیدم که کنار تشت تنور نشسته و زغالهای قطور سرد شده را در قوطی شیر خشکی می ریزد. او می گفت میخواهم آتشی به پا کنم که دودش چشم دشمنان امام و انقلاب را کور کند 🌷ولی من فکر می کردم زغالها را میبرد تا با دوستانش چای آتشی درست کند. دفعه دیگر که به روستا برگشت علاوه بر زغال تیر و کمان چوبی دوران کودکی اش را هم برداشت و با مشتی سنگ ریزه در ساک دستی اش جاساز کرد پرسیدم تیر و کمان برای چه میبری؟ پاسخ داد: با دوستان قصد تفرج داریم گمان میکردم این وسایل را آماده میکند تا با دوستانش آب و هوایی عوض کنند. 🔸️پس از یک ماه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و محمد تمام واقعیت را برایم تعریف کرد و گفت: ننه جان دوست ندارم حقیقت را از شما پنهان کنم بنده زغالها را از روستا می بردم و روی دیوارها شعار مینوشتم و تیر و کمان را هم برای شکستن شیشه اتومبیل مأموران شاه استفاده میکردم، مأموران خودروهای خود را در بیرون از محوطه شهربانی منتهی به خیابان پارک میکردندو ساعت مشخصی به تعقیب انقلابیها می پرداختند و بنده برای معطل کردنشان لاستیک خودرو آنهارا پنچر میکردم. 🌷اوهمچنین تعریف میکرد که شبی از حوزه علمية فاروج به قصد خرید مایحتاج به داخل شهر رفتم، در خیابان اصلی دکانی بود که صاحب دگان از طرفداران شاه بود و مشروب هم می فروخت، موقع برگشت از خرید ناگاه چشمم به چند نفر از مأموران شاه در همان دکان افتاد که مشغول مشروب خوری بودند 🔸️با دیدن این صحنه صورت خود را با شال و کلاهم پوشاندم و بی محابا یکی از شیشه های نوشابه دستم را به سمت مأموران شاه پرتاب کردم و گریختم، این پرتاب باعث شکستن شیشه دگان شد و پاشیدن خرده شیشه ها روی مأموران منجر به تحریک آنها شد، 🌷مأمورها که حسابی عصبانی شده بودند دنبالم میکنند بنده به مسجد دور میدان پناه بردم و تا چند ساعت در توالت مسجد مخفی شدم و پس از اطمینان از رفتن مأموران از راه میانبر به حجره بازگشتم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯