eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
از علامه پرسیدم: شهید را چرا«شهید» می گویند؟ آیا برای این است که در میدان نبرد و جهاد است؟ فرمودند: نه، بالاتر. برای اینکه حاضر در مقام است و مقام، صعود اعمال است. آشنای آسمان، ص110 @AllameTabatabaei
🔶سالروز شهادت شهید حاج حمید تقوی 🔹چفیه اش با گلوله سوراخ شده بود. تعجبم را که دید، خندید و گفت: تکتیرانداز دشمن چفیه ام را دیده و زده، اما خودم را نه. 🔹گفتم: شما که میگویی مستشارنظامی هستی، پس خودت نجنگ؛ بگذار عراقی ها بجنگند. از حرفم ناراحت شد 🔹حاج حمید گفت: من سرباز حرم و اسلامم. در عراق از حدود کشور خودم دفاع میکنم تا جنگ به نرسد. منبع:روایتگر 👥کانال افسران جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
💛وقـٺے " عقل " عاشق مےشود 💚" عشق " عاقل مےشود 💙آنگاه شهید مےشوے...! #شهید_مصطفـے_چمران @jangefarhang
🔶شهید مصطفی چمران : می گویند تقوا مهمتر از تخصص است آن را می پذیرم ولی می گویم کسی که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد بی تقواست. 👥به کانال @Afsaran_ir بپیوندید
🌷🌷🌷 احمد امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمی‌کرد. فقط زمانی برافروخته می‌شد که می‌دید کسی در یک جمعی غیبت می‌کند و پشت سر دیگران صحبت می‌کرد در این شرایط دیگر ملاحظه بزرگی و کوچکی را نمی‌کرد با قاطعیت از شخص غیبت کننده می‌خواست که ادامه ندهد. من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم. نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این گناه می‌گذرم.» بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»🌷🌷🌷 👇👇👇 🆔 @TebyanOnline
☀️روایتگری شهدا درگروه بیان معنوی تلگرام از علامه طباطبایی (ره)سوال شد: شهید را چرا«شهید» می گویند؟ آیا برای این است که در میدان نبرد و جهاد است؟ فرمودند: نه، بالاتر. برای اینکه حاضر در مقام است و مقام، صعود اعمال است. ⚡️آشنای آسمان، ص110 🍀کلام شهید انقلاب اسلامی که آرزوی انبیاء الهی ، ائمه طاهرین و مومنین و مومنات و مستضعفین عالم به رهبری امام خمینی(ره) و ایثار و فداکاری شهدا و خانواده آنها ، جانبازان و خانواده محترم و امت شریف و مقاوم ایران اسلامی محقق شد فراموش نشود از مساعدت و همکاری و رهبری عزیز دست بر ندارید . 🌷سردار سامرا شهيد سيد حميد تقوي فر ⚡️منبع پايگاه سنگر شهدا 🍀خاطره شهید در عملیات مطلع الفجر در ارتفاعات انار بودیم و باید تپه ها را می گرفتیم. هر طرحی دادیم، به نتیجه نرسید. نزدیک اذان صبح، ابراهیم رفت روی یک تخته سنگ ایستاد و شروع کرد به گفتن اذان. ما داد زدیم: بیا عقب! الان می زننت! اما او تا آخر اذان را گفت. صدای تیراندازی عراقی ها قطع شد. همان موقع گلوله ای به گردن ابراهیم اصابت کرد و او را به عقب آوردیم. لحظاتی بعد دیدیم 18 عراقی آمدند و خودشان را تسلیم کردند. یکی از آن ها می گفت: وقتی در اذان نام امیرالمومنین علیه السلام را آورد، با خودم گفتم تو با برادران خودت می جنگی، نکند مثل ماجرای کربلا اتفاق بیفتد. این 18 اسیر عراقی به ضمانت آیت الله حکیم آزاد شدند و همگی آن ها در سال 65 درعملیات کربلا 5 شهید شدند؛ و ما آن روز توانستیم تپه مورد نظر را هم آزاد کنیم. 🌷شهید ابراهیم هادی ⚡️منبع : کتاب سلام بر ابراهیم @majnon100
#یادی_از_شهدا 🌷 شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می‌گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و ...🌷 #شهید_احمد_علی_نیری 👇👇👇 🆔 @TebyanOnline
بفرمائید صبحانه :) سر سفره انقلاب ... 👥کانال افسران جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
سلام‌برشهدا که حافظ بیت‌المال بودند نه شریک آن ؛ سلام‌برشهدا که حامی ولایت بودند نه رقیب آن ؛ سلام‌برشهدا که خدا را حاضروناظر می دیدند نه کدخدا را... @Afsaran_ir
امضا کردن کارنامه دخترش بعد از شهادت ❤️شهید مجتبی صالحی 🇮🇷 @modaaafean
🍀کرامتی ازشهیدی که بعد از شهادت برگه امتحانی دخترش را امضا کرد! وقتی برنامه امتحانی ثلث دوم رو دادن به بچه ها و خواستن پدرشون امضا کنن ، زهرا صالحی غم دلشو گرفت!آخه باباش شهید شده بود ، وقتی ناراحت میره خونه با دل شکسته به خواب میره و پدر رو توی خواب میبینه ... بابا ازش میخواد که برگه شو بیاره تا امضا کنه و زهرا این کاررو میکنه وقتی از خواب بیدار میشه و برگه امتحانیشو میبینه متوجه میشه که بابا روی کارنامه نوشته : «اینجانب رضایت دارم، سید مجتبی صالحی» ... همان موقع کارنامه را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد. علمای آن زمان(مرحومین آیات عظام مرعشی نجفی و گلپایگانی) صحت ماجرا را تایید می کنند و کارنامه به رویت حضرت امام(ره) نیز می رسد. اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد. خصلت مردمی بودن شهید، این موضوع را خیلی سریع بین مردم پخش کرد و امروز مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن کارنامه امضا شده ، شهید را بهتر می شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند. در آن موقع علما می خواهند که شهید صالحی از آینده جنگ و مملکت بگوید، پدر به خواب مادرم می آید و می گوید: « ما می دانیم ولی اجازه نداریم بگوئیم » مادر ، شهید را به حضرت زهرا(س) قسم می دهد که با برخورد مردم که دم در می آیند و از امضای نامه می پرسند چه بکند؟ شهید می گوید: سادات (اسم همسر شهید) آیا تو شک داری؟ و مادر با گریه می گوید نه، او ادامه می دهد: اگر کسی شک دارد بگو تا روز قیامت در آن شک باقی بماند تا همه حقایق آشکار شود. 🌷منابع : نوید شاهد رهپویان معرفت 🇮🇷 @modaaafean
گنجشکی که نشانی از شهدا آورد 🌷🌷🌷 شهید علیرضا خاکپور از سرداران شهید «لشکر پنج نصر خراسان» از خطه گلستان، روستای پیرواش، متولد سال ۱۳۴۵، از خانواده ای روستائی و کشاورز، متاهل، وقتی «سمانه» تنها دخترش، «هشت ماهه» بود، در ششم اسفند سال «۱۳۶۵»در عملیات «کربلای پنج» مظلومانه شهید شد. 📝 شهید علیرضا خاکپور؛ در دفترچه خاطراتش آورده است: منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد. نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست. برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است. بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش، ریختم و برگشتم. نخورد. یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست. یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پرید و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست. پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم…. بعثی‌های ملعون، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند.🌷🌷🌷 👇👇👇 🆔 @TebyanOnline