#به_سبک_شهدا🌹
✅ الگوبردارے ازشـــهدا
♦️ یڪــے از ڪــارهایــے ڪــہ هــر
روز بـــہ انــجامش مبادرتــــــ میڪــرد؛
♦️ خــــــــواندن زیارتــــــ عــــاشورا✨
بــــــــــود و اســـــتمرار همیـــــن زیارتــــــــــ
عـــــاشورا هـــــا بهانـــــہ ے شـــــهادتـــــش شـــــد.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
11.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سرلشکر باقری: بمبی که با آن سردار سلیمانی را زدند برای انهدام تجهیزات زرهی بود و تا ۳۰ سانتیمتر در فولاد فرو میرفت.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💌 مصطفی با چشمان باز انتخاب کرد
🎥 مستند لبه روشنایی | به نقل ازهمکارشهید
خیلیامون یه جوری هستیم که این ولایت مداری نمود و بروزی تو زندگیمون نداره و برامون پیدا کردن اون لبه روشنایی سخته چون بعضی هامون اصلا چشم هامونو بستیم و دوست نداریم پیدا کنیم اما مصطفی با چشم باز انتخاب کرد خیلی جاها میتونست بره ولی نرفت...
#شهید_مهندس
#شهید_هسته_ای
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
حاج قاسم سليماني:
شرط شهید شدن شهید بودن است..
اگر امروز ڪسے را دیدید
ڪه بوی
🌷 شهید🌷
از ڪلام
رفتار
و اخلاق او
استشمام شد،بدانےد او شهید خواهد شد
و تمام شهدا این مشخصه را داشتند...
سلام صبحتون{شهدایی} 🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#شهیدانه
رفت......!
و آرزوهایش را...
پشت درهای دنیا...
#خاک_کرد....
وبرای عشق...
آسمان را در آغوش کشید...
#شهیدعبدالصالح_زارع
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹یکی از معدود فیلمهای موجود از شهید حمید باکری.
🌹بهمناسبت سالروز شهادت شهید حمید باکری
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_دو
🔰والفجرمقدماتي ص ۲۰۶
✔علي نصرالله
💚ابراهیم در کانال❤️
🔰...مي خواستم برگردم، اما بچه هاي لشکر گفتند: نمی شه برگردي! با تعجب پرسيدم: چرا؟!گفتند: دستور عقب نشيني صادر شده، فايده نداره بري جلو. چون بچه هاي ديگه هم تا صبح بر مي گردند.
🔰ســاعتي بعد#نماز_صبح را خواندم. هوا در حال روشن شدن بود. خسته بودم و نااميد. از همه بچه هايي كه برمي گشــتند سراغ ابراهيم را مي گرفتم. اما كسي خبري نداشت.
🍁@shahidabad313
🔰دقايقي بعد مجتبي را ديدم. با چهره اي خاك آلود وخســته از ســمت خط برمي گشت. با نااميدي پرسيدم: مجتبي، ابراهيم رو نديدي!؟همين طور كه به سمت من مي آمد گفت: يك ساعت پيش با هم بوديم.
🔰با خوشحالي از جا پريدم، جلو آمدم و گفتم: خب، الان كجاست؟!جواب داد: نمي دونم، بهش گفتم دســتور عقب نشيني صادر شده، گفتم تا هوا تاريكه بيا برگرديم عقب، هوا روشن بشه هيچ كاري نمي تونيم انجام بديم.
🔰اما ابراهيم گفت: بچه ها توكانالها هستند. من ميرم پيش اونها، همه با هم برمي گرديم.مجتبي ادامه داد: همين طور كه با ابراهيم حرف مي زدم يك گردان از لشکر عاشورا به سمت ما آمد.
🔰ابراهيم سريع با فرمانده آنها صحبت كرد و خبر عقب نشيني را داد. من هم چون مسير را بلد بودم، با آنها فرستاد عقب. خودش هم يك آرپي جي با چند تا گلوله از آنها گرفت و رفت به سمت كانال. ديگه از ابراهيم خبري ندارم.
🍁@pmsh313
🔰ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم. به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب برمي گشت. به كمكشان رفتم. از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟ گفت: من و اين بچه هائي كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، لاي تپه ها افتاده بوديم. ابرام هادي به داد ما رسيد.
🔰يك دفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم: داش ابرام؟! خب بعدش چي شد!؟گفت: به سختي ما رو جمع كرد. تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب.توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود، عرض كانال هم زياد بود.
🍁@shahidabad313
🔰ابراهيم رفت دو تا برانكارد آورد و با آنها چيزي شبيه پل درست كرد! بعد هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو.
🔰ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماندهان بود.خيلي ها مي گفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفته اند!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛