eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸ســـــــــــــــلام 🌺 میلاد #امام_حسن مجتبی علیه‌السّلام،بر همۀ دلدادگان و شيفتگان خاندان وحی و نبوّت و شما عزیزان همراه مبارک باد🌺 🎊به سه شنبه و میلاد 🌸 #کریم_اهل_بیت علیه السلام خوش آمدید 🎊روزتون بخیر و شادی 🌸 و لحظه هاتون شیرین. 🌸براتون روزی آرام ولی پرشور، زیبا 🎊و پر از نغمه های شاد آرزو میکنم 🌹🍃الهی آمین ، به برکت #صلوات بر محمد و آل محمد🌹🍃
🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺 🍃🌺 (ع): خداوند متعال ماه رمضان را برای بندگان خود ميدان مسابقه قرارداد. پس عدّه ای در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودی الهی از يکديگر سبقت خواهند گرفت و گروهی از روی بی توجّهی و سهل انگاری خسارت و ضرر می نمايند. (تحف العقول، صفحه۲۳۴) 🍃🌺 🌺🍃🌺 🍃🌺🍃🌺 میلاد (ع) ، مبارکــــ👏👏 باد 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
♨️آیا روش #امام_حسن ع و #امام_حسین ع مختلف بود؟ ♨️بعضی گفته اند: 🔸اختلاف نظر این دو برادر، به اندازه‌ای شدید بود که یکی با داشتن چهل هزار مرد جنگی! تن به صلح داد و دیگری با چهل نفر از یاران و اصحاب - به غیر از خویشان - به جنگ برخاست و تا بچه شیرخوار خود را در این راه تقدیم راه خدا کرد. 🔸ولیکن بررسی دقیق، خلاف این نظر را به ثبوت می رساند، زیرا ما می بینیم چنان که امام حسن تقريبا نه سال و نیم در دوران سلطنت معاویه به سر برد و با او مخالفت علنی نکرد، امام حسین نیز پس از شهادت برادرش، تقریبا نه سال و نیم در دوران سلطنت معاویه زندگی نمود و یادی از نهضت نکرده و قد به مخالفت علنی علم نفرمود. 🔸پس ریشه حقیقی این اختلاف روش ظاهری را از اختلاف روش معاویه و یزید باید جست وجو کرد، نه از اختلاف نظر این دو پیشوای معظم. 📔تعالیم اسلام صفحه۱۷۱ ✍علامه طباطبايی ره 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
اگر بنده اش شوی عاشقت می شود... اگر عاشقت شود تو را میخرد اگر تو را بخرد، نمی میری شهید میشوی ... شهید میشوی...ش ه ی د... #خدایا_عاشقم_کن 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#مصعب_پیامبر یکی از دوستانش برایم تعریف کرد: 🌹صبح روز مبعث حال وهوای عجیبی داشت. با بقیه‌ی نیروها برای نماز صبح حاضر نشد و خودش به تنهایی در محل دیگری با یک حالت معنوی خاصی نماز خواند. سر سفره‌ی صبحانه هم حاضر نشد. وقتی علت را از او پرسیدند، در جواب گفت: می‌خواهم صبحانه را از دست پیامبر ﷺ در بهشت دریافت کنم! یک سیب به او تعارف کردند ، نخورد وگفت : دلم میوه‌ی بهشتی می‌خواهد! 🌹همان روز به شهادت رسید. هم صبحانه ی خود را از دست پیامبر ﷺ دریافت کرد و هم از میوه های بهشتی و سایر نعمت های آن برخوردار شد... 🌹شهیدی که هم‌رزمانش به خاطر نظم، تقوا و شجاعتش لقب «مصعب پیامبر» را به او دادند ✍ راوی: پدر بزرگوار شهید 📚 منبع : کتاب ستاره ها /ص ۳۰ #اولین_فرمانده_تیپ۲۱_امام‌رضا_خراسان #شهید_سردار_محمدمهدی_خادم_الشریعه #شهادت_عملیات_بیت‌المقدس۱۳۶۱ #سالـروز_شهـادت 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#وصیت شهیده نسرین افضل به #همسرش #چادرهای_سرخ #دفاع_مقدس #شهدا #خاطرات 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
! 💠جدا شدن احمد کاظمی و مهدی باکری در ظاهر از همدیگر خللی در دوستیشان بوجود نیاورده بود. در تیپ نجف هر وقت گفته میشد آقا مهدی معاون احمد آقاست، کاظمی میگفت: «نه! آقا مهدی فرمانده منه!». ♻️ تا آخر ادامه داشت... در عملیات خیبر اردوگاه لشکر عاشورا و لشکر نجف در کنار هم بود و وسطشان فقط داشت و سنگرهای دو لشکر هم نزدیک این خاکریز بود. هر وقت آقا مهدی کاری با احمد کاظمی داشت دیگر معطل نمیشد. خودش بلند میشد از خاکریز میگذشت میرفت احمد آقا و ایشان هم چنین میکرد. ♻️لحظه های سخت و سرنوشت ساز عملیات خیبر بود و باران تیر و ترکش میبارید. بر اثر انفجار گلوله های توپ و تانک، حفره بزرگی ایجاد شده بود. این حفره، سنگر آقا مهدی بود و سنگر قرارگاه تاکتیکی لشکر عاشورا توی جزیره. ♻️ حاضر بود برای جانش را هم بدهد. هر وقت فرصت میکرد، میگفت: « کاری کن که .» این جمله را احمد بارها به مهدی گفته بود و من هم با گوشهای خودم شنیده بودم. ♻️ زیر باران گلوله و ترکش آمد. تا را داخل حفره دید چهرهاش را پوشاند و گفت: – مهدی! چه جای باصفایی برا خودت انتخاب کردی... ♻️. احمد خیال جدا شدن از مهدی را نداشت و ماند داخل همین حفره. گفت: «اینجا هم قرارگاه تاکتیکی آقا مهدی است و هم من.» ولی این حفره هیچ امنیت نداشت و نمیشد اطمینان کرد. به اصرار بچه ها سنگر کوچکی ساختیم. خود احمد آقا و آقا مهدی هم آمدند و در ساختن سنگر کمکمان کردند. نمیشد داخل سنگر سرپا ایستاد؛ کوچک بود و کم ارتفاع. ♻️عملیات که تمام شد، برمیگشت عقب. میرفت شهرهای مختلف آذربایجان به سر میزد. به مجروحان جنگ و جانبازان سرکشی میکرد... 📚منبع : اشنائی ها ، این بار خودم می برم ، ص ۴۰ و ۴۱ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطر ِشما 🌹 پیچیده میان خـاطراتم پس امروز عمیق تر نفس مےڪشم به امید وصال شما ... 🌴🌾 روزتون شهدایی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃🌸 من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده‌اش شوم و خویش را گم و فراموش ڪنم علی‌وار زیستن و علی‌وار شهید شدن حسیـن وار زیستن و حسیـن وار شهیـد شدن را دوســت دارم ... ۲۷حضرت‌رسولﷺ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍀ماه رمضان را آمده بود خانه... به علی میگفت : «امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین راخواستم؛یاشهادت یا زیارت.» 🍀هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب ! وقتی دعا را می خواندنـد، توی حال خودش نبود، ناله میزد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت. 🍀از دعا که برمی گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛نمی توانست خوب قنوت بگیرد،باهمان حال، العفو میگفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.» 🌷شهید_مصطفی_ردانی‌پور🌷 📚 یادگاران جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص ۷۵ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊