eitaa logo
روایتگری شهدا
25.6هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 آرزو‌نمۍ‌ٖ‌کنــم‌کـہ‌بیایۍٖ⁦🖇️⁩ ،آرزومیکنــم‌⁦🤲🏻⁩ وقتۍٖ‌آمدۍٖ چشمانم‌⁦ شرمسار‌ نگاهت‌نشود‌🥀 چون‌همہ‌میدانیم مۍٖ‌آیۍٖ.•🌿○` 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 🌹‌شهـــید ابراهیم هادی: اگر انسان سرش را به سمت آسمان بالا بياورد و کارهايش را برای رضای خدا انجام دهد، مطمئن باش زندگيش عوض ميشود و تازه معنی زندگی كردن را می‌فهمد. 📙 سلام بر ابراهیم۱/ص۱۷ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰 | 🔻۲۴ تیرماه سالروز عملیات قادر گرامی باد. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل چهارم : دفاع مقدس 🔸صفحه:۷۳ 🔻قسمت شصت وهفتم : فرار ✍حاج قاسم یک بار از ناحیه دست مجروح شد؛ به گونه ای که جراحت باعث شد چند انگشت او بی حس و حرکت شود، اما شبانه از بیمارستان فرار کرد تا از مبارزه در جبهه جا نماند. شاید اگر همان موقع در بیمارستان مانده بود و اجازه می داد، دستش را جراحی کنند، انگشت هایش به این مشکل دچار نمی شدند. 🗣صادق خرازی، فعال سیاسی، نشریه رایحه ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینطوری امر به معروف و نهی از منکر میکنن☺️ هی به مامانش می‌گفت دیدی خدا منو یادش نرفته❤️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱هادی اگر تویی که کسی گم نمیشود... 🎊عیدتون مبارک🎉 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠عیدالله‌الاکبر: ⚜عَلیّ وَلىُّ اللَّه⚜  📸 وصف امیرالمومنین علیه‌السلام در کلام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله(۱)   ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت چهلم:در مسیر بغداد 🌴روز هفتم اسارتم بود که جمع سی و هشت نفره ما رو با پس گردنی و اولدنگی و زیر ضربات کابل و با دست و چشمای بسته سوار یه اتوبوس کردن. نمی دونستیم ما را کجا می برن تنها چیزهایی که بگوشمان میرسید فحش و ناسزاهایی بود که نثارمون می کردن. طی کردن فاصله ۶۵۰ کیلومتری بصره تا بغداد با بدنای زخمی و پاره پاره و کتک خورده و ضعف مفرط، و دستایی که از پشت بسته شده بود ،کاری طاقت فرسا بود و روزی بسختی قافله شام رو برامون رقم زد. گاهی چشمای ما رو باز می کردن اما همینکه به یه دژبانی یا نزدیک مرکز نظامی میرسیدیم مجددا می بستن ،ولی دستا تا بغداد همچنان بسته بود. 🌴اون روز انقدر طولانی بنظر می رسید که انگار  اتوبوس سرِ جاش میخکوب شده بود و اصلا حرکتی نداشت. گر چه بسمت سرنوشت نامعلومی در حرکت بودیم و احتمال میرفت اوضاعی بدتر و وخیم تر از وضع فعلی برامون پیش بیاد ولی سختی فوق العاده راه باعث می شد آرزو کنیم زودتر به مقصد برسیم و هر چه پیش آید خوش آید. دریغ از یه جرعه آب. چشمامون داشت از تشنگی از حدقه بیرون میزد ولی نانجیبا هر جایی می رسیدن جلو چشمای ما آب می خوردن و پذیرایی می شدن و ما ذره ای بزاق تو دهنمون نبود که قورت بدیم. دهان و گلو خشک بود و اطراف لبمون سفیده زده بود. نمیدونم چند ساعت طول کشید تا رسیدیم بغداد ولی هر ساعتش به اندازه ده ساعت برامون می گذشت. 🔻پذیرایی ویژه در استخبارات بغداد🔻 🌴بالاخره بعد از ساعتها مسیر طاقت فرسا و همراه با اعمال شاقه به بغداد رسیدیم. وارد مقری شدیم که نفهمیدیم کجاست و تا آخر هم ندونستیم. از اتوبوس پیاده مون کردن و ماشینی شبیه نیسان آوردن که مخصوص حمل زندانیان سیاسی بود و همه اطراف آن فنسای قوی و قفلای ضخیم بود. و هیچگونه منافذی نداشت. ماشین حداکثر ده نفر ظرفیت داشت ولی همه ما را با زور و فشار وارد این ماشین کردن و در حالی هوا بشدت سرد بود،اما بعلت شدت ازدحام که بر روی هم انباشته شده بودیم عرق از سر و رویمان می ریخت و نفسامون به شماره افتاده بود و چیزی نمونده بود که تعدادی از بچه ها تلف بشن و همونجا جون بِدن. مسیر کوتاه بود و بعد از دقایقی به مقصد رسیدیم شاید اگه چند دقیقه بیشتر ادامه پیدا می کرد حداقل پنج،شش نفر شهید میدادیم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯