eitaa logo
روایتگری شهدا
22.9هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 بر لبش لبخندِ نابی صبح ها گل می کند ... چایی از این قند پهلوتر کجا پیدا کنم..؟! 💔🥀 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
💌 🌹 شهـــید مالکوم ایکس: اگر شما امروز برای یک مورد ایستادگی نکنید مجبور خواهید بود برای هر چیز دیگری کوتاه بیایید. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
جناب اقای احمدی دفعه قبلی که مشرف شدی مزار حاج قاسم با رونمایی از کتاب شعرتون دروصف حاج قاسم حسابی دلبری کردین از سردار🌹 کاش میشد مفهمیدم تو دیدار اخر چی گفتین که حاج قاسم دستتون و گرفت و بردپیش خودش تا یاداوری کنه اگر آه تو از جنس نیاز است درباغ شهادت باز باز است🖤 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠(۲۴۹) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و چهل و نهم:فیزیوترابی مجانی 🔸️احمد چلداوی شده بود برقکار قلعه و هر وقت مشکلی برای برق قلعه پیش میومد، می‌فرستادن دنبال احمد که اونو تعمیر و راست و ریست کنه. 🔹️یه روز فیلم مستهجنی رو آوردن و توی یکی از آسایشگاه‌ها داشتن نمایش می دادن. تنها راه، قطع کردنِ برق بود و این تنها از عهده احمد ساخته بود. احمد دست بکار شد و طوری که عراقیها متوجه نشن رفت فیوز اون اتاق رو توی جعبه فیوز قطع کرد. همون وقت تعدادی از بچه ها حموم بودن دیوترم حموم قلعه هم برقی بود و نگو به همین اتاق وصل بوده. احمد می‌گه یهو دیدم سعید راستی اومد و گفت احمد چیکار داری می‌کنی. بچه‌ها تو حموم یخ کردن. تازه فهمیدم که فیوز اون اتاق و حمومها یکیه. 💥احمد تو خاطراتش نقل می‌کنه بخاطر تعداد زیاد بچه‌ها و استفاده زیاد از حموم معمولاً المنت ها می‌سوخت و چون قطعاتی برای تعویض نداشتم مجبور می شدم قسمت سوخته المنت رو جدا کنم و از بقیه‌ش استفاده کنم. برای جدا کردن المنت مجبور بودم روکش رو جدا کنم و این باعث می‌شد مقداری برق به آب منتقل بشه. شیر آب حموم و دستشویی‌ها هم حالا دیگه برقدار شده بودن و بچه‌ها که می‌رفتن زیر دوش بدنشون می لرزید و یه جورایی فیزیوتراپی مجانی هم می‌شدن. 📌بچه ها با شوخی و خنده به احمد می‌گفتن: احمد واقعا برق و آب رو قاتی کردی! به هر حال ، کاچی بهتر از هیچی. یا باید توی زمستون با آب سرد دوش می‌گرفتیم یا از نعمت حموم برقابی استفاده می‌کردیم و مجانی فیزیوتراپی می‌شدیم. 🔅 برنامه ریزی برای فرار* 🔸️توی اردوگاه ملحق ۱۸ و زندان قلعه به هیچ‌وجه امکان فرار وجود نداشت. اما دریچه‌ای باز شده بود و اونم از طریق بیمارستان بود. توی زندان قلعه برخلاف اردوگاه تکریت۱۱ بعضی از بیمارهای بدحال رو اعزام می‌کردن به یه بیمارستان نظامی که در نزدیکی شهر بعقوبه بود و بهش می‌گفتن «ردهه» چند نفر از مریضامون اعزام شده بودن درمانگاهِ‌ ردهه و با وارسی که از وضع و اوضای اونجا داشتن به این نتیجه رسیدن که تنها راه ممکن برای فرار همینجاس. اینها که برگشتن قلعه، خبر رو به بقیه دادن و زمزمه‌ای بین بچه‌ها افتاد و گروهای مخفیانه و هماهنگیهایی برای فرار شکل گرفت...    ● جناب دکتر احمد چلداوی هم اکنون دارای استاد تمامی و (پروفسور) رشته برق هستند ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
✅ آرتین جان روز جانباز رو به شما تبریک میگیم ◽️شما به دست دشمنان حکومت اسلامی ترور و جانباز شدی، حکومتی که تشکیل و دوام ۴۴ ساله‌اش آرزوی انبیاء و امامان معصوم بود ◽️روزت مبارک مرد بزرگ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۴ 🔻قسمت صدوهشتادوپنجم:رعایت نوبت ✍دست فرزندش درد داشت ،همراه او رفتم بیمارستان. پرسنل بیمارستان با دیدن حاجی منتظر بودندتا ببینند،سردار سلیمانی چه کار می کند و با چه تشریفاتی فرزندش راپیش دکتر می برد ؛اما دیدند او مثل یک آدم معمولی رفت پیش دکتر. همه ی پرستاران و پزشکان تعجب کردند. دکتر گفت :باید از دست فرزندش عکس بگیرد ،تاعلت درد مشخص شود. مثل یک شهروند عادی در نوبت رادیو گرافی ایستاد تا نوبتش شد. 🗣حمید حسنی سعدی ،همرزم شهیدحاج قاسم سلیمانی ،سالنامه مکتب حاج قاسم ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 🕊💔 کبوترانی که سکوی پروازشان سیم خاردار و خط مقدّم بود همان بی بدیلانی که با رنگ خون صفحه عاشقـــانه زندگی را نقاشی کردند وبا زمزمه دعوت یار لبیک گفتند 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
آقای بوشهری میگفت که ما دو نفر در یکجا زندانی بودیم و زندان جواد که ده سال در آن حبس بود در زیر زمین قرار داشت و هیچ نوری به آن راه نداشت، آن هم به مدت ده سال در یک فضای یک و نیم با دو متری زندگی کرد که هم سلولش بود، هم دستشویی و حمام او بود... مرد مقاومت و استقامت ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌