eitaa logo
روایتگری شهدا
24.5هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢دختر، ۱۰ ساله بود که با پدر رفته بود آلمان. مجبور بود مدرسه‌های مختلط بره و همه هم . دخترم! فلسفه اینه، اینه، اینه … 🍂 راحت همه را گفته بود. بعد هم … خودت انتخاب کن! دختر انتخاب کرده بود! هر روز با می‌رفت مدرسه. 📚 کتاب () ص۹۹ 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 اظهار نظر رسمی حزب‌الله درباره ۱۲۰ نفر تلفات صهیونیست‌ها طی ۱۰۵ عملیات حزب‌الله ۱۲۰صهیونیست در عملیات‌های حزب‌الله کشته شدند. 🔹بیش از ۶۸ هزار نفر از شهرک نشینان از شهرهای مرزی فلسطین اشغالی مهاجرت معکوس مهاجرت کردند و این عملیات‌ها باعث خالی شدن ۲۸ شهر و شهرک شده است. 🔹۳۳ رادار و ۶۹ برج ارتباطی و ۱۷ دستگاه جمر و ۲۷ دستگاه تجسس منهدم شدند. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت هشتم 📝ماهی سیاه♡ 🌷فصل بهار که می رسید همه خود را برای مهمانی طبیعت آماده می کردند از هر کوچه ای که می گذشتی بوی خوش دیوارهای کاهگلی باران خورده به مشام میرسید صدای شادمانی از هر خانه ای شنیده می شد. از بارش رحمت الهی قنات روستا لبریز می شد و روزی آبادی را به سفره ها می آورد، کشاورزان هم شادمان می شدند. 🔸️زنان هم بیکار نمی نشستند و با شروع فصل خانه تکانی در سرتاسر چشمه جا برای سوزن انداختن نبود و با کمترین امکانات دلخوش بودیم. سبزه می گذاشتیم، سمنو می پختیم. کمک حال اصلاً . هم میشدیم من و تویی .نداشتیم کوچکترها برای کمک به بزرگترها از یکدیگر سبقت می گرفتند. 🌷ظهر هنگام ناهار کوچه آب که خلوت میشد نوبت به بچه ها می رسید تا برگشتن زنان برای ادامه کار بچه ها اندک فرصتی برای «ماهیگیری» داشتند. 🔸️ سکوت لازمه کارشان بود تا برای تزیین ماهی سیاه را وسط سفرۀ مهمان خانه بنشانند تعداد ماهی ها حاکی از مهارت ماهیگیران کوچک بود. خلاصه کم کم همه چیز آماده شد. 🌷محمّد برخلاف سایر بچه ها دقیقه نود ماهی می گرفت. یک روز طبق معمول پیش از تحویل سال سبد و سطل پلاستیکی را از جاظرفی آشپزخانه برداشت 🔸️و همراه برادر کوچکش شتابان به چشمه رسید. من هم در چشمه ظروفی را می شستم و از طرفی بچه ها را رصد میکردم. محمد به آرامی لب آب نشست، بسم الله گفت، آستینهایش را بالا زد و سبدش را آهسته درون آب برد و منتظر ماند در عرض چند لحظه ماهی اول را صید کرد. موقع آب کشی ظروف امواج بسیاری در آب ایجاد می شد ولی محمد با حوصله ادامه داد. 🌷کارم تمام که شد سریعاً به مهمانخانه رفتم تا سفره هفت سین را آماده کنم. کمی بعد سر و کله بچه ها هم پیدا شد با خنده پرسیدم: شیرید یا روباه؟ رسول با خوشحالی از پله ها بالا آمد و گفت: شیریم شیر. 🔸️ لیوان بزرگی را به دستش دادم و گفتم این هم ظرف ماهیتان. محمد نگاه تندی به لیوان انداخت و گفت مادر ظرف بزرگتر نداشتی گناه دارند آخر جایشان تنگ میشود. پرسیدم: مگر چند تاست؟ 🌷محمد سطل را مقابلم گرفت و با تعجب دیدم چهار تا ماهی در حال شنا هستند، محمد پارچ بزرگ شیشه ای را برداشت و مقداری تیله رنگارنگ را با چهار تا ماهی درون پارچ ریخت و روی سفره گذاشت. سرانجام سال تحویل شد هرکس به منزلمان می آمد از ایده محمد تعریف می کرد تعطیلات نوروزی هم به پایان رسید 🔸️ روز سیزدهم ماه فروردین طبق رسم روستا سبزه را پشت بام گذاشتم از پشت بام محمد را دیدم که پارچ ماهیها را برداشته و به طرف بهار خواب میدود. اول فکر کردم می خواهد آب ماهیها را عوض کند ولی از گریه های رسول پی به ماجرا بردم. 🌷سراسیمه از نردبان پایین آمدم و پرسیدم محمد می خواهی چه کنی؟ با ناراحتی پاسخ داد: میخواهم ماهیها را آزاد کنم ولی رسول اجازه نمی دهد. با هر قدم محمد رسول گریه هایش بلندتر می شد و التماسم می کرد که جلوش را بگیرم. گفتم: محمد بایست 🔸️محمّد :گفت اختیار ماهیهای خودم را که دارم نمی خواهم اسیر دستم باشندآنها هم مثل ما حق زندگی دارند و باید آزاد باشند و گرنه می میرند. محمد دو ماهی را در چشمه رها کرد ولی رسول صیدش را نگه داشت یک هفته نکشید که یک ماهی روی آب پارچ واژگون شد. 🌷 با مرگ ماهی، رسول به خود آمد و تصمیم گرفت تنها ماهی پارچ را به داخل چشمه برگرداند. محمد با شنیدن این مطلب یک سکه از پس اندازش را به برادرش هدیه داد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 آمدہ ایم کنارتان... ٺا پیدا کنیم خودمان را؛ نشـانی زندگی مان، از مسیر شمـا می گذرد... ای که مرا خواندہ ای، راہ نشانم بدہ..❤️ پنجشنبه یاد شهدا با ذکر 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 🌹‌شهـــید مصطفی صدرزاده: شیعه‌ی مرتضی علی(ع) باید با رفتارش عشقش را ثابت کند. کسی که توی هیئت فقط سینه می‌زند، خیلی کار بزرگی نمی کند. باید رفتار و کردارمان در زندگی و برخورد با دیگران ثابت کند که یک شیعه واقعی هستیم. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷 _چشمان همیشه منتظر مادران ✍من مادرت اینجا هستیم درست است با سکوت حرف می زد اما از نگاهش به روی قبر می شه فهمید که داره در دل می کنه می گه نیگا نکن با عصا راه می روم مادربزرگ به پدربزرگ نگاه می کنه می گه علی اکبر یادته وقتی مجتبی می خواست بره جبهه نگذاشت صورتش را ببوسم حتی وقتی رفت می رفت گفت دیگه نمی اید دلیل ان را هیچ وقت نفهمیدم مرد حرفهای زن را گوش داد فقط یک مرثیه دل انها را شاد می کرد یاد امام وشهدا دل می بره کربلا ارام دست هایش را به اسمان برد به پسرش گفت این مثل تو در جبهه بودند اشک در چشمان پدر بزرگ ومادربزرگ جاری می شد چقدر پدر بزرگ ومادربزرگ دعا می کردند دایی مجتبی پیدا شود 🔖بعد از ۳۵ سال با آزمایش dna شناسایی شد مزارش در استان شهدای گمنام شهرک ولایت است 🌾 ارسالی از خواهر زاده شادی روح پاک همه شهدا صلوات🌾 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯