eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت سی و سوم 📝درخت کاری♡ 🍃همسرم ؛ مرحوم آقا ذبیح الله به طبیعت سرسبز علاقه زیادی داشت او سه تاکستان چند هکتاری در حاشیه روستا پرورانده بود فصل رویش از باغچه حیاطمان عطر گل و گیاه و مرکبات به مشام می رسید. 🌷فصل بهار که میرسید به نیت اموات در سرتاسر چشمه به  درختکاری می پرداخت و مردم بسیار دعایش میکردند پس از مرگ ،شوهرم محمد این سنت حسنه؛ کاشت درخت را دوباره احیا کرد و از همان نوجوانی با سرمشق گیری از پدرش چندین نهال در اطراف چشمه روستا کاشت، دو نهال توت و بیدسبز هم پشت منزلمان کاشت آخر هفته ها که از حوزه علمیه به آبادی میآمد سیراب کردن درختان را در برنامه کاریش قرار داده بود چند سال گذشت تا درختان توت و بید به ثمر نشستند و زیبایی خاصی به چشمه دادند. 🍃بیدها با هر نسیمی مثل بادبزنی نفسها را تازه میکرد و در گرمای طاقت فرسای تابستان سایبان خوبی برای زنان در چشمه شده بود بچه ها برای چیدن توتها از درختان بالا می رفتند و در هنگام خوردن به گفت و گو می پرداختند و می خندیدند سر و صدایشان آن قدر زیاد بود که گویی یک دسته سار به درخت هجوم آورده اند در پایان هم گوشۀ پیراهن خود را پر از توت میکردند و برای خانواده شان می بردند. 🌷ولی محمد حواسش به همه بود حتی سالخوردگانی را که در جستجوی مشتی توت بودند را هم دست خالی روانه نمیکرد رسیده ترین توت ها در بالاترین نقطه درخت جا خوش کرده بودند و هر کسی جرأت رفتن به آنجا را نداشت ولی محمّد به خاطر سالمندان از لا به لای شاخه ها عبور می کرد و با هر ضربتِ پا پایین دستان را خوشحال میکرد و از لذت دیگران دلشاد میشد، در عرض چند دقیقه گوشه چادر پیرزنان پر می شد. 🍃تعطیلات فصل تابستان که می آمد بچه ها با چوب تیر و کمان میساختند و به شکارگنجشکان می پرداختند، محمد هم تیر و کمان داشت و البته همراه بچه ها تیراندازی میکرد و نشانه گیری اش بسیار خوب بود ولی هیچگاه پرنده ای را شکار نکرد روزی در چشمه پشم میشستم که دیدم محمد به همراه گروهی از دوستانش سراغ درختی که گنجشکی آواز میخواند نشانه گیری کردند. 🌷خیلی از محمد دلخور شدم، شکر خدا هدفشان خطا رفت و سهره فرار کرد. شب که محمد منزل ،آمد گفت و گو را شروع کردم و با خشونت پرسیدم. نهال کاشتی تا بلای جان این زبان بسته ها ،شوی و شروع به نصیحت کردم. 🍃 خندید و گفت: پس شما امروز مرا رصد میکردی؟؟؟ نترس! خودم بیشتر از شما دلواپس نجات جان آنها هستم، زمانی که رفقایم حواسشان به پرنده ایست همزمان با بچه ها در شاخ و برگ درختان سنگ اندازی میکنم و پرنده را آگاه کرده و در نتیجه باعث فرارش می شوم و نجاتش میدهم از تفکرات محمد در عجب مانده بودم ولی همین که نیتش برایم روشن شد دیگر پاپیچ اش نشدم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
11.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.. 🎥حاج قاسم برایمان از محبت مادری حضرت زهرا به رزمندگان می‌گوید: 🍁ما هر وقت در سختی های جنگ فشارها بر ما حادث میشد، اون وقتی که مضطر میشدیم، پناهگاهی جز زهرا نداشتیم، پناهگاهمان زهرا بود... 🏴 🍁 ️🍂 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 حضرت مادر💔 دستم را به پرچمت میگیرم شبیه رزمنده ها... که دلشان گرم بود به سربند یا زهرا (س) گرمای دست مادر گرم میکند یخ دنیا را... 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 گاهی برای پرواز و اوج گرفتن باید برای انجام کار خیر یا گرفتنِ دستی خیلی پایین بیایید...! شهید آقا رسول خلیلی🕊❣️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🏷شهادت داستانِ زندگے آنانے است که فهمیدند دنیا جاے ماندن نیست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📌 مادر شهید یوسف داورپناه : من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم 🔹 مادر شهید: پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت ◇ کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند ، گفتند به خمینی توهین کن یوسف این کار رو نکرد. ◇ به من گفتند توهین کن، گفتم چنین کاری نمیکنم. گفتند: بچه ات را میکشیم بازهم قبول نکردم. ◇ پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند ◇ گفتند: به خمینی توهین کن، بازم توهین نکردم ، من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند ◇ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی.گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم ◇ گفتند: جنازه اش را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم ◇ شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه می گفتم: یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری؛ انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم. ◇ دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر. ◇ فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو. ◇ کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم؛ به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم. 🔻 مادران شهدا مثل کوه پای نظام جمهوری اسلامی و ولایت ایستادند 🔹️ به راستی ما کجای کار هستیم ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 پدرم گفت یک ماشین فراری به تو میدهم اگر حجابت را برداری ♦️سرگذشت دختر آمریکایی که برای به انحراف کشاندن زنان مسلمان مأمور به مطالعه قرآن شد ولی ... 💢سخنان خانم شریفه کارلو اندلسی که در یک سازمان ضداسلامی به منظور دوری مسلمانان از دین به اسلام معرفی شد و بعدها مسلمان شد. 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا