eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️پنج شنبه های شهید وشهادت بیان معنوی 🌹کلام شهید 🍀 فرزندان‌ تان‌ را طوري‌ تربيت‌ کنيد که‌ آماده‌ شوند براي ‌خدمت‌ کردن‌ به‌ اسلام‌ و مسلمين‌. شهيد مهدي رحيمي 🌹 خاطره از شهید 🍀دريكي از شبهاي مهتابي آبادان سيد به ميان كارگران رفت و گفت: «نفت از آن ملت ايران است، خارجي ها آمده اند، تا براي ما كاركنند؛ نيامده اند كه ما را زير سلطه خود درآورند، آنان قسمت هايي از آبادان را در اختيار گرفته و اجازه ورود به ما نمي دهند؛ اين چيست كه به شيشه كافه ها، نوشته اند، «ورود ايراني و سگ ممنوع» خارجي ها، ايراني ها را [مساوي] سگ قرار داده اند، در حاليكه آنان مستخدم ما هستند، و آمده اند تا براي ما كار كنند.» شور و هيجان خاصي سراسروجود كارگران را فرا گرفته بود، سخنان نواب اولين جرقه هاي عدالتخواهي را در ذهنشان پديد آورد شهيد نواب صفوي ⚡️منبع : برگرفته از پايگاه منبرك 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️ارتباط با مدیر @majnon313
☀️ کلام شهید☀️ ارج نهيم به خون شهيدان اسلام و نگذاريم كه خون مطهرشان ضايع شود و هدفشان پايمال هوسمان نگردد.بياييم تا پيام آوران اين خونها باشيم و اين را بدانيد كه اگر رعايت مراتب فوق را ننماييم، خداوند منتقم معذبمان خواهد فرمود به نفرين ارواح شهدا و آن وقت خداي نخواسته، سلب نعمت مي شود و عذاب فرود خواهد آمد. شهيد ابوالقاسم بزاز 🌹 خاطره ازشهید🌹 مرحوم آیت الله العظمی صدر (امام موسي صدر) تابستانها به قریه کرمجگان می‌رفت که هوای معتدلی داشت. آقا موسی روزها را در قم بود و عصرها به آن قریه می‌آمد. وقتی ما تابستان‌ها به قم می‌رفتیم من نیز با وی همراه می‌شدم. بسیار شگفت زده شدم وقتی دیدم آقا موسی نزد پزشکان قم می‌رود و پس از گرفتن دارو از آنان به روستا می‌آید. وقتی او حیرت مرا دید، گفت: ""آقا سید شما می‌دانید که مردم روستای ما فقیرند و از بهداشت هم چیزی نمی‌دانند. در آنجا پزشک وجود ندارد و بیماری‌های تابستانی مثل چشم درد و اسهال کودکان و کمبود آب بدن هم در آنجا شیوع دارد. به همین سبب من هر نوبت، داروهایی را که روستاییان به آنها نیاز دارند برایشان تهیه می‌کنم."" حیرت و شگفتی من پایان یافت اما هنگام ورود به روستا بار دیگر شگفت‌زده شدم. وقتی دیدم که ده‌ها کودک با مادرانشان منتظر آقا موسی نشسته‌اند. آقا موسی هم مشغول شد، قطره در چشم های بیماران می‌چکاند یا محلولی درست می‌کرد تا آن را به بیماری که دچار کمبود آب است، بنوشاند، یا به مادری قرص آسپرین می‌داد و با مادران گفتگو می‌کرد و با زبانی ساده آنها را نسبت به امراض و بیماری‌ها آگاه می‌کرد. امام موسي صدر ☀️منبع : کتاب امام موسی صدر، گذارها وخاطره ها 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ و 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️ https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️ارتباط با مدیر @majnon313 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
☀️ کلام شهید وپنج شنبه های بیان معنوی نماز، مؤمن را عوض مي‌كند و به انسان سير مي‌دهد، از معقول به سوي مشهود. نماز براي سلب عادت است پس بايد مواظب بود كه خودش يك عادت نشود. شهيد فرهاد حسينعلي ☀️خاطره شهید بعد از فرار بنی صدر، قرار شد فرد دیگری از درون سپاه فرمانده‌ این ارگان شود. به نظر من نخستین گزینه برای این مهم، سردار محمد بروجردی بود. او در آن موقع در كردستان بود. با او تماس گرفته، درخواست كردم به تهران بیاید؛ قبول نكرد. به ناچار به سرعت به كردستان رفتم. چند ساعت ـ تا حدود 2:30 بعد از نیمه شب با او در این باره صحبت كردم كه اصلاً زیر بار نرفت. قرار شد بخوابیم و صبح من به تهران بازگردم. تازه خوابیده بودم كه با صدای هق هق گریه محمد بیدار شدم؛ اما تظاهر به بیداری نكردم. دیدم می‌گوید: «خدایا! چگونه شكرت را بگزارم كه همین قدر هم حبّ دنیا رادر دل من قرار ندادی.‌» هر چند كه پیشنهاد فرماندهی سپاه، برای دنیا نبود؛ اما محمد طالب آن هم نبود. سپس من بلند شدم و نشستم. گفتم: یعنی تا اینجا؟ گفت: حاج محسن! اینجا بیش‌تر می‌توانم خدمت كنم و احساس می‌كنم از اینجا به خدا نزدیك‌تر هستم تا فرماندهی سپاه. گزینه بعدی سردار كلاه دوز بود. در تهران با مسئولان در باغ شیان گرد آمده، درباره او به رایزنی پرداختیم تا فرماندهی كلاه دوز رأی آورد. می‌خواستیم فردای آن شب خدمت حاج احمد آقا (خمینی) برویم تا نظر شورای فرماندهی سپاه رادر مورد آقای كلاه دوز اعلام كنیم. صبح زود ـ در هوای گرگ و میش ـ زنگ محلی را كه در آن بودیم، زدند. وقتی در را باز كردم، دیدم كلاه دوز است. عبایی به دوش انداخته بود و قرآنی هم زیر عبا در دست داشت. گفت: فلانی! تو را به این قرآن مرا فرمانده نكن! گفتم: پس چرا دیشب حرف نزدی؟! گفت: شما نگذاشتید من حرف بزنم شهيدان بروجردي و كلاه دوز منبع : راوي: محسن رفيق دوست، ر.ك: فرهنگ پايداري، ش7، ص135 و 136. 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ و 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️ https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️ارتباط با مدیر @majnon313 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
☀️کلام شهید وپنج شنبه های بیان معنوی خوشا آنان كه در موتشان نيز زنده‌اند «والسعاده لهم» و واي بر آنان كه در زندگاني مرده‌اند «و لهم الشقاوه». شهيد ايرج اميري ☀️خاطره شهید در فتح المبین به سختی مجروح شد. منتقل شد به بیمارستانی در تهران. وقتی حالش بهتر شد قصد بازگشت به جبهه داشت. اما هیچ پولی همراهش نبود. اما می دانست چه کند! عصر جمعه بود. مشغول دعای فرج شد. از خود آقا تقاضای کمک کرد. بعد از نماز جمعه جمعیتی برای ملاقات با جانبازان به بیمارستان آمدند. سیدی از جمع خارج شد و به سراغ مصطفی آمد. یک کتاب دعا به او هدیه داد و رفت! در میان صفحات کتاب چند اسکناس بود. این پول هزینه کرایه و شام او را تامین کرد. به جبهه که رسید این پول تمام شد! شهید مصطفی ردانی پور منبع : راوی: برادر شهید و کتاب یادگاران منبع:کتاب یادگاران و سلوک سرخ و شهید گمنام 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ و 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️ https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️ارتباط با مدیر @majnon313 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
☀️☀️مناجات شبانه بیان معنوی ☀️☀️ 🍀شهید احمد رضا احدی: دیگر نمی خواهم زنده بمانم، من محتاج نیست شدنم، من محتاج توام. خدایا! بگو ببارد باران؛ که کویر شوره زار قلبم سال هاست که سترون(نابارور) مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم... خدایا! دوست دارم سوختن را؛ فنا شدن، از همه جا جاری شدن، به سوی کمال انقطاع روان شدن... @majnon313
☀️ پنج شنبه های بیان معنوی وبرنامه شهید وشهادت ✨کلام شهید به مسؤوليني كه بر قدرت نشسته‌اند، بايد گفت كه بر خون شهداي مظلوم و گمنام نشسته‌ايد.آگاهي كامل و خدمتگزاري بر امت و ادامه راه و حمايت از امام و رزمندگان و استقامت تا پيروزي را در نظر داشته باشيد. شهيد جواد قاسم پور ✨ خاطره ازشهید در معراج، روى كفنش نوشته بودیم: «شهید گمنام.‌» بارها مىخواستیم براى تشییع بفرستیمش تهران؛ ولى دلم نمىآمد. در دلم یكى مىگفت: دست نگهدار تا موقعش برسد. به خودم گفتم: «همتى - مكانیك تفحص - وقتى دنبال آچار مىگردد، صلوات مىفرستد؛ چرا من با صلوات، دنبال پلاك شهید نگردم؟» همین كار را كردم و دوباره سراغ پیكر رفتم و كفنش را باز كردم. در جمجمه شهید، قطعهاى گِل بود. آن را درآوردم، دیدم پلاك شهید است. اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد شهید گمنام منبع : راوى: گل محمدى، به نقل از: محمّد احمدیان، ر. ك: نشانه، ص 24. 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ @majnon313
☀️پنج شنبه های بیان معنوی وبرنامه شهید وشهادت 🌻کلام شهید بر آموزش و پرورش و معلمان گرامي است كه در تربيت فرزندان انقلاب اسلامي كوشش لازم را در ابعاد مختلف و رشد نيروها بنمايند؛ چون انقلاب به رشد فرهنگي و شناخت كامل احتياج دارد. شهيد جواد قاسم پور 🌻خاطره ازشهید با بهشتی رفته بود برای تدوین کتب درسی زمان طاغوت خیلی ها گفتند با رژیم همکار شده اید ... با حالت مسخره هم میگفتند. میگفت :« جایزه می دهم اگر یک کلمه تأیید رژیم در نوشته ها پیدا کنید .» کتابها پر شده بود از اصطلاحات نفی طاغوت و استکبار و استبداد و مبارزه علیه ظلم. شهيد باهنر منبع : برگرفته از كتاب ، هنر آسمان ، مجيد تولايي 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ @majnon313
🌹پنج شنبه های بیان معنوی وشهید وشهادت 🌹کلام شهید اي عزيزان نوجوان و جوان! مخصوصاً سنگر مدرسه و تحصيل و علم و دانش را به همه شما عزيزان که وصيت اين بنده عاجز و برادر کوچک خود را مي شنويد و يا مي خوانيد، سفارش مي کنم. با قلم و زبان خود بهتراز اسلحه مي توانيد در آينده وهمين الآن به دهان دشمن جنايتکار بکوبيدَ . شهيد حميد كاظمي 🌹 خاطره شهید اسماعیل در مرحله دوم عملیات فتح المبین در اثر اصابت گلوله ی کالیبر به شکمش به سختی مجروح شد. او را به بیمارستان مشهد منتقل کردند. او در وضعیت بسیار وخیمی به سر می برد.به هیچ وجه قادر به سخن گفتن نبود. بعد از چهل روز ناگهان به حرف آمد. با هیجان به طرف او دویدم. نمی دانم با چه نیروی صحبت می کرد؟ از من تقاضای مقداری خاک برای تیمم کرد. برایش آوردم. به همان صورت که خوابیده بود تیمم کرد و نماز خواند. بعد از نماز چشمانش را بست. فهمیدم که حال او بد شده، پرستاران را خبر کردم. پرستاران و پزشکان به سرعت به سوی او دویدند. همه ی آنها در آن فضای معنوی تحت تاثیر قرار گرفتند و اشک در چشمانشان حلقه زد. اسماعیل به شهادت رسیده بود. شهید اسماعیل آقاپور 🌹منبع : راوی: برادر شهید منبع: حماسه افرینان ص 58 و حکایت سرخ 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ @majnon313
🌻کلام شهید تا دل به خدا بستيم خدا ما را کافيست و در هر لحظه که از او جدا شديم، محتاج بدبخت ترين و شديدترين کس يعني آمريکا و ديگر ياورانش خواهيم شد و اين معني را جز مردان حال و عشق و دلسوخته خدا نمي‌توانند بفهمند. شهيد محمد حسين دماوندي 🌻 خاطره شهید ساعت يك و دو نصفه شب بود. صداي شرشر آب مي‌آمد. توي تاريكي نفهميدم كي است. يكي پاي تانكر نشسته بود و يواش، طوري كه كسي بيدار نشود، ظرف‌ها را مي‌شست. جلوتر رفتم. حاجي بود. شهید ابراهیم همت منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مريم برادران 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ و 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️ https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️ارتباط با مدیر @majnon313 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
🌹پنج شنبه های شهید وشهادت بیان معنوی ☀️کلام شهید1 منطق شهيد منطق ديگر است. منطق شهيد سوختن و روشن کردن است؛ منطق حل شدن و جذب شدن است در جامعه، براي احياي مردم... شهيد ابراهيم رجايي باغسياهي ☀️کلام شهید 2 رسالت شما بسيار سنگين است. نكند خداي ناكرده، در روز قيامت، در برابر شهداء، سر افكنده و شرمسار باشيم. شهيد غلامرضا رحيمي ✨خاطره شهید 1 حفظ آبروی دیگران برای آقای ابوترابی اهمیت زیادی داشت . گاهی بعضی از اسرا مسائل شخصی دیگران افشا می کردند و مشکلاتی به وجود می آمد . روزی حاج آقا در میان جمع ، اهمیت این موضوع را با سوالی مطرح کرد و پرسید:« اگر قرار باشد شما پا روی قرآن بگذارید یا آبروی کسی را ببرید کدام یک را انتخاب می کنید؟ » . اکثراً جواب دادند « پا گذاشتن روی قرآن معصیت است ، ما دومی را انتخاب می کنیم » . گفت « اشتباه می کنید ؛ چرا که قرآن برای آبرو دادن به انسان آمده است . شما وقتی آبروی کسی را بردید معنایش این است که با قرآن مخالفت کرده اید » . حجت الاسلام سيد علي اكبر ابوترابي منبع : برگرفته از كتاب "به لطافت باران "، بيژن كياني ✨خاطره شهید2 او از بچگى طلبگى را دوست داشت. حوزه درس خواند، جلسه هاى بحث با جوان هاى محل راه انداخت، زندان رفت و نوارها و اعلاميه هاى امام را به شهرهاى كوچك تر برد. بعد از انقلاب نماينده ى امام شد در سپاه. مدتى ياسوج و شيراز بود. از وقتى رفت جبهه، منتظر مزد كارهايش بود. خودش مى گفت «من سى ماه ياسوج بودم، سى ماه شيراز. حالا كه اومدم جبهه، بايد سى ماهه جوابم را بگيرم.» و گرفت. شهید عبد الله ميثمي منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ @majnon313
🌹 پنج شنبه های برنامه شهید وشهادت بیان معنوی ✨کلام شهید چيزي که به نظر من از همه بيشتر ابرقدرت‌ها از آن وحشت دارند، مسئله شخصيت و ارزش زن در اسلام است.چون زن مي‌تواند در سرنوشت يک کشور چه از جهت انحطاط و چه از جهت تکامل سهم بسزايي داشته باشد. اگر آن چيزي که اسلام در مورد زن مي گويد بخواهد عملي گردد، ديگر ابرقدرت‌ها به چه طريق مي توانند در يک کشوري دخالت نمايند و اهداف خود را اجرا نمايند . 🌻شهيد كريم الله رجبي ☀️خاطرات شهید عموی من، مجید از مربیان لشكر 25 كربلا بود كه در پادگانهای مختلف كشور، فنون نظامی را به سربازان آموزش می‌داد. او هر وقت مرا می‌دید، خاطرات شگفت‌انگیزی از ایثارگریهای شهیدان تعریف می‌كرد. گاهی حرفهایش را باور نمی‌كردم. او می‌خندید و می‌گفت: «به زودی باور می‌كنی.‌» یك روز او در پادگان هفت‌تپه، راه و روش خنثی كردن و رد شدن از میدان مین را برای 75 سرباز توضیح می‌داد. سپس از آنها خواست مینهای كار گذاشته شده در پادگان را خنثی كنند. در آن بین، چند سرباز به طرف یكی از مینهای واقعی رفتند. وقتی عمویم متوجه ماجرا شد، ناگهان با فریاد الله اكبر خود را به روی مین انداخت. صدای انفجار كه در پادگان پیچید، همه سراسیمه و هراسان به سوی عمویم دویدند. وقتی نزدیك او رسیدند، با پیكر غرق به خونش مواجه شدند. او بلا فاصله به ملكوتیان پیوست. با دیدن فداكاری عمویم باور ایثارگریهای شهدا برایم خیلی آسان شد. شهيد مجيد نصيري ✨منبع : راوي: آرش نصيري، ر.ك: ملكوتيان زمين، ص153 و 154. 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ @majnon313
⚡️ پنج شنبه های ویژه شهید وشهادت ☀️کلام شهید زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند. و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند. و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد. و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود. و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند. و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید. ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش . ⚡️شهید سيد مرتضی آوینی ☀️خاطره از شهید عبایش پر بود از عطر گلهای محمدی. در جواب مادر که از او می خواست معمم گردد، می گفت: این لباس، مسئولیت دارد. برای پوشیدن این لباس باید خاک جبهه خورد. خود را شکست. به لباس احرام می ماند. باید همیشه در حرم، مراقب خودمان باشیم. ان شاالله اگر از آزمون نفس برگشتم، چشم می پوشم و بالای منبر هم می روم، چار طاق دنیا زا هم می شکنم... ⚡️طلبه شهید میر حسین ذاکری منبع : هفته نامه یا لثارات الحسین علیه السلام، شماره 617 منبع کلام شهدا:سایت خادمین 🍀لینک 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️ https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ @majnon100
☀️پنج شنبه های شهید وشهادت سعید بهشتی ⚡️کلام شهید ما از مرگ نمی هراسیم، اما میترسیم که بعد از ما، ایمان را سر ببرند. و اگر دل از سوختن برگیریم، روشنایی نابود شود و جای خود را دوباره به شب بسپارد، پس چه باید کرد؟! 🌷شهيد مهدي رجب بيگي ☀️خاطره بعد از شهادتش، يكى از بچه ها خوابش را ديده بود; توى مكه داشته زيارت مى كرده. يك عده هم همراهش بوده اند. گفته بود «تو اين جا چى كار مى كنى؟» جواب داده بوده «به خاطر نمازهاى اول وقتم، اين جا هم فرمانده ام.» 🌷 شهید مهدی زین الدین ⚡️منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی منبع کلام شهدا:اسك دين 🍀لینک 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️ https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ @majnon100
سعید بهشتی, [۱۸.۰۴.۱۶ ۱۲:۲۴] اذان و تلاوتی کمتر شنیده شده با صدای پهلوان شهیدی که در میدان جهاد اصغر، حماسه «کانال کمیل» را آفرید و در میدان جهاد اکبر تا بدانجا پیش رفت که عارف مشهور تهران، حاج اسماعیل دولابی، از او تقاضای نصیحت می کرد! شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان شاید نام شهید ابراهیم هادی، هنوز هم برای خیلی ها غریب باشد. اما بد نیست بدانید این شهید سعید، همان کسی است که در میدان جهاد اصغر، حماسه «کانال کمیل» را با نام پرافتخار خود، گره زد و در میدان جهاد اکبر تا بدانجا پیش رفت که عارف مشهور تهران، حاج اسماعیل دولابی، از او تقاضای نصیحت می کرد! شهیدی که در سرنوشت سازترین لحظات دفاع مقدس، تصمیم می گیرد اذان بگوید. آنهم اذانی نابهنگام که تا آن لحظه، حکمتش بر کسی روشن نبود. و این اذان معجزه آسا، 18 عراقی را همراه با فرماندهان خود، وادار به تسلیم کرد و بدینگونه سرنوشت عملیات را به نفع سپاه اسلام، رقم زد! اگر علاقمندید می توانید صدای اذان و تلاوت قرآن این شهید عزیز را از لینک های زیر دریافت کنید اما توصیه ما این است که متن حاضر را که چکیده سخنان حجت الاسلام پناهیان در یادواره 300 شهید نوجوان گردان های کمیل و حنظله است، تا پایان بخوانید تا بدانید چرا هر ایرانی باید به خاطر داشتن چُنین اسطوره ای، سرش را بالا بگیرد.؟! «اذان» دریافت «تلاوت قرآن» دریافت ماجرای اذان معجزه آسای شهید « هادی» در یک سحرگاهی در یک جای بحرانی از جنگ، تصمیم می گیرد اذان بگوید. همه به او می گفتند: «چه شده که الان می خواهی اذان بگویی؟» ولی او دلیلش را برای هیچ کسی توضیح نمی دهد و با صدای بلند مشغول اذان گفتن می شود. وقتی که اذان می گوید: به سمت او تیراندازی می کنند و یکی از تیرها به گلوی او می خورَد. همه می گویند: «چرا این کار را انجام دادی؟!» بعد او را داخل سنگر می برند و در حالی که خون از بدنش جاری بود، کمک های اولیه امدادی را برایش انجام می دهند. بعد از مدتی یک دفعه ای می بینند که عراقی ها با دستمال سفید دارند می آیند این طرف. اول فکر می کنند شاید این فریب دشمن است. لذا اسلحه ها را آماده می کنند، اما بعد می بینند که این عراقی ها با فرمانده خودشان تسلیم شده اند. می گویند: چرا تسلیم شدید؟ می گویند: آن کسی که اذان می گفت کجاست؟ گفتند: او یکی از بچه های ما بود که شما به او تیر زدید. گفتند: ما به خاطر اذان او تسلیم شدیم و ماجرای خودشان را توضیح می دهند... این اثر نَفَس یک جوان ورزشکار است که اهل گود زورخانه بود. او در دوران دبیرستان در ورزش کُشتی، قهرمان بوده و می گوید: من همیشه در کُشتی مراقب بودم که روی نقطه ضعف های حریفم انگشت نگذارم. در حالی که رسم کشتی این است که طرف مقابل را از روی نقطه ضعف هایش به زمین می زنند. این نشان می دهد که ابراهیم هادی فوق قهرمان و فوق پهلوان بوده است. این شهید عزیز آن قدر داستان های اَکشن و جذابی دارد که افسانه های فیلم های اکشن و جنگی غربی به پایش نمی رسند. در بین ویژگی های برجسته ابراهیم هادی، اگر بخواهم یک ویژگی برتر او را بگویم، باید اخلاص او را بگویم که دغدغه اصلی او در تمام طول عمرش بود. او دقت می کرد که «کار برای خدا باشد» و این یکی از تکیه کلام هایش بود و می گفت: «کاری که مخلصانه نباشد به درد نمی خورَد.» بنده مبلغ یک کتاب هستم؛ کتاب «سلام بر ابراهیم» که نویسنده محترم کتاب می فرماید: وقتی که کتاب را تمام کردم، استخاره بلد نبودم و تمرین نداشتم، ولی قرآن را باز کردم و نیت کردم که خدایا! اسم کتاب را چه بگذارم؟ اول صفحه آمد: «سَلَامٌ عَلىَ إِبْرَاهِیم»(صافات/109) برای جوانهایی که اهل تفریح و خوشگذرانی هم هستند، پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانند تا ببینند که با کتاب هم می شود تفریح کرد و خوش گذراند. برخورد مرحوم دولابی(ره) با شهید « هادی» اگر مردم تهران بخواهند یک نمونه از خوب های خودشان را مثال بزنند، خوب است که شهید ابراهیم هادی را مثال بزنند و بگویند: «بچه تهرونی؛ مثل شهید هادی». شاید بسیاری از خوبان تهران روز قیامت پشت سر شهید ابراهیم هادی وارد بهشت شوند. شما می دانید که آقای دولابی(ره) اهل تعارف و مبالغه نبودند؛ ایشان وقتی آقای ابراهیم هادی را که یک جوان بیست ساله بود، دیدند، صبر کردند تا جمعیت برود. بعد به ابراهیم هادی فرمودند: «آقا ابراهیم! یک کم ما را نصیحت کن!» و آقا ابراهیم با شرمندگی سرش را پایین می اندازد که «حاج آقا! چه می فرمایید؟!» ولی به نظر بنده آقای دولابی این سخن را با اعتقاد گفته اند.
☀️پنج شنبه های برنامه شهید وشهادت سعید بهشتی 🌷کلام شهدا من زندگی را دوست دارم ، ولی نه آن قدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم ⚡️شهيد همت 🌷خاطره شهدا زودتر از هر روز آمد خانه؛‌ اخمو و دمق. مي‌گفت ديگر برنمي‌گردد سر كار، به آن ميوه‌فروشي. آخر اوستا سرش داد زده بود. خم شد صورتش را بوسيد و آهسته صداش كرد. ابراهيم بيدار شد،‌ نشست. اوستا آمده بود هرطور شده، ناراحتي آن روز را از دل او درآورد و بَرش گرداند سر كار. اوستا مي‌گفت «صد بار اين بچه را امتحان كردم؛‌ پول زير شيشه‌ي ميز گذاشتم،‌توي دخل دم دست گذاشتم. ولي يه بار نديدم اين بچه خطا كنه.» شهید ابراهیم همت منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مريم برادران منبع کلام شهدا:وب سايت وصيت 🍀لینک 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ ☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️ https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ سعید بهشتی(مستعار) @majnon100
☀️پنج شنبه های بیان معنوی وسعید بهشتی ،شهید وشهادت ⚡️کلام شهید باید با هم براى خدا تا آنجا که در توان داریم کوشش کنیم. امروز تمام مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامى پرداخته اند در راس آن به تعبیر امام، شیطان بزرگ آمریکا و به دنبال او تمامى وابستگان دیگرش. پس از خدا غافل نشوید که پشیمانى سودى ندارد و ما باید به تعبیر امام تکلیف را عمل کنیم. اگر توانستیم پیروز مى شویم و اگر کشته هم بشویم شهید هستیم و این نیز خود پیروزى است. 🌷شهيد محسن وزوايي ☀️خاطره شهید سید احمد، عاشق پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش بود. همینطوری که نگاهش می کردی، حرف زدنش، افعالش، حرکات و سکناتش، همه و همه تو را یاد مطالبی می انداخت که از خلق و خوی پیامبر صلی الله علیه و آله خوانده و شنیده ای. خیلی خلق و خویش محمدی بود؛ مهربان، آرام و صبور، خویشتن دار و خنده رو... سید از آنهایی بود که خیلی از خوبیها را یک جا در خودش جمع کرده بود. 🌷شهید سید احمد محسنیان منبع : هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام، شماره 632 منبع کلام شهدا:سايت وصيت 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ سعید بهشتی(مستعار) @majnon100
☀️ پنج شنبه های شهید وشهادت بیان معنوی وسعید بهشتی ⚡️کلام شهید سعی کنید دوستی و دشمنی شما بر اساس حق باشد، از تقصیر افراد زود در گذرید و زیاد سخت گیر نباشید. هیچ دوستی بهتر از قرآن نیست ، رفاقت با او را ترک نکنید ⚡️شهيد علي رضائيان ☀️ خاطره شهید از مشهد برگشته بود. اردوى مشهد گذاشته بودند. به همه گفته بودند با خانواده هاشان بروند. پرسيدم «خونواده رو هم بردين؟» گفت «نه.» گفتم «چرا؟» گفت «از وقتى رحمت اللّه شهيد شده، سعى مى كنم بين خوانده ى خودم و او فرقى نذارم. گفتم اگه خانوادم رو ببرم، خانمش دلش مى گيره. مى گه اگر شوهرم بود، من رو هم مى برد.» ⚡️ عبدالله ميثمي منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران منبع کلام شهدا:اسك دين 🍀لینک ☀️گروه بیان معنوی☀️ https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ 📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️ سعید بهشتی(مستعار) @majnon100
‌ می دوید🏃🏃🏃🏃تا شیطان را از خود دور کند! 😳 خاطره ای زیبا از خلبان شهید 🌷 "عباس بابایی" 🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅 در دوران تحصیل در آمریکا روزی در بولتن خبری پایگاه « ریس» که هر هفته منتشر می شد ، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد . مطلب این بود : « دانشجو بابایی ساعت 2 نیمه شب می دود تا شیطان را از خود دور کند .» من و بابایی هم اتاق بودیم . ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم . او گفت: - چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود .رفتم میدان چمن و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش مرا دیدند و شگفت زده شدند . کلنل ماشین را نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم . او گفت در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم : خوابم نمی آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای کلنل قابل قبول نبود او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم مسائلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم . آن دو با شنیدن حرفهای من تا دقایقی می خندیدند ، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند . 🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅 پرواز تا بی نهایت – صفحه 36 ⚡ 🍃 ⚡🍃 ⚡🍃⚡🍃 ⚡ ⚡ @majnon313 ⚡ ⚡ 🍃 ⚡🍃 ⚡🍃⚡🍃 ⚡
یادداشت من شهید وشهادت ☀️☀️مناجات شبانه بیان معنوی ☀️☀️ 🍀شهید احمد رضا احدی: دیگر نمی خواهم زنده بمانم، من محتاج نیست شدنم، من محتاج توام. خدایا! بگو ببارد باران؛ که کویر شوره زار قلبم سال هاست که سترون(نابارور) مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم... خدایا! دوست دارم سوختن را؛ فنا شدن، از همه جا جاری شدن، به سوی کمال انقطاع روان شدن... @majnon313
2خاطره از اوستا عبد الحسين برونسي از زبان همسر بزرگوارش داستانك1: پسرم از روی پله ها افتاد.دستش شکست. بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.بچه را که داشت به شدت گریه می کرد،بغل گرفت. از خانه دوید بیرون.چادر سرم کردم و دنبالش رفتم.ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان. تا من رسیدم بهش،یک تاکسی گرفت. درآن لحظه ها،ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود. *********************** داستانك 2 : جهيزيه ی فاطمه حاضر شده بود. يک عکس قاب گرفته از باباي شهيدش را هم آوردم. دادم دست فاطمه. گفتم: بيا مادر! اينو بگذار روي وسايلت. به شوخي ادامه دادم: بالاخره پدرت هم بايد وسايلت رو ببينه که اگر چيزي کم و کسري داري برات بياره. شب عبدالحسين را خواب ديدم. گويي از آسمان آمده بود؛ با ظاهري آراسته و چهره ی روشن و نوراني. يک پارچ خالي تو دستش بود. داد بهم. با خنده گفت: اين رو هم بگذار روي جهيزيه ی فاطمه فردا رفتيم سراغ جهيزيه. ديديم همه چيز خريده‌ايم، غيراز پارچ برگرفته از كتاب سالكان ملك اعظم 2 «منزل برونسي» 🌸کانال زندگی به سبک اهل بیت 🌸https://telegram.me/talabe3
پنج شنبه های شهید وشهادت بیان معنوی وسعید بهشتی کلام شهید ملت ما باید خودش را آمادة هر گونه فداکاری بکند. در چنین میدان وسیع واین هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام را با خلوص نیت پیدا کنیم. شهيد حسن باقري خاطره ازشهید یک ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود. ابراهیم هر روز با کت و شلوار شیک به محل کار، که در شمال تهران بود، می آمد. یک روز دیدم گرفته و ناراحت است، ازش پرسیدم: داش ابرام! چیزی شده؟ گفت: نه، چیز مهمی نیست. گفتم: اگر چیزی هست بگوها، شاید بتونم کمکت کنم. جواب داد: چند روزه که یه دختر بی حجاب توی این محله به من گیر داده، می گه تا تو رو به دست نیارم، ولت نمی کنم. نگاهی به قد و بالایش کردم و گفتم: مرد حسابی! با این تیپ و قیافه ای که تو بهم زدی، چیز عجیبی نیست. گفت: یعنی تو می گی به خاطر تیپم این حرف رو زده. گفتم: شک نکن! فردا وقتی ابراهیم آمد سرکار، نزدیک بود از خنده روده بر شوم؛ موهای تراشیده با پیراهنی بلند و شلوار کردی و دمپایی. شهید ابراهیم هادی منبع : کتاب هادی منبع کلام شهدا:سايت 50 سال عبادت @majnon100
🌷به مناسبت 30 تیر، سالروز شهادت عباس دوران آن روز وقتي بلوار نزديك پايگاه هوايي شيراز را به نام من كردند، غرور و شادي را در چشم‌هاي همسرم ديدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمين را كه دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم كه اين همه محبت دارند و خوبند، پشت تريبون رفتم. ولي همين كه پايم به خانه رسيد، ديگر طاقت نياوردم. حواله زمين را پاره كردم، ريختم زمين. يعني فكر مي‌كنند ما پرواز مي‌كنيم و مي‌جنگيم تا شجاعت‌هاي ما را ببينند و به ما حواله خانه و زمين بدهند؟ بايد با زبان خوش قانعش كنم كه انتقال به تهران، يعني مرگ من. چون پشت ميزنشيني و دستور دادن براي من مثل مردن است. 🔹دست‌نوشته‌اي از عباس دوران، هشتم تير 1360 ✅ روایت سیره شهدا وپنج شنبه های بیان معنوی
🌷 پنج شنبه های روایت شهدا،بیان معنوی ☀️کلام شهید از رشد سیاسی خود غافل نمانید که تنها وسیله برای شناختن دغلکاران و مستکبرین می‌باشد. شهید عبدالعلی میرزایی ☀️خاطره ازشهید محله ى مسجد فين اصفهان بود و هيات حضرت رقيه علیها السلام. هر كس وارد هيات مى شد، تازه بايد مجوز ادامه ى راه مى گرفت. شرطش اين بود كه دفعه ى بعد يك نفر را با خودش بياورد. فكر هيات از عبداللّه بود و اسمش از آقاجون. خيلى به عبداللّه و رحمت اللّه كمك كرد اين هيات را راه بيندازند. يك صندوق قرض الحسنه هم داشتند. هر كس هر قدر مى توانست مى داد. هر وقت هم پشيمان مى شد، مى توانست پس بگيرد. صندوق كار راه اندازى شده بود براى مردم محل. شهید عبد الله ميثمي ⚡️منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران ⚡️منبع کلام شهدا:سايت وصيت @majnon313
شهیدی که بعد از شهادتش به زیارت امام رضا (ع) رفت 🌷🌷🌷شهید محمدرضا عاشور در سال ۱۳۴۴ متولّد شد. در مورخه ۶۱/۱/۱۲ برای اولین بار به جبهه رفت. در آخرین اعزام در مورخه ۶۴/۷/۷ به جبهه رفت و در مورخه ۶۴/۱۱/۲۲ در منطقه عملیاتی والفجر ۸ در فاو به شهادت رسید. آنچه می خوانید کرامتی است از این شهید: شهید محمدرضا عاشور پس از زخمی شدن در عملیات والفجر ۸ به یک بیمارستان در اصفهان منتقل می شود. در آنجا خانواده اش به بالینش می آیند و تا لحظات آخر عمرش در کنار او می نشینند. شهید عاشور قبل از شهادت، خطاب به خانواده اش می گوید: من آرزو داشتم پس از عملیات والفجر ۸ به پابوس امام رضا (ع) بروم، ولی افسوس که حالا دیگر نمی توانم .... و لحظاتی بعد به شهادت می رسد. برادرش او را در تابوت می گذارد و روی آن پارچه ای می کشد و می نویسد: محمدرضا عاشور اعزامی از گرمسار. سپس خود و خانواده برای مهیا کردن مقدمات تشییع جنازه به تهران و از آنجا به گرمسار می روند. جنازه این شهید با بقیه شهدا به تهران منتقل می شود. در تهران به دلیل نا معلومی، پارچه روی تابوت محمدرضا، با شهیدی از مشهد عوض می شود و جنازه را به مشهد می برند، غسل می دهند، کفن می کنند و در حرم امام رضا (ع) طواف می دهند. وقتی خانواده آن شهید برای دیدار آخر به سراغ جنازه می آیند می بینند این جنازه، جنازه شهید آن‌ها نیست. از آن طرف هم خانواده محمدرضا می بینند جنازه شهیدی دیگر را تحویل گرفته اند و بلافاصله به مرکز تلفن می زنند و قضیه را اطلاع می دهند. سرانجام هر دو خانواده، شهید خودشان را تحویل می گیرند و به خاک می سپارند. در حالی که شهید عاشور به آرزویش که زیارت امام رضا ((علیه السلام)) بود رسیده بود!🌷🌷🌷 🔴 🍀 ✅ به خانواده بزرگ تبیان بپیوندید: 👇👇👇👇 https://telegram.me/joinchat/BC2q4jvx7b61C148N7LjlA