🌹پنج شنبه های بیان معنوی وشهید وشهادت
🌹کلام شهید
اي عزيزان نوجوان و جوان! مخصوصاً سنگر مدرسه و تحصيل و علم و دانش را به همه شما عزيزان که وصيت اين بنده عاجز و برادر کوچک خود را مي شنويد و يا مي خوانيد، سفارش مي کنم. با قلم و زبان خود بهتراز اسلحه مي توانيد در آينده وهمين الآن به دهان دشمن جنايتکار بکوبيدَ
. شهيد حميد كاظمي
🌹 خاطره شهید
اسماعیل در مرحله دوم عملیات فتح المبین در اثر اصابت گلوله ی کالیبر به شکمش به سختی مجروح شد. او را به بیمارستان مشهد منتقل کردند. او در وضعیت بسیار وخیمی به سر می برد.به هیچ وجه قادر به سخن گفتن نبود. بعد از چهل روز ناگهان به حرف آمد. با هیجان به طرف او دویدم. نمی دانم با چه نیروی صحبت می کرد؟ از من تقاضای مقداری خاک برای تیمم کرد. برایش آوردم. به همان صورت که خوابیده بود تیمم کرد و نماز خواند. بعد از نماز چشمانش را بست. فهمیدم که حال او بد شده، پرستاران را خبر کردم. پرستاران و پزشکان به سرعت به سوی او دویدند. همه ی آنها در آن فضای معنوی تحت تاثیر قرار گرفتند و اشک در چشمانشان حلقه زد. اسماعیل به شهادت رسیده بود.
شهید اسماعیل آقاپور
🌹منبع : راوی: برادر شهید منبع: حماسه افرینان ص 58 و حکایت سرخ
🍀لینک
☀️گروه بیان معنوی☀️
https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
@majnon313
🌻کلام شهید
تا دل به خدا بستيم خدا ما را کافيست و در هر لحظه که از او جدا شديم، محتاج بدبخت ترين و شديدترين کس يعني آمريکا و ديگر ياورانش خواهيم شد و اين معني را جز مردان حال و عشق و دلسوخته خدا نميتوانند بفهمند. شهيد محمد حسين دماوندي
🌻 خاطره شهید
ساعت يك و دو نصفه شب بود. صداي شرشر آب ميآمد. توي تاريكي نفهميدم كي است. يكي پاي تانكر نشسته بود و يواش، طوري كه كسي بيدار نشود، ظرفها را ميشست. جلوتر رفتم. حاجي بود. شهید ابراهیم همت
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مريم برادران
🍀لینک
☀️گروه بیان معنوی☀️
https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
و
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️
https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
☀️ارتباط با مدیر
@majnon313
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
🌹پنج شنبه های شهید وشهادت بیان معنوی
☀️کلام شهید1
منطق شهيد منطق ديگر است. منطق شهيد سوختن و روشن کردن است؛ منطق حل شدن و جذب شدن است در جامعه، براي احياي مردم... شهيد ابراهيم رجايي باغسياهي
☀️کلام شهید 2
رسالت شما بسيار سنگين است. نكند خداي ناكرده، در روز قيامت، در برابر شهداء، سر افكنده و شرمسار باشيم. شهيد غلامرضا رحيمي
✨خاطره شهید 1
حفظ آبروی دیگران برای آقای ابوترابی اهمیت زیادی داشت . گاهی بعضی از اسرا مسائل شخصی دیگران افشا می کردند و مشکلاتی به وجود می آمد . روزی حاج آقا در میان جمع ، اهمیت این موضوع را با سوالی مطرح کرد و پرسید:« اگر قرار باشد شما پا روی قرآن بگذارید یا آبروی کسی را ببرید کدام یک را انتخاب می کنید؟ » . اکثراً جواب دادند « پا گذاشتن روی قرآن معصیت است ، ما دومی را انتخاب می کنیم » . گفت « اشتباه می کنید ؛ چرا که قرآن برای آبرو دادن به انسان آمده است . شما وقتی آبروی کسی را بردید معنایش این است که با قرآن مخالفت کرده اید » . حجت الاسلام سيد علي اكبر ابوترابي
منبع : برگرفته از كتاب "به لطافت باران "، بيژن كياني
✨خاطره شهید2
او از بچگى طلبگى را دوست داشت. حوزه درس خواند، جلسه هاى بحث با جوان هاى محل راه انداخت، زندان رفت و نوارها و اعلاميه هاى امام را به شهرهاى كوچك تر برد. بعد از انقلاب نماينده ى امام شد در سپاه. مدتى ياسوج و شيراز بود. از وقتى رفت جبهه، منتظر مزد كارهايش بود. خودش مى گفت «من سى ماه ياسوج بودم، سى ماه شيراز. حالا كه اومدم جبهه، بايد سى ماهه جوابم را بگيرم.» و گرفت. شهید عبد الله ميثمي
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
🍀لینک
☀️گروه بیان معنوی☀️
https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
@majnon313
🌹 پنج شنبه های برنامه شهید وشهادت بیان معنوی
✨کلام شهید
چيزي که به نظر من از همه بيشتر ابرقدرتها از آن وحشت دارند، مسئله شخصيت و ارزش زن در اسلام است.چون زن ميتواند در سرنوشت يک کشور چه از جهت انحطاط و چه از جهت تکامل سهم بسزايي داشته باشد. اگر آن چيزي که اسلام در مورد زن مي گويد بخواهد عملي گردد، ديگر ابرقدرتها به چه طريق مي توانند در يک کشوري دخالت نمايند و اهداف خود را اجرا نمايند .
🌻شهيد كريم الله رجبي
☀️خاطرات شهید
عموی من، مجید از مربیان لشكر 25 كربلا بود كه در پادگانهای مختلف كشور، فنون نظامی را به سربازان آموزش میداد. او هر وقت مرا میدید، خاطرات شگفتانگیزی از ایثارگریهای شهیدان تعریف میكرد. گاهی حرفهایش را باور نمیكردم. او میخندید و میگفت: «به زودی باور میكنی.» یك روز او در پادگان هفتتپه، راه و روش خنثی كردن و رد شدن از میدان مین را برای 75 سرباز توضیح میداد. سپس از آنها خواست مینهای كار گذاشته شده در پادگان را خنثی كنند. در آن بین، چند سرباز به طرف یكی از مینهای واقعی رفتند. وقتی عمویم متوجه ماجرا شد، ناگهان با فریاد الله اكبر خود را به روی مین انداخت. صدای انفجار كه در پادگان پیچید، همه سراسیمه و هراسان به سوی عمویم دویدند. وقتی نزدیك او رسیدند، با پیكر غرق به خونش مواجه شدند. او بلا فاصله به ملكوتیان پیوست. با دیدن فداكاری عمویم باور ایثارگریهای شهدا برایم خیلی آسان شد. شهيد مجيد نصيري
✨منبع : راوي: آرش نصيري، ر.ك: ملكوتيان زمين، ص153 و 154.
🍀لینک
☀️گروه بیان معنوی☀️
https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
@majnon313
⚡️ پنج شنبه های ویژه شهید وشهادت
☀️کلام شهید
زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرندهی عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند. و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند. و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد. و مگر نه آنکه خانه تن، راه فرسودگی میپیماید تا خانه روح، آباد شود. و مگر این عاشق بیقرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کرهی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریدهاند. و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تنپرور برمیآید. ای شهید، ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود بر نشستهای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش .
⚡️شهید سيد مرتضی آوینی
☀️خاطره از شهید
عبایش پر بود از عطر گلهای محمدی. در جواب مادر که از او می خواست معمم گردد، می گفت: این لباس، مسئولیت دارد. برای پوشیدن این لباس باید خاک جبهه خورد. خود را شکست. به لباس احرام می ماند. باید همیشه در حرم، مراقب خودمان باشیم. ان شاالله اگر از آزمون نفس برگشتم، چشم می پوشم و بالای منبر هم می روم، چار طاق دنیا زا هم می شکنم... ⚡️طلبه شهید میر حسین ذاکری
منبع : هفته نامه یا لثارات الحسین علیه السلام، شماره 617
منبع کلام شهدا:سایت خادمین
🍀لینک
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️
https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
@majnon100
☀️پنج شنبه های شهید وشهادت سعید بهشتی
⚡️کلام شهید
ما از مرگ نمی هراسیم، اما میترسیم که بعد از ما، ایمان را سر ببرند. و اگر دل از سوختن برگیریم، روشنایی نابود شود و جای خود را دوباره به شب بسپارد، پس چه باید کرد؟!
🌷شهيد مهدي رجب بيگي
☀️خاطره
بعد از شهادتش، يكى از بچه ها خوابش را ديده بود; توى مكه داشته زيارت مى كرده. يك عده هم همراهش بوده اند. گفته بود «تو اين جا چى كار مى كنى؟»
جواب داده بوده «به خاطر نمازهاى اول وقتم، اين جا هم فرمانده ام.»
🌷 شهید مهدی زین الدین
⚡️منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی
منبع کلام شهدا:اسك دين
🍀لینک
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️
https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
@majnon100
سعید بهشتی, [۱۸.۰۴.۱۶ ۱۲:۲۴]
اذان و تلاوتی کمتر شنیده شده با صدای پهلوان شهیدی که در میدان جهاد اصغر، حماسه «کانال کمیل» را آفرید و در میدان جهاد اکبر تا بدانجا پیش رفت که عارف مشهور تهران، حاج اسماعیل دولابی، از او تقاضای نصیحت می کرد!
شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان
شاید نام شهید ابراهیم هادی، هنوز هم برای خیلی ها غریب باشد. اما بد نیست بدانید این شهید سعید، همان کسی است که در میدان جهاد اصغر، حماسه «کانال کمیل» را با نام پرافتخار خود، گره زد و در میدان جهاد اکبر تا بدانجا پیش رفت که عارف مشهور تهران، حاج اسماعیل دولابی، از او تقاضای نصیحت می کرد!
شهیدی که در سرنوشت سازترین لحظات دفاع مقدس، تصمیم می گیرد اذان بگوید. آنهم اذانی نابهنگام که تا آن لحظه، حکمتش بر کسی روشن نبود. و این اذان معجزه آسا، 18 عراقی را همراه با فرماندهان خود، وادار به تسلیم کرد و بدینگونه سرنوشت عملیات را به نفع سپاه اسلام، رقم زد!
اگر علاقمندید می توانید صدای اذان و تلاوت قرآن این شهید عزیز را از لینک های زیر دریافت کنید اما توصیه ما این است که متن حاضر را که چکیده سخنان حجت الاسلام پناهیان در یادواره 300 شهید نوجوان گردان های کمیل و حنظله است، تا پایان بخوانید تا بدانید چرا هر ایرانی باید به خاطر داشتن چُنین اسطوره ای، سرش را بالا بگیرد.؟!
«اذان» دریافت
«تلاوت قرآن» دریافت
ماجرای اذان معجزه آسای شهید « هادی»
در یک سحرگاهی در یک جای بحرانی از جنگ، تصمیم می گیرد اذان بگوید. همه به او می گفتند: «چه شده که الان می خواهی اذان بگویی؟» ولی او دلیلش را برای هیچ کسی توضیح نمی دهد و با صدای بلند مشغول اذان گفتن می شود. وقتی که اذان می گوید: به سمت او تیراندازی می کنند و یکی از تیرها به گلوی او می خورَد. همه می گویند: «چرا این کار را انجام دادی؟!» بعد او را داخل سنگر می برند و در حالی که خون از بدنش جاری بود، کمک های اولیه امدادی را برایش انجام می دهند.
بعد از مدتی یک دفعه ای می بینند که عراقی ها با دستمال سفید دارند می آیند این طرف. اول فکر می کنند شاید این فریب دشمن است. لذا اسلحه ها را آماده می کنند، اما بعد می بینند که این عراقی ها با فرمانده خودشان تسلیم شده اند. می گویند: چرا تسلیم شدید؟ می گویند: آن کسی که اذان می گفت کجاست؟ گفتند: او یکی از بچه های ما بود که شما به او تیر زدید. گفتند: ما به خاطر اذان او تسلیم شدیم و ماجرای خودشان را توضیح می دهند... این اثر نَفَس یک جوان ورزشکار است که اهل گود زورخانه بود.
او در دوران دبیرستان در ورزش کُشتی، قهرمان بوده و می گوید: من همیشه در کُشتی مراقب بودم که روی نقطه ضعف های حریفم انگشت نگذارم. در حالی که رسم کشتی این است که طرف مقابل را از روی نقطه ضعف هایش به زمین می زنند. این نشان می دهد که ابراهیم هادی فوق قهرمان و فوق پهلوان بوده است.
این شهید عزیز آن قدر داستان های اَکشن و جذابی دارد که افسانه های فیلم های اکشن و جنگی غربی به پایش نمی رسند. در بین ویژگی های برجسته ابراهیم هادی، اگر بخواهم یک ویژگی برتر او را بگویم، باید اخلاص او را بگویم که دغدغه اصلی او در تمام طول عمرش بود. او دقت می کرد که «کار برای خدا باشد» و این یکی از تکیه کلام هایش بود و می گفت: «کاری که مخلصانه نباشد به درد نمی خورَد.»
بنده مبلغ یک کتاب هستم؛ کتاب «سلام بر ابراهیم» که نویسنده محترم کتاب می فرماید: وقتی که کتاب را تمام کردم، استخاره بلد نبودم و تمرین نداشتم، ولی قرآن را باز کردم و نیت کردم که خدایا! اسم کتاب را چه بگذارم؟ اول صفحه آمد: «سَلَامٌ عَلىَ إِبْرَاهِیم»(صافات/109)
برای جوانهایی که اهل تفریح و خوشگذرانی هم هستند، پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانند تا ببینند که با کتاب هم می شود تفریح کرد و خوش گذراند.
برخورد مرحوم دولابی(ره) با شهید « هادی»
اگر مردم تهران بخواهند یک نمونه از خوب های خودشان را مثال بزنند، خوب است که شهید ابراهیم هادی را مثال بزنند و بگویند: «بچه تهرونی؛ مثل شهید هادی». شاید بسیاری از خوبان تهران روز قیامت پشت سر شهید ابراهیم هادی وارد بهشت شوند. شما می دانید که آقای دولابی(ره) اهل تعارف و مبالغه نبودند؛ ایشان وقتی آقای ابراهیم هادی را که یک جوان بیست ساله بود، دیدند، صبر کردند تا جمعیت برود. بعد به ابراهیم هادی فرمودند: «آقا ابراهیم! یک کم ما را نصیحت کن!» و آقا ابراهیم با شرمندگی سرش را پایین می اندازد که «حاج آقا! چه می فرمایید؟!» ولی به نظر بنده آقای دولابی این سخن را با اعتقاد گفته اند.
☀️پنج شنبه های برنامه شهید وشهادت سعید بهشتی
🌷کلام شهدا
من زندگی را دوست دارم ، ولی نه آن قدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم
⚡️شهيد همت
🌷خاطره شهدا
زودتر از هر روز آمد خانه؛ اخمو و دمق. ميگفت ديگر برنميگردد سر كار، به آن ميوهفروشي. آخر اوستا سرش داد زده بود.
خم شد صورتش را بوسيد و آهسته صداش كرد. ابراهيم بيدار شد، نشست. اوستا آمده بود هرطور شده، ناراحتي آن روز را از دل او درآورد و بَرش گرداند سر كار.
اوستا ميگفت «صد بار اين بچه را امتحان كردم؛ پول زير شيشهي ميز گذاشتم،توي دخل دم دست گذاشتم. ولي يه بار نديدم اين بچه خطا كنه.» شهید ابراهیم همت
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مريم برادران
منبع کلام شهدا:وب سايت وصيت
🍀لینک
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
☀️آستان مقدس امامزاده محمد؛ نگین معنوی شهر کرمان ☀️
https://telegram.me/joinchat/CaxidgDnDt9cU9aeEjwSzw
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
سعید بهشتی(مستعار)
@majnon100
☀️پنج شنبه های بیان معنوی وسعید بهشتی ،شهید وشهادت
⚡️کلام شهید
باید با هم براى خدا تا آنجا که در توان داریم کوشش کنیم. امروز تمام مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامى پرداخته اند در راس آن به تعبیر امام، شیطان بزرگ آمریکا و به دنبال او تمامى وابستگان دیگرش. پس از خدا غافل نشوید که پشیمانى سودى ندارد و ما باید به تعبیر امام تکلیف را عمل کنیم. اگر توانستیم پیروز مى شویم و اگر کشته هم بشویم شهید هستیم و این نیز خود پیروزى است.
🌷شهيد محسن وزوايي
☀️خاطره شهید
سید احمد، عاشق پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش بود. همینطوری که نگاهش می کردی، حرف زدنش، افعالش، حرکات و سکناتش، همه و همه تو را یاد مطالبی می انداخت که از خلق و خوی پیامبر صلی الله علیه و آله خوانده و شنیده ای. خیلی خلق و خویش محمدی بود؛ مهربان، آرام و صبور، خویشتن دار و خنده رو... سید از آنهایی بود که خیلی از خوبیها را یک جا در خودش جمع کرده بود.
🌷شهید سید احمد محسنیان
منبع : هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام، شماره 632
منبع کلام شهدا:سايت وصيت
🍀لینک
☀️گروه بیان معنوی☀️
https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
سعید بهشتی(مستعار)
@majnon100
☀️ پنج شنبه های شهید وشهادت بیان معنوی وسعید بهشتی
⚡️کلام شهید
سعی کنید دوستی و دشمنی شما بر اساس حق باشد، از تقصیر افراد زود در گذرید و زیاد سخت گیر نباشید. هیچ دوستی بهتر از قرآن نیست ، رفاقت با او را ترک نکنید
⚡️شهيد علي رضائيان
☀️ خاطره شهید
از مشهد برگشته بود. اردوى مشهد گذاشته بودند. به همه گفته بودند با خانواده هاشان بروند. پرسيدم «خونواده رو هم بردين؟»
گفت «نه.»
گفتم «چرا؟»
گفت «از وقتى رحمت اللّه شهيد شده، سعى مى كنم بين خوانده ى خودم و او فرقى نذارم. گفتم اگه خانوادم رو ببرم، خانمش دلش مى گيره. مى گه اگر شوهرم بود، من رو هم مى برد.»
⚡️ عبدالله ميثمي
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
منبع کلام شهدا:اسك دين
🍀لینک
☀️گروه بیان معنوی☀️
https://telegram.me/joinchat/Bn4n_AD3-yDA8K6T_-q1tQ
📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️📘✒️
سعید بهشتی(مستعار)
@majnon100
می دوید🏃🏃🏃🏃تا شیطان را از خود
دور کند!
😳
خاطره ای زیبا از خلبان شهید 🌷
"عباس بابایی"
🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅
در دوران تحصیل در آمریکا روزی در بولتن خبری پایگاه « ریس» که هر هفته منتشر می شد ، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد . مطلب این بود :
« دانشجو بابایی ساعت 2 نیمه شب می دود تا شیطان را از خود دور کند .»
من و بابایی هم اتاق بودیم . ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم . او گفت: - چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود .رفتم میدان چمن و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش مرا دیدند و شگفت زده شدند .
کلنل ماشین را نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم . او گفت در این وقت شب برای چه می دوی؟
گفتم : خوابم نمی آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم.
گویا توضیح من برای کلنل قابل قبول نبود او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم مسائلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم .
آن دو با شنیدن حرفهای من تا دقایقی می خندیدند ، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند .
🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅
پرواز تا بی نهایت – صفحه 36
⚡ 🍃 ⚡🍃 ⚡🍃⚡🍃 ⚡
⚡ @majnon313 ⚡
⚡ 🍃 ⚡🍃 ⚡🍃⚡🍃 ⚡
یادداشت من شهید وشهادت
☀️☀️مناجات شبانه بیان معنوی ☀️☀️
🍀شهید احمد رضا احدی:
دیگر نمی خواهم زنده بمانم، من محتاج نیست شدنم، من محتاج توام. خدایا! بگو ببارد باران؛ که کویر شوره زار قلبم سال هاست که سترون(نابارور) مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم... خدایا! دوست دارم سوختن را؛ فنا شدن، از همه جا جاری شدن، به سوی کمال انقطاع روان شدن...
@majnon313
2خاطره از اوستا عبد الحسين برونسي از زبان همسر بزرگوارش
داستانك1:
پسرم از روی پله ها افتاد.دستش شکست.
بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.بچه را که داشت به شدت گریه می کرد،بغل گرفت.
از خانه دوید بیرون.چادر سرم کردم و دنبالش رفتم.ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان.
تا من رسیدم بهش،یک تاکسی گرفت.
درآن لحظه ها،ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود.
***********************
داستانك 2 :
جهيزيه ی فاطمه حاضر شده بود. يک عکس قاب گرفته از باباي شهيدش را هم آوردم. دادم دست فاطمه. گفتم: بيا مادر! اينو بگذار روي وسايلت.
به شوخي ادامه دادم:
بالاخره پدرت هم بايد وسايلت رو ببينه که اگر چيزي کم و کسري داري برات بياره.
شب عبدالحسين را خواب ديدم. گويي از آسمان آمده بود؛ با ظاهري آراسته و چهره ی روشن و نوراني. يک پارچ خالي تو دستش بود. داد بهم. با خنده گفت:
اين رو هم بگذار روي جهيزيه ی فاطمه
فردا رفتيم سراغ جهيزيه. ديديم همه چيز خريدهايم، غيراز پارچ
برگرفته از كتاب سالكان ملك اعظم 2 «منزل برونسي»
🌸کانال زندگی به سبک اهل بیت
🌸https://telegram.me/talabe3
پنج شنبه های شهید وشهادت بیان معنوی وسعید بهشتی
کلام شهید
ملت ما باید خودش را آمادة هر گونه فداکاری بکند. در چنین میدان وسیع واین هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام را با خلوص نیت پیدا کنیم.
شهيد حسن باقري
خاطره ازشهید
یک ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود. ابراهیم هر روز با کت و شلوار شیک به محل کار، که در شمال تهران بود، می آمد. یک روز دیدم گرفته و ناراحت است، ازش پرسیدم: داش ابرام! چیزی شده؟ گفت: نه، چیز مهمی نیست. گفتم: اگر چیزی هست بگوها، شاید بتونم کمکت کنم. جواب داد: چند روزه که یه دختر بی حجاب توی این محله به من گیر داده، می گه تا تو رو به دست نیارم، ولت نمی کنم. نگاهی به قد و بالایش کردم و گفتم: مرد حسابی! با این تیپ و قیافه ای که تو بهم زدی، چیز عجیبی نیست. گفت: یعنی تو می گی به خاطر تیپم این حرف رو زده. گفتم: شک نکن! فردا وقتی ابراهیم آمد سرکار، نزدیک بود از خنده روده بر شوم؛ موهای تراشیده با پیراهنی بلند و شلوار کردی و دمپایی.
شهید ابراهیم هادی
منبع : کتاب هادی
منبع کلام شهدا:سايت 50 سال عبادت
@majnon100
🌷به مناسبت 30 تیر، سالروز شهادت عباس دوران
آن روز وقتي بلوار نزديك پايگاه هوايي شيراز را به نام من كردند، غرور و شادي را در چشمهاي همسرم ديدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمين را كه دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم كه اين همه محبت دارند و خوبند، پشت تريبون رفتم. ولي همين كه پايم به خانه رسيد، ديگر طاقت نياوردم. حواله زمين را پاره كردم، ريختم زمين. يعني فكر ميكنند ما پرواز ميكنيم و ميجنگيم تا شجاعتهاي ما را ببينند و به ما حواله خانه و زمين بدهند؟ بايد با زبان خوش قانعش كنم كه انتقال به تهران، يعني مرگ من. چون پشت ميزنشيني و دستور دادن براي من مثل مردن است.
🔹دستنوشتهاي از عباس دوران، هشتم تير 1360
✅ روایت سیره شهدا وپنج شنبه های بیان معنوی
🌷 پنج شنبه های روایت شهدا،بیان معنوی
☀️کلام شهید
از رشد سیاسی خود غافل نمانید که تنها وسیله برای شناختن دغلکاران و مستکبرین میباشد. شهید عبدالعلی میرزایی
☀️خاطره ازشهید
محله ى مسجد فين اصفهان بود و هيات حضرت رقيه علیها السلام. هر كس وارد هيات مى شد، تازه بايد مجوز ادامه ى راه مى گرفت. شرطش اين بود كه دفعه ى بعد يك نفر را با خودش بياورد.
فكر هيات از عبداللّه بود و اسمش از آقاجون. خيلى به عبداللّه و رحمت اللّه كمك كرد اين هيات را راه بيندازند. يك صندوق قرض الحسنه هم داشتند. هر كس هر قدر مى توانست مى داد. هر وقت هم پشيمان مى شد، مى توانست پس بگيرد. صندوق كار راه اندازى شده بود براى مردم محل.
شهید عبد الله ميثمي
⚡️منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
⚡️منبع کلام شهدا:سايت وصيت
@majnon313
#یادی_از_شهدا
شهیدی که بعد از شهادتش به زیارت امام رضا (ع) رفت
🌷🌷🌷شهید محمدرضا عاشور در سال ۱۳۴۴ متولّد شد. در مورخه ۶۱/۱/۱۲ برای اولین بار به جبهه رفت. در آخرین اعزام در مورخه ۶۴/۷/۷ به جبهه رفت و در مورخه ۶۴/۱۱/۲۲ در منطقه عملیاتی والفجر ۸ در فاو به شهادت رسید. آنچه می خوانید کرامتی است از این شهید:
شهید محمدرضا عاشور پس از زخمی شدن در عملیات والفجر ۸ به یک بیمارستان در اصفهان منتقل می شود. در آنجا خانواده اش به بالینش می آیند و تا لحظات آخر عمرش در کنار او می نشینند. شهید عاشور قبل از شهادت، خطاب به خانواده اش می گوید: من آرزو داشتم پس از عملیات والفجر ۸ به پابوس امام رضا (ع) بروم، ولی افسوس که حالا دیگر نمی توانم .... و لحظاتی بعد به شهادت می رسد.
برادرش او را در تابوت می گذارد و روی آن پارچه ای می کشد و می نویسد: محمدرضا عاشور اعزامی از گرمسار. سپس خود و خانواده برای مهیا کردن مقدمات تشییع جنازه به تهران و از آنجا به گرمسار می روند. جنازه این شهید با بقیه شهدا به تهران منتقل می شود. در تهران به دلیل نا معلومی، پارچه روی تابوت محمدرضا، با شهیدی از مشهد عوض می شود و جنازه را به مشهد می برند، غسل می دهند، کفن می کنند و در حرم امام رضا (ع) طواف می دهند.
وقتی خانواده آن شهید برای دیدار آخر به سراغ جنازه می آیند می بینند این جنازه، جنازه شهید آنها نیست. از آن طرف هم خانواده محمدرضا می بینند جنازه شهیدی دیگر را تحویل گرفته اند و بلافاصله به مرکز تلفن می زنند و قضیه را اطلاع می دهند. سرانجام هر دو خانواده، شهید خودشان را تحویل می گیرند و به خاک می سپارند. در حالی که شهید عاشور به آرزویش که زیارت امام رضا ((علیه السلام)) بود رسیده بود!🌷🌷🌷
🔴 #معتبرمفیدمتنوع
🍀 #تبیان_رسانه_زندگی
✅ به خانواده بزرگ تبیان بپیوندید:
👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BC2q4jvx7b61C148N7LjlA
خاطراتی چند از سبک زندگی سردار شهید
سید حمید میر افضلی
فرمانده اطلاعات و عملیات
قرار گاه کربلا
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
سید پا برهنه
طبق معمول موقع عملیات کفش هایش را در آورده بود و با پای برهنه توی منطقه راه می رفت.
ازش پرسیدم:
چرا با پای برهنه راه می ری سید...؟
گفت برای پس گرفته شدن این زمین خون داده شده.این زمین احترام داره و خون بچه ها رویش ریخته شده،آدم باید با
پای برهنه روش راه بره.
_________________________
خواب روی سنگ
اوایل جنگ در گروه جنگ های
نامنظم با شهید چمران همکاری
می کرد.شب ها که می خواست بخوابد با همان لباسی که تنش بود می رفت بیرون سنگر و روی سنگ ریزه ها می خوابید
یک شب بهش گفتم:
چرا این کار رو می کنی،
چرا توی سنگر نمی خوابی؟
جواب داد:بدن من خیلی استراحت کرده،خیلی لذت برده،حالا باید اینجا ادبش کنم.
__________________________
فرمانده بی سیم چی
بعد از عملیات فتح المبین رفتم کرخه نور تاسید را ببینم و از سلامتی اش با خبر شوم.
گوشه ی سنگر یک تلفن بودکه سید مدام با آن حرف میزد ولی هر دفعه به گونه ای صحبت می کرد که خیلی عادی و معمولی جلوه کند.
پرسیدم:آسیدحمید مسئولیت شما توی جبهه چیه ؟
سیدگفت من تلفن چی فرمانده ام.
درست می گفت.خودش هم فرمانده بودوهم تلفنچی فرمانده.
فرمانده خط بود ولی برای اینکه همشهری هایش نفهمندچه مسئولیتی دارد،جلوی ما آن طوری برخوردمی کرد.به همه نیروهایش گفته بود در موردمسئولیتش به کسی چیزی نگویند.
_______________________
مرد عملیات
مارا فرستاده بود سوسنگرد
تا منطقه را شناسایی کنیم.
بعد از چند روز که کار اطلاعاتی انجام دادیم و منطقه را شناسایی کردیم.سید آمدو گفت:
من نیروی رزمی ام و با خدای
خودم عهد کردم فقط کار رزمی انجام بدم.نمی تونم یک جا بمونم و کاری نکنم...
بعد هم از پایگاه سوسنگرد فرار کرد و خودش را رساند به
یگان های دیگه که در عملیات شرکت داشتند.
_________________________
وقتی مسوول اطلاعات و عملیات
شد و فرماندهی را به دست گرفت
بعد چند ماه کار شناسایی
با شیعه های عراقی دوست شده
بود زبان عربی را هم قول بود
یکی از همین شیعه های عراقی برایش کارت شناسایی درست میکند و با لباس نظامی عراقی وارد یکی از پادگانهای عراق میشوند. هر چند سید به زبان عربی تسلط داشت، ولی از ترس این که لهجهاش عراقیها را متوجه ایرانی بودنش کند، مجاهد عراقی از او میخواهد حرف نزند و نقش انسانهای لال را بازی کند.
قبل شهادت با اصرار بچهها
همه چیز را گفت،آخه بعضی وقتها
تا یک هفته از شناسایی
برنمی گشت،همه میگفتن اسیر شده
چون تنها میرفت ولی آخرش
گفت تا حالا 5 بار به همین صورت به کربلا رفته است!»
یادو نامش معطر به عطر گلهای بهشتی باد و شفاعتش شامل حالمان انشاالله
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
@sabkezendegishohada
☀️روایت شهدا وپنج شنبه های بیان معنوی☀️
سخن شهید
در راه خدا حرکت کردن سختی و رنج دارد. مانع زیاد است. با صبر و استقامت راه انبیا را ادامه دهید که امروز جوانان ما با ریختن خونشان موانع راه را برداشته و بر می دارند و ما فردای قیامت در پیشگاه خدای تبارک و تعالی عذری نداریم.
شهيد مصطفي رداني پور
خاطره ازشهید
تازه امده بود سقز یک روز شاید هم دو روز . باید حمله می کردیم به یک روستا که نزدیک سقز بود . ضد انقلاب جمع شده بود آن جا.
دو سه تا از بچه ها فشنگ شان تمام شد. خواستیم عقب نشینی کنیم محمود گفت من یک قدم هم عقب نمی آم .
گفتم :اگر گلوله هات تموم شد چی کار می کنی؟گفت جنگ تن به تن.
ماندیم چه کار کنیم در همین حال محمود سر یکی از کومله ها را هدف گرفت و زد . طرف با صورت آش و لاش از پشت تخته سنگ افتاد بیرون شروع کرد به غلت خوردن . دست یکی دیگرشان را هم زد . بچه ها شیر شدند . دو سه تای شان را هم آنها زدند .
محمود کم کم شروع کرد جلو رفتن . کومله ها آنهایی شان که زنده مانده بودند پا گذاشتند به فرار.
فردای ان روز محمود شد مسوءول گروه اسکورت ((دیواندره-سقز))
شهیدمحمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان
منبع کلام شهدا:سايت 50 سال عبادت
@majnon100
🌷روایت گری شهدا پنج شنبه های بیان معنوی
☀️کلام شهید
به خانواده و دوستان عزیزم سفارش میکنم دست از اسلامِ عزیز برنداشته و اسلام عزیز را که سال ها در غربت بوده یاری کنند و از ولایت تا پای جان دفاع نمایند و بدانند که اسلام بدون ولایت، یعنی اسلامِ بدون علی در هر زمان.
⚡️ شهيد اكبر آقا بابايي
☀️خاطره ازشهید
از رئيس بازى بعضى بالادستى ها دل خور بود.
مى گفت «مى گن تهران جلسه است. ده پانزده نفر كارهامونو تعطيل مى كنيم مى آييم. سيزده چهارده ساعت راه، براى يك جلسه ى دو ساعته; آخرشم هيچى. شما يكى دو نفريد. به خودتون زحمت بدين، بياين منطقه، جلسه بگذارين.»
⚡️ شهید مهدی زین الدین
🍀منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی
🍀منبع کلام شهدا:اسك دين
@majnon100
🌹🌹 #سیره_شهدا
سفره عقدمان با تمامی سفره ها فرق داشت؛به جای آینه شمعدان تفسیر المیزان را دور تا دور سفره عقدمان چیده بودیم! برکتی که این تفسیر به زندگیمان می داد می ارزید به هزاران شگونی آینه و شمعدان!
برای مراسم #عروسی برنج اعلا خریدیم ولی فتح الله گفت: وقتی مردم در این حال ندارند چگونه اینگونه خرجی بدهم! برنج ها را بسته بندی کردیم و به خانواده های نیارمند دادیم.
همسر #شهید_فتح_الله_ژیان_پناه
✅ کانال روایت سیره شهدا
@sirehshohada
💠 خاطرهای از شهید رجایی 💠
⭕️ هفته دولت است. خدا شهید رجایی و شهید باهنر را رحمت کند.
حاج آقای قرائتی نقل کردند:
📝 شهید رجایی یتیم بود، بزرگ شد، در تهران با یک کسی برای خرجی شان دوره گردی می کردند، یعنی با دوچرخه قراضه یک چیزی در بازار تهران می خریدند، در کوچه پس کوچه ها، محله فقرا، می فروختند. شریکش برای من گفت!!! یک سال با یک دوچرخه قراضه با شهید رجایی قبل از اینکه معلم شود کار می کردیم، بعد از یک سال هشت هزار تومان گیرمان آمد. شهید رجایی گفت: تو شش تا بچه داری، شش تومان تو بردار، من فعلا دو تا بچه دارم، دو تومانش را من برمی دارم. چه زمانی از این دو تومان گذشت؟ آن زمانی که با دو تومان می شد تهران یک قطعه زمین خرید، الان با چند ده میلیون هم زمین گیرت نمی آید، اصلا رجایی روحش بزرگ بود. یتیم بود، اما بزرگ بود، یک لحظه از دو هزار تومان گذشت. و آدم هم هست اگر یک جعبه گز می خواهد بدهد به یک کسی، نصف روز فکر می کند. دو تا خودنویس در جیبش هست، یکی را می خواهد بدهد به کسی، یک ربع فکر می کند، بدهم؟ ندهم؟ نکند بدهم پس ندهد. . .
🌺 آن وقت این مرد بزرگ، زمانی که به عنوان رئیس جمهور ایران رفت در سازمان ملل سخنرانی كند كارتر رئیس جمهور آن زمان آمریكا از او وقت ملاقات خواست، این معلم ایرانی به او اجازه ملاقات نداد، این عزت است که در سایه ایمان به خدا به دست می آید.
🌐 http://telegram.me/joinchat/BjiOnTvUkEu7JDBJghtP1A
#یادی_از_شهدا
🌷🌷🌷 مادر در خواب پسر شهیدش را میبیند. پسر به او میگوید: «توی بهشت جام خیلی خوبه. چی میخوای برات بفرستم؟».
مادر میگوید: «چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم. میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون.».
پسر میگوید: «نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!».
بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد. قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن.
خبر میپیچد. پسر دیگرش این را به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند. قرار گذاشته میشود.
✨حضرت آیتالله نزد مادر شهید میروند. قرآنی را به او میدهند که بخواند. به راحتی همه جای را میخواند؛ اما بعضی جاها را نه.
میفرمایند: «قرآن خودت رو بردار و بخوان!».
مادر شهید شروع میکند به خواندن؛ بدون غلط.
آیت الله نوری گریه میکنند و چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند: «جاهایی که نمیتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم.».🌷🌷🌷
🌹شهید، حاج کاظم رستگار فرمانده لشکر 10 سید الشهدا🌹
👇👇👇
🆔 @TebyanOnline
#یادی_از_شهدا
شهیدی که به دستور صدام دو نیم شد
🌷🌷🌷 شهید "علی اکبر اقبالی دوگاهه" از خلبانان دوران دفاع مقدس سوار بر جنگنده به سمت عراق و شهر استراتژیک بغداد حرکت کرد.
بسیاری از مناطق نظامی ارتش عراق را به آتش کشید. خوشحال از اینکه سیلی محکمی به صدام زده است. مسیر هوایی موصل را برای ورود به ایران انتخاب کرد ولی در مسیر هوایی برگشت هواپیمایش هدف اصابت موشک دشمن قرار گرفت و سقوط کرد.
خودش را از جنگنده به بیرون پرتاب کرد ولی زنده به دست نیروهای بعثی افتاد. او را به اسارت گرفتند. صدام که از او و خلبانهای ما کینه سختی داشت دستور داد سید علی اکبر را به طرز فجیعی به شهادت برسانند.
نیروهای بعثی هر دو پای او را به تانک بستند. او را از وسط به دو نیم کردند. دژخیمان بعثی به همین هم اکتفا نکردند. صدام دستور داد نصف بدن او را در دروازه نینوا و نصف دیگر آن را در موصل دفن کنند.
دو سال پس از جنگ نیمی از پیکر او را در موصل پیدا میکنند و از مرز قصر شیرین با تجلیل و به آغوش وطن باز میگردانند و پیکر مطهرش در جوار شهید سپهبد امیر صیاد شیرازی آرام میگیرد.🌷🌷🌷
#شهیدعلی_اکبر_اقبالی_دوگاهه
👇👇👇
🆔 @TebyanOnline