✨🌼✨
مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد
بر تن مُرده و بی جانِ جهان جان آمد
بانگِ تکبير نِگَر در همه عالم بر پاست
همه گويند مگر جلوه يزدان آمد
از زمين نور به بالا رود امشب زيرا
نور خورشيد امامت همه تابان آمد
قائمِ آل محمد گلِ گلزارِ رسول
حجت بن الحسن، آن مظهر ايمان آمد
✨میلاد امام زمان ارواحنا فداء
بر منتظران آن حضرت مبارک باد✨
السلام علی شهدای #کربلا ❤️❤️
سلام به دوستان ✋
امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم...
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« زنده نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست ... »
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━
@shahidaghaabdoullahi
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم. فَاَفُوزَمَعَکُم
#سلام_بر_شهدا
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#شیر_خانطومان
@shahidaghaabdoullahi
🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
بــہ نـیّـت
برادرشهیدمان مےخوانیم 🌹
#صـ۳۴۱فحه 📚
🍃﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾🍃
🌺هدیه به امام زمان (عج)🌺🌺
@shahidaghaabdoullahi
#شهیدانه
دلت که گرفت...
با رفیقی درد و دل کن
که آسمانی باشد...،
این زمینی ها؛
در کار خود مانده اند!
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#ابوامیر
#شیرخانطومان
صبحتون شهدایی
@shahidaghaabdoullahi
∞♥∞
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
«صبحم» شروع می شود
«آقا به نامتـان »
«روزی من» همه جـا
«ذکـر نـامتـان»
صبح علی الطلوع
«سَلامٌ عَلی یابن الحسن»
مـن دلخـوشـم بـه
«جـواب سلامتـان» ...!!❤️
❣ #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ❣
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
@shahidaghaabdoullahi
╭─━─━─• · · ·
#استوری | #story📱
.
.
مــیـــلاد بــاســعــــادت
قــطــب عــالــــم امــڪان
حــضــــرتبقیةاللهالاعظمارواحنافداه
بــرهــمـــگـــان مــبـــاࢪڪ💐
#امام_زمان #نیمه_شعبان
| #میلاد_امام_زمان 🍃🌺
.
@shahidaghaabdoullahi
🥀 بسم رب الحسین علیه السلام🥀
🌺فردا روز جمعه متعلق به امام زمان عج است به همین مناسبت و تولد آقا جان امام زمان عج
هدیه به شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید گمنام ختم قرآن برگزار میشود.
🎁هدیه به امام ره و شهدا تعجیل در ظهور امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزمون و هدیه به تمامی شهدا و حاجت روایی عزیزان و هدیه به تمامی اموات و پدران و مادران شهدا و اموات گروه
و هدیه به روح پدر بزرگوارم ...
و هدیه به روح عموی بزرگوار شهید علی آقا عبداللهی
و سالگرد شهادت
🕊سالروز شهادت شهید مدافع حرم مهدی بختیاری
🕊شهادت شهید مدافع حرم مجتبی برسنجی
💠سالروز بمباران شیمیایی جلبچه توسط رژیم بعث
🕊سالروز ارتحال یادگار امام حاج احمد آقای خمینی ره
🕊سالروز شهادت فرمانده شهید مفقود الاثر مهدی باکری
🕊سالروز شهادت فرمانده شهید عبدالحسین برونسی
🕊سالروز شهادت شهید علی تجلایی
🕊سالروز شهادت شهید حاج کاظم نجفی رستگار
🕊شهید مدافع حرم داوود مرادخانی
🕊شهادت شهید مدافع حرم علی منیعات
🕊شهادت شهید مدافع حرم رحمان بهرامی
💠روز ملی راهیان نور
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌺🌺🌺🌺🌺
انشالله از همگی قبول باشد.
🌺🌺🌺🌺🌺
مهلت قرائت تا جمعه هفته آینده.
🌺🌺🌺🌺🌺
جزء ۱.✅
جزء ۲.✅
جزء ۳.✅
جزء ۴.✅
جزء ۵.✅
جزء ۶.✅
جزء ۷.✅
جزء ۸.✅
جزء ۹.✅
جزء ۱۰✅
جزء 11✅
جزء ۱۲.✅
جزء ۱3.✅
جزء ۱۴.✅
جزء ۱۵.✅
جزء ۱۶.✅
جزء ۱۷.✅
جزء ۱8✅
جزء ۱۹.✅
جزء ۲۰.✅
جزء ۲۱.✅
جزء ۲۲✅
جزء ۲۳✅
جزء ۲۴✅
جزء ۲۵.✅
جزء ۲6✅
جزء ۲۷✅
جزء ۲8✅
جزء ۲۹.✅
جز ۳۰.✅
لطفا جزء مورد نظر را اعلام بفرمایید.
@rogaye_khaton315
اجر همه شما بزرگواران با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
🥀 بسم رب الحسین علیه السلام🥀 🌺فردا روز جمعه متعلق به امام زمان عج است به همین مناسبت و تولد آقا جا
انشاالله این هفته نیت ختم قرآن برای ظهور و سلامتی آقا صاحب الزمان عج میباشد.
🥀خادم الشهدا🥀:
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی
#قسمت_شانزدهم
«کدوم کارها؟»
«همینکه شما با شاه گرفتین.»
بند دلم انگار پاره شد. نمی دانم از کجا فهمیده بود موضوع را. عبدالحسین به ام گفت: «بیا پایین.»
رفتیم تو. در را بستیم و دیگر چیزي نگفتیم.
صبح که می خواست برود، وسایل کارش را بر نداشت. پرسیدم: « مگه نمی خواي سرکار بري؟»
گفت: « نه، می خوام برم خونه پیدا کنم، این جا دیگه جاي ما نیست.» ...
ظهر برگشت.
«چی شد؟ خونه پیدا کردي؟»
«جاش چه جوریه؟»
«یک زیرزمینه، تو کوي طلّاب.»
بعد از ظهر با وسایلمان رفتیم خانه جدید. وقتی زیر زمین را دیدم، کم مانده بود از ترس جیغ بکشم!
« این دیگه چه جور جاییه عبدالحسین؟»
لبخندمحبت آمیزي زد.گفت: « این خونه مال یک طلبه است، قرار شده موقتی تو زیر زمینش بشینیم تا من فکر
یک جایی بردارم براي خودمون.»
تاریکی اش ترسم را بیشتر می کرد.داشت گریه ام می گرفت.
«اگه همون گربه رو بزنی، می آد این جا؟!»
51
«زیاد سخت نگیر، حالا براي موقت اشکالی نداره.»
تو همان زیرزمین تاریک و ترسناك مشغول زندگی شدیم.
چند روز بعد، همان طرفها چهل متر زمین خرید. آستینها را زد بالا و با چند تا طلبه شروع کردند به ساختن خانه.
شب و روز کار کردند. زود دور زمین را دیوار کشیدند و رویش را پوشیدند.خانه هنوز آجري و خاکی بود که اسباب و
اثاثیه را کشیدیم و رفتیم آنجا.
چند شب دیگر هم کار کرد تا قابل زندگی شد. خانه اش حسابی کوچک بود. یک اتاق بیشتر نداشت، وسطش پرده
زده بودیم.شب که می شد، این طرف چادر ما بودیم و آن طرف، او و رفقاي طلبه اش. کم کم کارهاش گسترده شد.
بیشتر از قبل هم اعلامیه پخش می کرد و می چسباند به در و دیوار. حتی پول داد به یکی، از زاهدان براش یک
کلت آوردند. ازش پرسیدم:« اینو می خواي چکار؟»
گفت: « یک وقت می بینی کار مبارزه به این چیزهام کشید. اون موقع دستمون نبایدخالی باشه.»
وقتی می رفت براي پخش اعلامیه، می گفت :«اگه یکوقتی مأموراي شاه اومدن، در خونه، فقط بگو: شوهرم بناست
و می ره سر کار. از هیچ چیز دیگه هم خبر ندارم.»
یک شب که رفت براي پخش اعلامیه، برنگشت.یک آن آرام نداشتم. تاصبح شود، چند بار رفتم دم در و تو کوچه را
نگاه کردم. خبري نبود که نبود. هرچه بیشتر می گذشت، مطمئن تر می شدم که گیر افتاده. از وحشی بودن
ساواکی ها چیزهایی شنیده بود. همین اضطرابم را بیشتر می کرد.
صبح جریان را به دوستهاش خبر دادم. گفتند:« می ریم دنبالش، ان شا االله پیداش می کنیم.»
52
آن روز چیزي دستگیرشان نشد. روزهاي بعد هم گشتیم. خبري نشد. کم کم داشتم ناامید می شدم که یک روز
یک هو پیداش شد!
حدسمان درست بود: ساواك گرفته بودش. چند روز بعد درست نمی دانم چطور شد که آزادش کرده بودند.
پیام تازه اي از حضرت امام رسیده بود. از مردم خواسته بودند بریزند تو خیابانها و علیه رژیم تظاهرات کنند.
عبدالحسین کارش تو کوچه چهنو بود. خانه «غیاثی» نامی را تعمیر می کرد. آن روز سر کار نرفت. ظاهراً خبر
داشت قرار است تظاهرات بشود.غسل شهادت کرد و سر از پا نشناخته، داشت آماده رفتن می شد. نوارهاي امام و
رساله و چند تا کتاب دیگر را جمع کردیک جا. به ام گفت: « اگه یکوقت دیدي من دیر کردم، اینا همه رو رد
ادامه دارد....
کپی با ذکر منبع
@shahidaghaabdoullahi