تـــــولدتـــــون مبارڪ باشــــــــــه😍😍😍😍❤️
چہ دلبرانہ به دݪ میشینی🙃🙃
#ابومھدئدلہا❣
♔♡j๑ïท🌱↷
『 @shahidalahasan19934
همینقدࢪ دلبرانہ همینقدࢪشھدایی🕊☺️
#ابومھدێ
#حاجقاســم
#ازرفاقتتاشھادت🕊
°•j๑ïท🌱•°
『 @shahidalahasan19934
بسمربالحسین...(:
صلّـياللّهعلـیكِیاابٰاعَبـداللهالحُسین... :)
#یآحسیݩموݪا°
یادم نمی رود
ڪه همهِ عزتم توئی
من پایِ سفرهۍ
تو شدم محترم ...حُسینع
#ایمهربانترازپدرومادرمحسین
#صبحتون_حسینی「♥️」
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@shahidalahasan19934
#یا_امام_حسن_مجتبے_ع 🍃
💚طورے حرم سازیم بر روے مزارٺ
⚜️انگشٺ حیرٺ بردهان گیرند اعدا
💚صدها نفر استاد، مامور ضریحند
⚜️اصلا حرمسازے بُود در خون ماها
#یا_کریم_اهلبیت❤️🍃
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@shahidalahasan19934
#فراراززندانداعش
#قسمت_8
_بین همه گروه هاے تڪفیرے، جبهة النصره از همه خشن تر هستند!
هر ڪسے مرا به یک سمتے مےڪشید...
ترسیده بودم و با خودم میگفتم: بالأخره یکےشان مرا مے برد و مےکشد!
سوار ماشینم مےڪردند،گروهے دیگر مرا پیاده مےڪرد و سوار ماشین خودشان مےڪرد،دوباره گروهے دیگر مرا پیاده مےڪردند و با خود مےبردند! وضع عجیبی بود...
ابوحسن آمد و گفت: «این اسیر را من گرفتم و خودم او را میبرم»
او فرماندهے بود ڪه تقریباً آنجا همه از او حساب مےبردند...
دیگر ڪسے حرفے نزد!
مرا عقب تویوتایش انداخت ، خواباند خودشان هم نشستند ، پاهایشان روے سینهے من بود و دو اسلحه روے سرم!
_رفتیم جلوتر پلیس راه بود...
آنجا را هم رد ڪردیم!
حس ڪردم داخل شهر شدیم!
جلوے خانه اے نگه داشتند و من را مثل یک گونی از ماشین پرت ڪردند پایین ، بعد دو دستم را گرفتند و ڪشیدند داخل یک زیرزمین!
بیمارستان شان بود!
حالا علاوه بر سرم از دهان و بینی ام هم خون مےآمد...
دوباره یک درمان سرپایی ڪردند و چند دقیقه دیگر بردند!
چیزی ڪه بیشتر از ڪشته شدن مرا میترساند ، شماره تلفنهایے بود ڪه همراه داشتم!
تلفن اقوام و پدر و مادر و بچه ها در آن بود!
فڪرم درگیر بود و میترسیدم مثلاً با پدر و مادرم تماس بگیرند و با دروغ آنها را بِڪِشَند آنجا و بلایی سرشان بیاورند...
دیگر مرگ را فراموش ڪرده بودم!
یڪے از آنها شماره ها را در آورد و به علاوه ی حدود ۲۰۰ دلار ڪه همراهم بود ، پولها را گذاشت داخل جیبش اما ، دفترچه را نگاهے انداخت و ریز ریز ڪرد و انداخت داخل سطل زباله!
لاے پول هایم چند تا اسکناس پنج هزار تومانے و ده هزار تومانے ایرانے بود...
با دیدن عڪس امام روے این پولها مرا شدید تر زدند!
داد مےزدند: «أنت شیعه! مِن ایران!»
اوضاع برایم بدتر شد...
با دیدن پولها ولم نمےڪردند!
یڪےشان زیر چک و لگد مرا کشید و پرتم ڪرد داخل صندوق عقب ماشین اش...
ده دقیقه بعد زمانے ڪه از داخل صندوق عقب بیرونم آوردند وارد مڪان دیگرے شده بودیم!
ڪنار یک تیر برق نگه ام داشتند و گفتند سرت را بنداز پایین...
با چفیه چشم هایم را بستند و بردنم داخل!
آنجا اتاق فرماندهان بود!
_وارد ڪه شدم حس ڪردم
هفت،هشت نفر دورم را گرفتند...
آنجا هم بدون هیچ حرفے همه ریختند سرم و من را زدند!
جز لباس زیرم دیگر چیزے تن ام نبود! پانزده دقیقه بے وقفه با شیئے مثل لوله آب اما پلاستیڪے به بدنم میزدند دیگر جانے در بدنم نمانده بود...
_بعد از آن پذیرایے به داخل اتاقے انداختند و چشمانم را باز ڪردند! دیدم پنج،شش نفر ڪنارم عڪس مےگیرند و مسخره بازے در مےآورند... بعد از چند دقیقه سرگروهان ها آمدند!
پیڪر بےجان و زخمےام برایشان جذابیت داشت و سعے مےڪردند هیچ ڪدامشان از عڪس گرفتن جا نمانند...
فیلم هم مےگرفتند!
یک نفر نبود ڪه در این مدت مرا ببیند و کتک نزند...
ساعت سه نیمه شب بود ڪه من را با بدن عریان داخل اتاقے ڪه ڪَفَش سیمان بود انداختند!
آن هم در زمستان و هواے بسیار سرد و سوزدار...
هواے سوریه ، شب هاے بسیار سردے دارد و روزهاے گرم!
حالم به گونهاے بود ڪه تمام بدنم درد میڪرد...
نه مےتوانستم بنشینم نه بایستم!
دیگر به فڪر خونریزے سر و صورتم نبودم!
داشتم یخ میزدم ، تا حدود ساعت ده صبح آنجا بودم ڪه تازه آن موقع یک دست لباس دادند بپوشم...
✍🏻 ز.بختیـــارے
#ادامه دارد...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
بسمربالحسین...(:
صلّـياللّهعلـیكِیاابٰاعَبـداللهالحُسین... :)
#السلامعلیڪیاصاحبالزمان 🌼🌿
•
جوابِ سلام، واجب است!
پس بیایید...
هر روز صبح...
به او سلام ڪنیم!
السَّلاَمُعَلَى وَارِثِالْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتِمِالْأَوْصِيَاءِ
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@shahidalahasan19934
『💙͜͡🌿』
روزِ قشنگۍبشه امروزم ..
چون،سلامَم بہ تو خیلۍچسبید↶
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین✋
#هواتوکردمامامحسینم♡
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@shahidalahasan19934
#حسین_عشق_عالمین❤️
چشمم به عڪسهاے حرم وا ڪہ مےشود
غم وسعـٺ گلوے مرا جمع مےڪند
با اینڪہ روسیاه ترین خلـق عالمم
ارباب، آبـروے مرا جمع مےڪند
#ما_ملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
🚩@shahidalahasan19934
Majid Banifatemeh - Bayad Ghalbam Bara To Haram Bashe (128)(2).mp3
7M
🍃باید قلبم برا تو حرم باشه
🍃دائم بساط روضه ی تو علم باشه
🎤 سید مجید_بنی فاطمه
#شور_احساسی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله ❤️
#ما_ملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
🚩@shahidalahasan19934
مادرم ڪرده سفارش ڪه بگـو اول ماه
♥بـــاَبی اَنتَ وَ اُمّـــــی یا اَباعَبدِالله♥
اللهم ارزقنی شفاعة الحسين یوم الورود
•┈••✾انا مجنون الرقیه س ✾••┈
بھ نیت زیارتش هرصبح مۍخوانیم♥
💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃
🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨
السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.•
السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.•
#صبحتوݧ #بابرکٺ 🌟•°
#براےهمہدعاکنیم🦋•°
#ڪپے تنها باذکر صلواٺ 🌸🍃
🍀🌱🍀🌱🍀🌱🍀🌱
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『 @shahidalahasan19934
#طنز_جبهه😂🤣
پسرخاله زن عموی باجناق🤔
یک روز سید حسن حسینی از بچههای گردان رفته بود ته درهای برای ما یخ بیاورد. موقع برگشتن، عراقیها پیش پای او را با خمپاره💣 هدف گرفتن، همه سراسیمه از سنگر ⛺️آمدیم بیرون، خبری از سید نبود، بغض😢 گلوی ما را گرفت بدون شک شهید شده بود😔. آماده میشدیم برویم پائین که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند، پرسیدیم: «حسن چه شد؟»😳
گفت: «با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم،😎 پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود. 😌خیلی شرمنده شد، فکر نمیکرد من باشم 😁والا امکان نداشت بگذارد بیایم. هرطور بود مرا نگه میداشت!»😅
✅ #طنز_جبهه😂🤣
پسرخاله زن عموی باجناق🤔
یک روز سید حسن حسینی از بچههای گردان رفته بود ته درهای برای ما یخ بیاورد. موقع برگشتن، عراقیها پیش پای او را با خمپاره💣 هدف گرفتن، همه سراسیمه از سنگر ⛺️آمدیم بیرون، خبری از سید نبود، بغض😢 گلوی ما را گرفت بدون شک شهید شده بود😔. آماده میشدیم برویم پائین که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند، پرسیدیم: «حسن چه شد؟»😳
گفت: «با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم،😎 پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود. 😌خیلی شرمنده شد، فکر نمیکرد من باشم 😁والا امکان نداشت بگذارد بیایم. هرطور بود مرا نگه میداشت!»😅
✅ @AhmadMashlab1995
هرگز دلم از یاد تو غافل نشود
گر جان بشود مهر تو از دل نشود
افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل
عکسی که به هیچ وجه زایل نشود
✅ @shahidalahasan19934
🌾نـگـارا
جــسـ☘ــمــت از جـان آفــریـــدهـ انــد و کـــز زلــفـت ایـمـ❤️ــان آفــریــدهـ انـــد
جـمــ🌙ـال یــوســف مــصــری شــنـیــدی؟!
تـو را خـوبـی دو چـــنــدان✨آفــریــدهـ انـد!
آقـــای نــیـــامـدهـ امـ....🍃
#طرح_سه_شنبه_مهدوی🤲🏻
#مننوکرآقامحجتبنالحسنم🍃🌹🍃
★════◄••❀••►════★
✨ اللهم عجل لولیک الفرج ✨
★════◄••❀••►════★
faraj.mp3
488.9K
#دعای_فرج✨💛
🍃اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ
وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ
فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد
اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ
مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ
اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى
فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِب
الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ🍃
#طرح_سه_شنبه_مهدوی🤲🏻
#مننوکرآقامحجتبنالحسنم🍃🌹🍃
★════◄••❀••►════★
✨ اللهم عجل لولیک الفرج ✨
★════◄••❀••►════★
|✨از بــسـ کـه بــی تـو تـیــرهـ شـــدهــ روزگـارمـــا🌑
|✨فـرقــی مـیـــان مــغــرب و لـیــل و نــهــار نــیـــســت💔
𖤹
#طرح_سه_شنبه_مهدوی🤲🏻
#مننوکرآقامحجتبنالحسنم🍃🌹🍃
★════◄••❀••►════★
✨ اللهم عجل لولیک الفرج ✨
★════◄••❀••►════★
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↞تـا عـشـꯁــق نــیـــایـد💔
جـــمـــعــ↭ـــه حـالـش نــگـــران اســـت🥀
#طرح_سه_شنبه_مهدوی🤲🏻
#مننوکرآقامحجتبنالحسنم🍃🌹🍃
★════◄••❀••►════★
✨ اللهم عجل لولیک الفرج ✨
★════◄••❀••►════★
🎤اســتــاد پــنـــاهـــیــان🍃
|❤️آقـا امـامـ زمـــان عــج ...
|🍃صـــبــح بـــه عـشــق شــمـــا چـشــمـــ بـاز مــیــکـــنـــه!✨
|ایـن عـــشــ❤️ـق فــهـمـــیــدنـی نـــیــسـت؛)
#طرح_سه_شنبه_مهدوی🤲🏻
#مننوکرآقامحجتبنالحسنم🍃🌹🍃
★════◄••❀••►════★
✨ اللهم عجل لولیک الفرج ✨
★════◄••❀••►════★
#فرار_از_زندان_داعش
#قسمت_9
_بردنم پیش یک نفر و شروع کرد به پرسیدن...
از ڪجا هستے!؟
ایران!
براے چه به اینجا آمدے!؟
اینجایش را متوجه نشدم منظورش چیست!
شڪسته بسته گفتم:من عربے متوجه نمےشوم؛با سیلے محڪم به صورتم مےزد و گفت:ڪذاب خودت را به آن راه زده اے"؟!
تو سورے هستے و عربے بلدے!
وقتے جواب سوالے را متوجه نمیشدم سکوت مٻڪردم او هم میزد...
_ساعت ۱۲ ظهـر غذایے برایم آوردند ڪه ظاهراً گوشت بود؛اما تنها چیزے ڪه در آن پیدا نمےشد گوشت بود!
نامردها همه گوشت ها را خورده بودند و استخوانش را با چند هویج جلویم انداختند!
همانے ڪه غذا را آورد فریاد زد:«بخور!»
_شب شد دوباره من را از اتاق بردند...
ابوحسن آمد!
ابوحسن تنها یڪبار همان موقع ڪه من را در منطقه دید یک سیلے زد و دیگر کتک نزد...
به نظرم آن آدم بدی نبود!
البته آدم خوب در میانشان نبود اما بین بقیه این آدم بهترے بود...
ابوحسن اسم مرا پرسید!
گفتم:«عماد»هستم!
فڪر ڪردم آنها حتما با حضرت علے صلوات الله علیه دشمن هستند!
براے همین اسم اصلے ام را ڪه علے بود نگفتم و خودم را عماد معرفے ڪردم...
این اسم ناگهان به زبانم آمد!
ابو حسن پرسید: عماد گرسنه هستے!؟گفتم:بله!
پولے داد به یڪے از ڪسانے ڪه آنجا بود و گفت:«برو برایش فلافل بخر»
فلافل را ڪه خوردم یک سیگار داد بڪشم...
یک چاے هم آورد!
با خودم گفتم: خدا را شڪر انگار خوب شدند!
اما نگو مے خواستند از من اطلاعات بگیرند...
لحظاتے بعد یک مترجم آمد و به فارسے گفت: «همه چیز را بگو!»
او فارسے را بسیار سلیس و بدون لهجه صحبت میکرد!
ابوحسن پرسید: بدنت درد مےڪند!؟ گفتم: بله!
مُسَڪِّن آورد تا بخورم...
با خودم گفتم: نه به آن روزهاے اول نه به الان!
_دفتر و خودڪار آوردند...
ابوحسن گفت: حالا دیگر حرف بزن! یک لوله هم ڪنارش گذاشت و یڪے از شیخ هایشان هم آمد آنجا نشست!
آن ڪسے ڪه فارسے را خوب بلد بود بسیار من را متعجب ڪرد...
با خودم گفتم: بے برو برگرد ایرانے است!
او به من گفت: اینها با تو ڪاری ندارند؛«تو فقط حرف بزن»
_سوال ها شروع شد!!!
سوال هایے از این دست ڪه مقرّتان کجا بود و خانه تان ڪجاست و از این قبیل یک سوال را درست پاسخ ندادم! مثلاً اگر مقرمان کفرین بود میگفتم: درعا!
اگر مڪان را درست مےگفتم با یک ڪیلومتر جابجایے اعلام مےڪردم!
_او پرسید براے چه به سوریه آمدے!؟ اصلیت ڪجایے است!؟
من افغانستانے هستم ؛ اما مقیم ایرانم و به خاطر حضرت زینب آمده ام!
حضرت زینب!؟
حضرت زینب دیگر ڪیست!؟
حضرت زینب همان ڪسے است ڪه در دمشق او را به خاک سپردند...
شروع ڪرد به خندیدن و گفت: شما عقل ندارید؛ مثل هندے ها مےچسبید به یک مجسمه و آن را عبادت مےڪنید!
او مےپرسید و پشت سرهم مسخره میڪرد...
فیلم هم مےگرفتند!
دوباره به اتاق بغلے انداختنم!
_شب پنجم من را سوار ماشین ڪردند ڪه مثل قبل بود!
دو نفر به همراه ابوحسن ڪنارم نشستند...
رفتیم داخل یک ساختمان سه طبقه! ڪسے از دل من خبر نداشت...
آن مدت روزی صد بار میمردم و زنده میشدم!
میگفتم: خدایا حداقل مرا خلاص ڪن...
به جز شڪنجه تحقیر هایشان هم آزارم مےداد!
بدجورے مقدسات را مسخره مےڪردند...
«نوزده ماه اسیر بودم!»
ابوحسن من را به زندان برد!
پیش از آن در همان ساختمان سه طبقه به یک تخت بستنم؛ پایم را زنجیر کردند؛ دستهایم را بستند و تا فردا شبش همانجا رهایم ڪردند و رفتند...
_فردا شب مقدارے غذا آوردند...
یک پرچم سیاه داعش را به دیوار زدند!
یک میز گذاشتند و پانزده نفر با دوربین آمدن داخل...
مترجم گفت: چیزهایے را ڪه به تو میگویم براے آنها تڪرار ڪن!
بگو: «من از ایران براے حمله آمده ام! آمده ام سنے ها را بکشم!
بخاطر امام حسین(ع) آمدم!
از طرف آیت الله شیرازے و رضایے آمده ام!»
ابتدا ابوحسن مقدارے صحبت ڪرد و بعد به من گفت: حالا تو صحبت ڪن!
همان ها را تڪرار کردم...
بعد از فیلم دوباره من را زدند و بعد به تخت بستند!
در فیلم ایرانے معرفے ام ڪردند و به افغانستانے بودنم اشاره اے نڪردند!
از من پرسیدند: تو سرباز هستے!؟
آن جا با همه سختے هایے ڪه ڪشیده بودم به ذهنم رسید بگویم از «فرماندهانم و درجه دار هستم!»
چون سرباز معمولے را به راحتے آب خوردن سر مےبریدند؛ اما درجه دار برایشان ارزشمند بود!
براے همین در این مدت مرا نگه داشته بودند...
✍🏻 ز.بختیـــارے
#ادامه دارد...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
بسمربالحسین...(:
صلّـياللّهعلـیكِیاابٰاعَبـداللهالحُسین... :)
اَللّهُمَ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج
.
#العجلمولا
.
ازبسکهبیتوتیرهشـــدهروزگارما
فرقیمیانمغربولیلونهارنیست
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@shahidalahasan19934
#رضا_جانم🌹
در وصف روی و موی تو خوانند قدسیان
هر صبح و شام سوره و «اللیل» و «الضحی»
#سلام_آقا
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@shahidalahasan19934