eitaa logo
شهید غیرت حمیدرضا الداغی
381 دنبال‌کننده
517 عکس
164 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین کانال @jafarinasab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰گزارش تصویری| رویداد هنری غیرت یک‌شنبه، ١٧ اردیبهشت ماه ١۴٠٢ در محل شهادت عکاس: سعید شم آبادی ➡️ @shahidaldaghy
یک قصهٔ واقعی مریم را برده بودم پارک. سه سالش بود و مامان مامان از دهانش نمی‌افتاد. درخت‌ها را رد کردیم و رسیدیم به محوطه بازی. مثل همیشه شلوغ بود. بچه‌ها، توی صفِ تاب ایستاده بودند. بعضی مادرها روی نیمکت نشسته و صحبت می‌کردند. چند پدر هم توی زمین بازی و کنار سرسره مراقب بچه‌هایشان بودند. مریم دوید طرف سرسره، از پله‌ها بالا رفت و نشست. صدایم زد و دنبالم می‌گشت. سرم را از زیر سرسره بیرون بردم و سک سک کردم. خندید. نگاهم صورتش را رد کرد و رسید به مردی تنها که کمی دورتر از فضای بازی ایستاده بود. همانطور خیره نگاهم می‌کرد. خودم را زدم به آن راه و سرم را با مریم گرم کردم. شاید دودقیقه هم نگذشته بود که مرد نزدیک‌تر شد و اشاره زد همراهش بروم! گر گرفتم. اخم کردم. دست کشیدم به چادرم و روسری‌ام را کشیدم جلوتر. سعی کردم مثبت فکر کنم، شاید من اینطور تصور کردم! احتمالا اصلا با من نبوده! با این حال به مریم گفتم برویم خانه اما لجبازی کرد و زیر بار نرفت. از نگاه‌های مرد دلشوره گرفته بودم و نمی‌توانستم درست تصمیم بگیرم. انگار مدیریت شرایط از دستم خارج شده بود. مرد نزدیک تر شد؛ مدام اشاره می‌زد بروم ته پارک! هر طرف می‌چرخیدم که نگاهم به نگاهش نیوفتد، باز می‌آمد جلوی چشمم. کم کم کسانی که دوروبرم بودند ماجرا را فهمیدند. زن‌ها با نگرانی نگاهم می‌کردند و مردها دست به سینه انگار آمده بودند سینما! دست‌هایم شدید می‌لرزید و هی به مریم التماس می‌کردم بی‌خیال بازی شود. آخر نشستم روی زمین. با حرص شانه‌هایش را گرفتم و مجبورش کردم توی چشم‌هایم مصمم نگاه کند. بلند گفتم: _الان باید بریم خونه. احتمالا فردا میایم پارک اما حالا باید بریم. اگر گریه نکنی خونه بهت چیپس و بستنی میدم. ساکت زل زد به چشم‌هام. انگار او هم فهمید مستأصل هستم. باشه ای گفت. دستش را گرفتم و از لابلای نگاه‌های خیره به طرف ماشین راه افتادم. قلبم گواهی خوبی نمی‌داد. با نگرانی به پشت نگاه کردم. مرد با فاصله داشت می‌آمد. پدرهای توی پارک کنار هم جمع شده و زل زده بودند به ما! فکری عین مار پیچید دور تنم و نیشش را زد. اگر دست مریم را بکشد و با خودش ببرد هم می‌توانم دنبالش نروم؟! فشارم افتاد انگار. نزدیک بود غش کنم. فقط به مریم گفتم : بدو پرسید : چرا؟ بی‌هوا گفتم: مسابقه‌اس. دویدیم. به عقب برگشتم. مرد پوزخند زنان با قدم‌های بلند دنبال‌مان می‌آمد. لابلای صدای نفس‌هایم مدام یا قمر بنی هاشم می‌گفتم. در ماشین را زدم. مریم را تقریبا چپاندم تو و خودم را انداختم پشت فرمان. در را قفل کردم. با دست‌هایی که می‌لرزید سعی کردم سوییچ را جا بزنم. به بیرون نگاه کردم. مرد با اخم به طرف‌مان می‌آمد. مریم شعر می‌خواند و من اشهدم را. بالاخره جان کندم و ماشین را روشن کردم. راه افتادم، نگاهم ماند توی آینه. مرد سوار موتور شد و راه افتاد دنبال‌مان. قلبم توی دهانم می‌زد. هرچه ذکر بلد بودم گفتم و هرچه آدم خوب می‌شناختم واسطه کردم تا دست از سرمان بردارد. ترسیدم بروم طرف خانه. گفتم اگر ریموت را بزنم او هم می‌تواند همزمان بیاید تو. پیچیدم توی خیابان فرعی. بعد هم یک کوچه و دوباره خیابان. سر یک دوراهی همین که رد شدم یک ماشین پیچید جلوی موتورش و نزدیک بود تصادف کنند. مردی از ماشین پیاده شد و شروع کرد به داد زدن. پیچیدم توی کوچه و با سرعت به طرف خانه رانندگی کردم. نگاه ترسیده‌ام اما توی آینه جا مانده بود. رسیدیم خانه. برای مریم چیپس ریختم توی ظرف و پناه بردم توی اتاق. دست‌هایم را گذاشتم جلوی صورتم و زار زدم. درست است که ترسیده بودم اما بیشتر از همه احساس تنهایی اذیتم می‌کرد. دلم می‌خواست یکی از آن زن‌ها کنارم می‌ایستاد و وانمود می‌کرد خواهرم است. یا یکی از آن مردها لااقل تا کنار ماشین همراهم می‌آمد. حدود هفت سال از آن روز می‌گذرد. من قیافه آن مرد را فراموش کردم اما صورت بی تفاوت پدرهایی که توی پارک به دویدن هراسان من نگاه می کردند را نه! ✍م. رمضان خانی ➡️ @shahidaldaghy
🔰گزارش تصویری| رویداد هنری غیرت یک‌شنبه، ١٧ اردیبهشت ماه ١۴٠٢ در محل شهادت عکاس: مریم لاهوتی راد ➡️ @shahidaldaghy
🔰گزارش تصویری| رویداد هنری غیرت یک‌شنبه، ١٧ اردیبهشت ماه ١۴٠٢ در محل شهادت عکاس: مریم لاهوتی راد ➡️ @shahidaldaghy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«قصه جریحه دار شد آن طرف پیاده رو عقل صدا زد که بمان عشق صدا زد که برو» با مدّاحی: 🗓 مراسم روضه هفتگی؛ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ ‌ 📍هیئت‌ ثارالله‌ زنجان ➡️ @shahidaldaghy
🔰 ادای احترام دانش آموزان شهر "بادرود" به شهید الداغی 🔺 آئین گرامیداشت یاد شهید "حمیدرضا الداغی" در هنرستان پسرانه شهید بهشتی بادرود برگزار شد. ➡️ @shahidaldaghy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️فوری 📺 تصاویر جدید از لحظه شهادت شهید حمیدرضا الداغی 🔸روایتی از زبان حاضران در صحنه و دختر نجات‌یافته 🔺کاری از: تیم رسانه‌ای کاشف‌ ⚠️ حاوی تصاویر خشن ➡️ @shahidaldaghy
🔰 ویژه مراسم هفتمین روز شهادت شهید غیرت حمیدرضا الداغی زمان: سه شنبه ۱۹ اردیبهشت 🕓 ساعت ۴ الی ۶ بعدازظهر 🕌 تکیه ابوالفضلی نیشابور ➡️ @shahidaldaghy
🔰گزارش تصویری| رویداد هنری غیرت یک‌شنبه، ١٧ اردیبهشت ماه ١۴٠٢ در محل شهادت عکاس: تکتم علی‌اکبری ➡️ @shahidaldaghy
📣 مراسم بزرگداشت شهید حمیدرضا 🔊 سخنران: حجت الاسلام 🔉 با نوای: حاج حسن 🗓 زمان: چهارشنبه ۲٠ اردیبهشت بعد از نماز مغرب و عشاء 🕌 مکان: قم، خیابان صفائیه، حسینیه شهداء ✔️ از طرف: ▫️مرکز مدیریت حوزه علمیه قم ▫️مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم ▫️مجمع نمایندگان طلاب و فضلای سبزوار ➡️ @shahidaldaghy