eitaa logo
شهید غیرت حمیدرضا الداغی
350 دنبال‌کننده
523 عکس
166 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین کانال @jafarinasab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰گزارش تصویری| رویداد هنری غیرت یک‌شنبه، ١٧ اردیبهشت ماه ١۴٠٢ در محل شهادت عکاس: تکتم علی‌اکبری ➡️ @shahidaldaghy
📣 مراسم بزرگداشت شهید حمیدرضا 🔊 سخنران: حجت الاسلام 🔉 با نوای: حاج حسن 🗓 زمان: چهارشنبه ۲٠ اردیبهشت بعد از نماز مغرب و عشاء 🕌 مکان: قم، خیابان صفائیه، حسینیه شهداء ✔️ از طرف: ▫️مرکز مدیریت حوزه علمیه قم ▫️مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم ▫️مجمع نمایندگان طلاب و فضلای سبزوار ➡️ @shahidaldaghy
🔰گزارش تصویری| رویداد هنری غیرت یک‌شنبه، ١٧ اردیبهشت ماه ١۴٠٢ در محل شهادت عکاس: تکتم علی‌اکبری ➡️ @shahidaldaghy
در چشم‌هایش می‌درخشد نور قرآن غرق است در این چشمه‌ها رودی خروشان همسایه‌ی کوه است یا کوه است این مرد؟ در سینه دردی دارد و دریاست این جان مردی که تابیده است بر تاریکی شب مردی که باور کرده او را روز تابان بر دامن مادر گلی پژمرد افسوس! خالی شد از عطر اقاقی دست گلدان آموخت دستانش سخاوت را به دریا جانی که بر کف داشت و حسّی که باران این شهر خالی از شکوه مردها نیست! پخش است غیرت در رگ سرخ خیابان! ✍️ بتول محمدی ➡️ @shahidaldaghy
شهید غیرت حمیدرضا الداغی
در رگ‌های‌شان نه خون، که غیرت می‌جوشید... ۴۰ سال پیش | ۶ اسفند ۱۳۶۲ | جزیره مجنون، منطقه عملیاتی خیبر پیکر بی‌جان حمید باکری، پدر آسیه و فرزند غیور آذربایجان، یکه و تنها در جزیره مجنون به جا ماند در حالیکه طفل شیرخواره‌اش به آغوش پدر تشنه‌تر از شیر مادر بود. حمید اگر می‌ماند، می‌توانست قد کشیدن آسیه را ببیند و از لحظه لحظه زندگی کردن با او لذت ببرد. ولی حمید باغیرت بود. چطور می‌ماند و آرام می‌گرفت وقتی بعثی‌های متجاوز چشم طمع به ناموس‌ ایران داشتند؟ آسیه برای همیشه از آغوش پدر و چشمان پرمهرش محروم ماند تا آسیه‌های ایران در آسایش بمانند.‌ آری در رگ‌های حمید نه خون، که غیرت می‌جوشید... ۹ سال پیش | ۶ دی ۱۳۹۳ | عراق، شهر عزیزبلد پیکر بی‌جان حمید تقوی‌فرد پدر مریم و فرزند غیرتمند خوزستان، بر روی زمین داغ عزیزبلد عراق به خاک افتاد، در حالیکه دخترانش بی‌‌صبرانه مشتاق دیدن روی ماه او بودند. حمید اگر می‌ماند، پس از عمری موی سپید کردن در جهاد، می‌توانست واپسین سال‌های زندگی را در نهایت آرامش کنار دخترانش به سر کند. ولی حاشا به غیرت حمید. چگونه آرام می‌گرفت وقتی دست متجاوز داعشی چنگ بر گیسوان دختران مظلوم سوری و عراقی انداخته و خیال شوم دختران ایرانی به سر داشت؟ ۴ دختر حمید از نعمت پدر محروم شدند تا گزندی از حرامیان به دختران‌‌مان نرسد. آری در رگ‌های حمید نه خون، که غیرت می‌جوشید... ۱۱ روز پیش | ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ | سبزوار، خیابان ابوریحان باز هم یک حمید دیگر و باز هم دو راهی رفتن یا ماندن. این بار اما حمید قصه ما به جای رفتن، ماندن را انتخاب کرد. پیکر بی‌جان حمید الداغی، پدر آوا و فرزند باغیرت خراسان، در حالیکه چشم به راه دختر نوجوانش دوخته بود، در کف یکی از خیابان‌‌های سبزوار به خون غلتید. حمید می‌توانست [مثل خیلی از ماها]بی‌‌تفاوت از کنار تعرض آن دو نانجیب‌ بگذرد و دست در دست دخترش به خانه برگردد. حمید اگر می‌رفت، امروز محرم رازها و اشک چشم‌های آوا به جای قاب عکس پدر، شانه‌های چون کوه او بود‌. ولی غیرتش را کجا می‌برد؟ حمید ماند تا دل دختران ایرانی به وجود باغیرت‌های ناموس‌پرست قرص شود و همه بدانند که نسل‌ جوانمردان باغیرت هنوز ور نیفتاده است. آری در رگ‌های حمید نه خون، که غیرت می‌جوشید... امروز | همین زمان | در هر جای ایران هنوز غیرت، پرجوش و خروش جاریست. همان چیزی که نشان اختصاصی ما ایرانی‌ها در این عالم خاکی است. از کدام قوم و قبیله باشیم یا چه سلیقه و عقیده‌ای داشته باشیم، فرقی نمی‌کند. بی‌تردید، غیرت هویت ماست‌. روزی حمیدهای‌مان رفتند تا ناموس بماند و امروز حمیدی از ما ماند تا ناموس را نبرند. رفتن و ماندن خیلی مهم نیست، مهم بودن است در آن جایی که باید باشی‌. سهم آسیه و مریم و آوا از دنیا یتیمی شد، تنها برای اینکه پدران‌شان باغیرت بودند و همه دختران ایران را دختر خود می‌دانستند. آری حمیدهای این خاک خیلی غیرتی‌اند، در رگ‌های‌شان نه خون، که غیرت می‌جوشد... شهادت گوارای وجودتان خوش‌غیرت‌ها ✍️ سعید شم آبادی ➡️ @shahidaldaghy
🔰 برنامه مسابقات فوتسال جام کارگران شهرستان سبزوار| گرامیداشت ➡️ @shahidaldaghy
🔰 ویژه برنامه روز ورزش پهلوانی و زورخانه های و روز بسیج ورزشکاران| به یاد پهلوان ⏱️زمان: چهارشنبه، مورخه ١۴٠٢/٠٢/٢٠، ساعت ٢١ 📍مکان: سبزوار، خیابان فیاض، باشگاه فرهنگی ورزشی ذوالفقار ➡️ @shahidaldaghy
سرباز بی نشان به تنش رخت عید بود در چشم های غیرتی اش صد اُمید بود مردی رسید و سینه خود را سپر نمود در پیش روی فاجعه سدّی سَدید بود خوش‌غیرتی (۱) که ساکن دارُ الحسین شد بی‌غیرتی (۲) که ساکن دارُ الیزید بود با حقد و کینه دشنه به قلب بهار زد رحمی کند؟ نه این ز زمستان بعید بود! ناگاه سبزوار پُر از عطر سیب شد بر روی شانه های غریبش شهید بود بر روی شهر باب شهادت گشوده شد در دست های سبز شهیدش کلید بود بانوی آب و آینه هم در غمش گریست در پیشگاه فاطمه رویش سپید بود او را فرشته کُشته نخواندش! شهید خواند! بر این شهادت آیه قرآن نوید بود "لاتَحسَبنَّ..." زیر لبش داشت می گریست زینب کنار پیکر سرخ حمید بود معراج سرخ بود مُرادش که دست یافت مرد جهاد بود و به عشقش مُرید بود تقویم سرخ برگ به برگش ورق که خورد نام حمید اوّل این سررسید بود پای مرامنامه اش امضای حق نشست خوش غیرت زمانه که بختش سعید بود ✍️ ناصر دوستی ___________________________ ۱_منظور از خوش غیرت شهید حمیدرضا الداغی است ۲_ضاربین شهید ➡️ @shahidaldaghy